Dictiornary-Farsi | نزدیک شدنی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
approachable	نزدیک شدنی


Other Matches

lapsable	سلب شدنی ساقط شدنی برگشتنی
lapsible a	ساقط شدنی باطل شدنی
trainable	تربیت شدنی قطار شدنی
find touch	بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
insides	ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside	ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closer	نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close	نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes	نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest	نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
point bland	بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore	نزدیک کرانه نزدیک ساحل
perishable goods	کالاهای خراب شدنی کالاهای فاسد شدنی
approach	نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches	نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached	نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
mid wicket	توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
approach lane	مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold	تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
solvency	حل شدنی
solubility	حل شدنی
solvable	حل شدنی
dissolvable	حل شدنی
ramrod	خم شدنی
feasible	شدنی
ramrods	خم شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	شدنی
manageable <adj.>	شدنی
makeable <adj.>	شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	شدنی
feasible <adj.>	شدنی
doable <adj.>	شدنی
dissoluble	حل شدنی
achievable <adj.>	شدنی
contrivable <adj.>	شدنی
pracitcable	شدنی
makable <adj.>	شدنی
practicable <adj.>	شدنی
dissolvable	اب شدنی
collapsible	له شدنی
resolvable	حل شدنی
water-soluble	حل شدنی در آب
executable <adj.>	شدنی
workable <adj.>	شدنی
doable	شدنی
possible	شدنی
insurable	بیمه شدنی
invertible	معکوس شدنی
inspirable	الهام شدنی
fatiguable	خسته شدنی
in sight	دیده شدنی
improvability	اصلاح شدنی
fermentable	ترش شدنی
food for powder	کشته شدنی
inquirable	جویا شدنی
inscribable	محاط شدنی
foregettable	فراموش شدنی
forfoitable	ضبط شدنی
inculpable	متهم شدنی
separable	جدا شدنی
liquid	پول شدنی
mibeable	استخراج شدنی
minable	استخراج شدنی
miscible	مخلوط شدنی
feasibility	شدنی بودن
changeable	دگرگون شدنی
amenable	رام شدنی
inflexional	صرف شدنی
perishability	نابود شدنی
persuasible	تحریک شدنی
persuasible	ترغیب شدنی
liquids	پول شدنی
masticable	جویده شدنی
ionizable	یون شدنی
isoable	جدا شدنی
lacerable	پاره شدنی
lacerable	ریش شدنی
makable	ساخته شدنی
penetrable	سوراخ شدنی
lacerable	مجروح شدنی
lapsable	باطل شدنی
lapsible	سلب شدنی
lapsible	ساقط شدنی
lapsible a	سلب شدنی
precipitant	جدا شدنی
fatigable	خسته شدنی
erectile	سیخ شدنی
abrogable	منسوخ شدنی
abolishable	موقوف شدنی
consumable	مصرف شدنی
despairing	مایوس شدنی
consumptible	تمام شدنی
contractible	کوچک شدنی
convertibility	تسعیر شدنی
convincible	متقاعد شدنی
corrodible	خورده شدنی
corruptible	گمراه شدنی
crystallizable	بلوری شدنی
debauchable	بدراه شدنی
absorbable	جذب شدنی
acidifiable	اسیدی شدنی
assimilable	جذب شدنی
ascertainable	محقق شدنی
archival	بایگانی شدنی
biddability	مزایده شدنی
buyable	خریده شدنی
applicatory	اعمال شدنی
appeasable	ارام شدنی
annihilable	نابود شدنی
compressible	خلاصه شدنی
condensable	غلیظ شدنی
congealable	بسته شدنی
decomposable	فاسد شدنی
deducible	استنباط شدنی
depletable	تمام شدنی
detachable	جدا شدنی
dissolvable	تجزیه شدنی
conquerable	مغلوب شدنی
dissolvable	معاف شدنی
drawable	کشیده شدنی
ductile	مفتول شدنی
eradiacable	ریشه کن شدنی
erasable	پاک شدنی
erectile	راست شدنی
eversible	واژگون شدنی
exemptible	معاف شدنی
extractable	استخراج شدنی
disposable end item	امادمصرفی شدنی
dispersible	متفرق شدنی
exhaustible	تمام شدنی
perceptible	ادراک شدنی
renewable	تجدید شدنی
perishable	فاسد شدنی
perishable	هلاک شدنی
perishable	نابود شدنی
attainable	نائل شدنی
depreciable	مستهلک شدنی
depreciable	کم بها شدنی
locking	قفل شدنی
diffusible	پاشیده شدنی
extricable	خلاص شدنی
talus	رام شدنی
disposable	مصرف شدنی
retractable	جمع شدنی
incorporation	یکی شدنی
visible	دیده شدنی
achievable <adj.>	انجام شدنی
contrivable <adj.>	انجام شدنی
doable <adj.>	انجام شدنی
feasible <adj.>	انجام شدنی
wieldy	اداره شدنی
practicable <adj.>	اجرا شدنی
tamable	رام شدنی
tameable	رام شدنی
tawie	رام شدنی
tensive	کشیده شدنی
tractile	کشیده شدنی
transmutative	تبدیل شدنی
transplantable	پیوند شدنی
transposable	جابجا شدنی
weirs	سد غرق شدنی
weir	سد غرق شدنی
vaporable	بخار شدنی
vaporizable	بخار شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	انجام شدنی
makeable <adj.>	انجام شدنی
manageable <adj.>	انجام شدنی
makable <adj.>	انجام شدنی
appropriate [for an occasion] <adj.>	اجرا شدنی
convenient <adj.>	اجرا شدنی
functional <adj.>	اجرا شدنی
practical <adj.>	اجرا شدنی
proper <adj.>	اجرا شدنی
purpose-built <adj.>	اجرا شدنی
purposeful <adj.>	اجرا شدنی
purposive <adj.>	اجرا شدنی
suitable <adj.>	اجرا شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	اجرا شدنی
manageable <adj.>	اجرا شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	انجام شدنی
practicable <adj.>	انجام شدنی
executable <adj.>	انجام شدنی
workable <adj.>	انجام شدنی
achievable <adj.>	اجرا شدنی
contrivable <adj.>	اجرا شدنی
doable <adj.>	اجرا شدنی
feasible <adj.>	اجرا شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	اجرا شدنی
makeable <adj.>	اجرا شدنی
useful <adj.>	اجرا شدنی
surmountable	فائق شدنی
satisfiable	راضی شدنی
spareable	یدکی شدنی
removable	معزول شدنی
repellency	دفع شدنی
resoluble	تجزیه شدنی
resolvable	تجزیه شدنی
shrinkable	جمع شدنی
excusable	معاف شدنی
retractile	جمع شدنی