Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
current ratio
نسبت جاری
Search result with all words
shape factor
نسبت لنگرپلاستیک به لنگر جاری شدن
Other Matches
drivel
اب دهان جاری ساختن از دهن یا بینی جاری شدن دری وری سخن گفتن
customs of the services
مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
current cost accounting
حسابداری هزینه جاری حسابداری براساس نرخ های جاری
leverage
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
prorata
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
nationallism
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
sheds
خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding
خون جاری ساختن جاری ساختن
shed
خون جاری ساختن جاری ساختن
running key
[کلید جاری رمز یا دفترچه جاری کلید رمز]
present-day
جاری
current cell
سل جاری
interfluent
در هم جاری
volant
جاری
groovy
جاری
running water
اب جاری
interfluous
در هم جاری
going
جاری
sluicy
جاری
sister in law
جاری
actuals
جاری
gushing
جاری
running
جاری
pourer
جاری
current
جاری
currents
جاری
yeild
جاری شدن
working capacity
سرمایه جاری
oozing
جریان جاری
standing
روش جاری
checking account
حساب جاری
checking accounts
حساب جاری
current account
حساب جاری
yeild point
حد جاری شدن
oozes
جریان جاری
oozed
جریان جاری
ooze
جریان جاری
Blood was running .
خون جاری شد
current cell indicator
نشانگر سل جاری
The regulations in force .
مقررات جاری
During (in)the current year.
درسال جاری
trill
جاری شدن
trilled
جاری شدن
trills
جاری شدن
liquid limit
حد جاری شدن
rules of procedure
روش جاری
current instruction
دستورالعمل جاری
current liabilites
بدهیهای جاری
current liabilities
بدهیهای جاری
current liability
بدهی جاری
circulating asset
دارایی جاری
tidal volume
حجم جاری
current liability
بدهیهای جاری
competitive price
قیمت جاری
current income
درامد جاری
current files
پروندههای جاری
current budget
بودجه جاری
current assets
دارائیهای جاری
current asset
دارایی جاری
current assets
دارایی جاری
current date
تاریخ جاری
current expenditure
هزینه جاری
current loop
حلقه جاری
current price
قیمت جاری
current yield
بازده جاری
routines
خط مشی جاری
routinely
روش جاری
routinely
خط مشی جاری
routine
روش جاری
routine
خط مشی جاری
currently
بطور جاری
routines
روش جاری
standing order
دستور جاری
standing orders
دستور جاری
callendar year
سال جاری
demand deposit
سپرده جاری
disembogue
جاری شدن
bank overdraft
حساب جاری
electrodynamics
الکترسیته جاری
present consumption
مصرف جاری
excurrent
جاری شونده
account cuurent
حساب جاری
current accounts
حساب جاری
flow
جاری شدن
flowed
جاری شدن
yields
جاری شدن
yielded
جاری شدن
yield
جاری شدن
flows
جاری شدن
perfuse
جاری ساختن
AC
حساب جاری
current
جاری و روان
currents
جاری و روان
present income
درامد جاری
sniveling
ازبینی جاری شدن
flow
جریان جاری کردن
jetting
مانندفواره جاری کردن
blood
خون جاری کردن
standing operating procedures
روش جاری عملیاتی
jetted
مانندفواره جاری کردن
jets
مانندفواره جاری کردن
payment on open account
پرداخت در حساب جاری
jet
مانندفواره جاری کردن
snivels
ازبینی جاری شدن
snivel
ازبینی جاری شدن
sniveled
ازبینی جاری شدن
snivelling
ازبینی جاری شدن
snivelled
ازبینی جاری شدن
flux
جاری شدن گداختن
the th inst
پنجم بماه جاری
circumfluent
جاری شونده دراطراف
current rate of growth
نزخ رشد جاری
pours
جاری شدن یا ساختن
standing operating procedures
روش جاری مخابرات
flows
جریان جاری کردن
instant
مربوط به ماه جاری
instants
مربوط به ماه جاری
at the current rate of exchange
به نرخ جاری ارز
balance on current account
مانده حساب جاری
outflow
به بیرون جاری شدن
pours
افشاندن جاری شدن
pouring
جاری شدن یا ساختن
flowed
جریان جاری کردن
checking accounts
حساب جاری بانکی
checking account
حساب جاری بانکی
pour
افشاندن جاری شدن
pour
جاری شدن یا ساختن
poured
افشاندن جاری شدن
poured
جاری شدن یا ساختن
pouring
افشاندن جاری شدن
at the current rate of exchange
به نرخ مبادله جاری
circulate
جاری شدن (مثل آب در لوله یا هوا در ساختمان)
active a ccount
حساب متحرک یا جاری
bleed
خون جاری شدن از
bleeds
خون جاری شدن از
outflows
به بیرون جاری شدن
pass book
دفتر حساب جاری
prints
پس از اتمام کار جاری
printed
پس از اتمام کار جاری
print
پس از اتمام کار جاری
pronounce the formula of a specified
صیغه جاری کردن
daily routine
عادت جاری روزانه
current account balance
تراز حساب جاری
current directory
دایرکتوری جاری یا فعلی
pour point
نقطه جاری شدن
tap
از شیر اب جاری کردن
passbook
دفتر حساب جاری
tapping
از شیر اب جاری کردن
tapped
از شیر اب جاری کردن
flowed
جاری بودن روان شدن
confluent
باهم جاری شونده متلاقی
winterbourne
رودی که در زمستان جاری میشود
newsreels
فیلم اخبار جاری روز
routine
جریان عادی عادت جاری
profluent
جاری بمقدار زیاد ساری
routinely
جریان عادی عادت جاری
flow
جاری بودن روان شدن
Applicants flooded in.
سیل افراد ( متقاضیان ) جاری شد
newsreel
فیلم اخبار جاری روز
hangup
توقف ناگهانی برنامه جاری
emanating
جاری شدن تجلی کردن
emanates
جاری شدن تجلی کردن
emanated
جاری شدن تجلی کردن
emanate
جاری شدن تجلی کردن
flows
جاری بودن روان شدن
routines
جریان عادی عادت جاری
rules of procedure
قوانین مربوط به روش جاری
ancestral file
که فرزند فایل جاری است
currency depreciation race
تجدید نظر در قیمت پول جاری
move to tears
اشک از چشمان کسی جاری شدن
conduct
جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
conducted
جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
age of moon
تعداد روزهای گذشته از ماه جاری
slobber
تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
riffles
اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
riffle
اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
riffled
اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
conducting
جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
slobbers
تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
slobbering
تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
slobbered
تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
riffling
اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
conducts
جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
working capital
مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
stream
جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
sluices
ازبندیا دریچه جاری شدن خیس کردن
sluice
ازبندیا دریچه جاری شدن خیس کردن
current purchasing power
حسابداری که در ان نرخهای جاری مبنای محاسبه میباشند
sluiced
ازبندیا دریچه جاری شدن خیس کردن
streamed
جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
streams
جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
rill
جوی کوچک شیارهای ساحلی دریا جاری شدن
scratch file
ناحیه کاری که برای کار جاری استفاده میشود
quotations
قیمت جاری مظنه شده سهام اوراق بهادار ...
dissave
ذخیره خود را برای کارهای جاری خرج کردن
quotation
قیمت جاری مظنه شده سهام اوراق بهادار ...
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com