Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
more frequently than ever
<adv.>
نسبت به سابق خیلی بیشتر اوقات
Other Matches
nine times out ten
بیشتر اوقات
frequently
خیلی اوقات
oftentimes
خیلی اوقات
regularly
[often]
<adv.>
خیلی از اوقات
often
خیلی اوقات
on any number of occasions
<adv.>
خیلی از اوقات
often
<adv.>
خیلی از اوقات
a lot of times
<adv.>
خیلی از اوقات
frequently
<adv.>
خیلی از اوقات
many times
<adv.>
خیلی از اوقات
oft
[archaic, literary]
<adv.>
خیلی از اوقات
outshoot
تعداد بیشتر و بهتر تیراندازی نسبت به حریف
strikes
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strike
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
power play
وضع یک تیم نسبت به حریف بعلت عده بیشتر
outdent
خطی از متن که نسبت به سایر خطوط یک پاراگراف بیشتر به سمت چپ بسط می یابد
square design
طرح خشتی
[طرح مربع شکل]
[این طرح را به دربهای چوبی شبکه ای قدیم نسبت می دهند و بیشتر مربوط به شهرکرد یا چهارمحال می باشد گرچه در مناطق دیگر نیز بافته می شود.]
You have to watch your diet more
[carefully]
and get more exercise.
شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
bandwidth
صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
leverage
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
liftjet
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
she has a well poised head
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
go great guns
<idiom>
موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
paint oneself into a corner
<idiom>
گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
i am very keen on going there
من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
microfilms
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce
صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
prorata
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
very low frequency
فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
former
سابق
whilom
در سابق
of old
سابق
predecessor
سابق
predecessors
سابق
ci devant
سابق
quondam
سابق
aforegoing
سابق
antecedent
سابق
antecedents
سابق
one-time
سابق
given above
سابق الذکر
unabated
<adj.>
به شدت سابق
olden
پیشین سابق
foregoing
سابق الذکر
former shampion
قهرمان سابق
before mentioned
سابق الذکر
beforetime
سابق بر این
hitherto
سابق بر این
by usage
یا معمول سابق
ex
سابق قدیمی
ex-
سابق قدیمی
as before
<adv.>
مانند سابق
of yon
مال سابق
nationallism
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
throwback
باز گشت به سابق
lira
لیره سابق اتریش
liras
لیره سابق اتریش
lire
لیره سابق اتریش
bastille
زندان عمومی سابق در
ci devant
متعلق بدوره سابق
throwbacks
باز گشت به سابق
antecede
سابق یا اسبق بودن
ex prime minister
رئیس الوزرای سابق
above
سابق الذکر مذکور در فوق
as ... as ever
<adv.>
آنطور ... مثل همیشه
[سابق]
rattling
خیلی تند خیلی خوب
ponderous
خیلی سنگین خیلی کودن
estonian
اهل جمهوری سابق استونی درشمال اروپا
drive
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
at all times
درهمه اوقات
leisure time
اوقات فراغت
in dudgeon
اوقات تلخ
tantrums
اوقات تلخی
time keeper
متصدی اوقات
tantrum
اوقات تلخی
often
غالب اوقات
indignant
اوقات تلخ
regularly
[often]
<adv.>
غالب اوقات
on any number of occasions
<adv.>
غالب اوقات
angry
اوقات تلخ
at any time
<adv.>
درهمه اوقات
any time
<adv.>
درهمه اوقات
anytime
<adv.>
درهمه اوقات
ofttimes
غالب اوقات
at all hours
<adv.>
درهمه اوقات
in due course
<idiom>
دربیشتر اوقات
ofentimes
غالب اوقات
angrier
اوقات تلخ
angriest
اوقات تلخ
glumness
اوقات تلخی
oft
[archaic, literary]
<adv.>
غالب اوقات
often
<adv.>
غالب اوقات
sometimes
بعضی اوقات
many times
<adv.>
غالب اوقات
frequently
<adv.>
غالب اوقات
a lot of times
<adv.>
غالب اوقات
backsliding
کسی که پس از ترکیکعادت بد به عادت سابق خود باز میگردد
docket
دفتر اوقات محکمه
scolds
اوقات تلخی کردن
timekeepers
کارمند ثبت اوقات
time keeper
متصدی اوقات کار
scolded
اوقات تلخی کردن
scold
اوقات تلخی کردن
in ancient times
در اوقات جهان باستانی
sore loser
<idiom>
بازنده اوقات تلخ
dockets
دفتر اوقات محکمه
docketing
دفتر اوقات محکمه
docketed
دفتر اوقات محکمه
paint the town red
<idiom>
اوقات خوشی داشتن
wrath
اوقات تلخی زیاد
glum
ملول اوقات تلخ
huff
اوقات تلخی کردن
to take huff
اوقات تلخ شدن
indignantly
از روی اوقات تلخی
timekeeper
کارمند ثبت اوقات
stuffy
اوقات تلخ مغرور
Serbia
کشور سابق صربیا که امروزه جزء جمهوری یوگوسلاوی است
disaffirm
دعوی سابق را به صلح ختم کردن نقض احکام صادره از دادگاهها
time keeper
متصدی ثبت اوقات کار
to e. the feeling sof aperson
اوقات کسی را تلخ کردن
chafes
اوقات تلخی کردن به عصبانیت
chafe
اوقات تلخی کردن به عصبانیت
the fat is in the fire
اوقات تلخی پیش خواهدامد
chafing
اوقات تلخی کردن به عصبانیت
dudgeon
اوقات تلخی دسته خنجر
to put any one's back up
اوقات گسیرا تلخ کردن
exasperatingly
از روی خشم و اوقات تلخی
to provoke a person's anger
اوقات کسی را تلخ کردن
to provoke a person to anger
اوقات کسی را تلخ کردن
timetabling
صورت اوقات برنامه ساعات کار
timetabled
صورت اوقات برنامه ساعات کار
timetable
صورت اوقات برنامه ساعات کار
timetables
صورت اوقات برنامه ساعات کار
Even homer somtimes nods.
<proverb>
یتى هومر هم بعضى اوقات اشتباه مى کرد.
emergencies
خیلی خیلی فوری
emergency
خیلی خیلی فوری
Christmas comes but once a year.
<proverb>
جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
jim dandy
ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
postliminum
قسمت پشت در قانون بازگشت حقوق یاقانون استعاده حقوق یا اعاده وضع حقوقی سابق
WWW
مجموعهای از میلیون ها وب سیلت و صفحات وب که با هم بخشی از اینترنت را تشکیل می دهند که اغلب اوقات توسط کاربر استفاده می شوند
declaratory statute
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
exasperate
ازجادربردن اوقات تلخی کردن کردن برانگیختن
exasperated
ازجادربردن اوقات تلخی کردن کردن برانگیختن
exasperates
ازجادربردن اوقات تلخی کردن کردن برانگیختن
exasperating
ازجادربردن اوقات تلخی کردن کردن برانگیختن
furthering
بیشتر
furthered
بیشتر
further
بیشتر
mostly
بیشتر
more than
بیشتر از
for the most part
بیشتر
large adv
بیشتر
as much as possible
هر چه بیشتر
the more better the best
هر چه بیشتر
principally
بیشتر
the more
بیشتر
mainly
بیشتر
rather
بیشتر
more
بیشتر
it is mostly iron
بیشتر
as early aspossible
هر چه بیشتر
furthers
بیشتر
more and more
هی بیشتر
no more
نه دیگر
[بیشتر]
by superir wisdom
با خرد بیشتر
hypercard
یات بیشتر
so many menŠso many minds
هر چه اشخاص بیشتر
no longer
نه بیشتر
[زمانی]
not any more
دیگر نه
[بیشتر نه]
multichannel
با بیشتر از یک کانال
rather ... than
بیشتر ...تا
[ترجیحا ... تا]
most people
بیشتر مردم
so many menŠso many minds
عقیده بیشتر
oddson
بیشتر محتمل
above average
<adj.>
بیشتر از حد متوسط
most of them
بیشتر انها
above-average
<adj.>
بیشتر از حد متوسط
The more the better .
هر چه بیشتر بهتر
more and more
بیشتر ازبیشتر
the many
بیشتر مردم
outsit
بیشتر نشستن از
major
بیشتر اعظم
majored
بیشتر اعظم
majoring
بیشتر اعظم
over crowding
بیشتر باشد
outstand
بیشتر ایستادن
better
نیکوتر بیشتر
over-average
<adj.>
بیشتر از حد متوسط
in the main
بیشتر اصلا
better part
قسمت بیشتر
outshone
بیشتر درخشیدن
outshining
بیشتر درخشیدن
outshines
بیشتر درخشیدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com