Dictiornary-Farsi | نسبت عموزادگی یادایی زادگی یاعمه زادگی یاخاله زادگی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
cousinship	نسبت عموزادگی یادایی زادگی یاعمه زادگی یاخاله زادگی


Other Matches

particianship	بزرگ زادگی
primogeniture	نخست زادگی
particianship	نجیب زادگی اصالت
right of primogeniture	حق نخست زادگی یا ارشدیت
noblesse oblige	بزرگواری و سخاوتمندی نشانه نجیب زادگی
leverage	نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law	جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan	توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet	توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
prorata	برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable	قابل نسبت دادن نسبت دادنی
nationallism	مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
cognation	نسبت
in proprotion to	نسبت به
in regard of	نسبت به
quotient	نسبت
quotients	نسبت
in regard to	نسبت به
relational	نسبت
in relation to	نسبت به
towards	نسبت به
in respect of	به نسبت
rapport	نسبت
in respect of	نسبت به
in the ratio of	به نسبت
ratio	نسبت
formats	نسبت
format	نسبت
kinship	نسبت
proportion	نسبت
the rat of to	نسبت دو به سه
t ratio	نسبت تی
ratios	نسبت
respect	نسبت
respects	نسبت
proportions	نسبت
as compared to	نسبت به
apropos of	نسبت به
rate	نسبت
with respect to	نسبت به
In what proportion ?	به چه نسبت ؟
In the ration lf one to ten .	به نسبت یک به ده
to	تا نسبت به
relation	نسبت
rates	نسبت
bearing	نسبت
uncross	نسبت
proportional	به نسبت
in connexion with	نسبت به
than	نسبت به
concentration ratio	نسبت تمرکز
bear on	نسبت داشتن
magnetogyric ratio	نسبت ژیرومغناطیس
affine	نسبت سلبی
advalorem	به نسبت قیمت
ascribing	نسبت دادن
porosity	نسبت روزنه ها
activity ratio	نسبت فعالیت
scale down	به نسبت ثابت
nines complement	متمم نسبت به 9
assion	نسبت دادن
saving ratio	نسبت پس انداز
operating ratio	نسبت عملیاتی
ascribable	نسبت دادنی
aspect ratio	نسبت صفحه
relationship	وابستگی نسبت
relationships	وابستگی نسبت
baud rate	نسبت باود
aspect ratio	نسبت تصویر
aspect ratio	نسبت دید
one's complement	متمم نسبت به یک
roundness	نسبت گردی
affine	نسبت ازدواجی
mole ratio	نسبت مولی
oxygen ration	نسبت اکسیژن
toward	بطرف نسبت به
relativization	نسبت دادن
attributing	نسبت دادن
visibility	نسبت دید
prorenata	نسبت موافق
proximity of blood	قرابت نسبت
ratio detector	اشکارساز نسبت
lay to	نسبت دادن به
ratio of transformer	نسبت مبدل
reduction ratio	نسبت کاهش
transformer ratio	نسبت مبدل
recycling ratio	نسبت بازگردانی
recycle ratio	نسبت بازگردانی
abundance	نسبت فراوانی
attributes	نسبت دادن
compression ratio	نسبت تراکم
acidity coefficient	نسبت اکسیژن
liquidity ratio	نسبت نقدینگی
abundance ratio	نسبت فراوانی
absorption ratio	نسبت جذب
mobility ratio	نسبت تحرک
price ratio	نسبت قیمت
bypass ratio	نسبت کنارگذاری
cash ratio	نسبت نقدینگی
progenitorship	نسبت جدی
progressive ratio	نسبت تصاعدی
attribute	نسبت دادن
us	نسبت بما
to put down	نسبت دادن
percentages	نسبت یا درصد
water cement ratio	نسبت اب و سیمان
percentage	نسبت یا درصد
weight ratio	نسبت وزن
error ratio	نسبت خطا
imputation	نسبت دادن
imputable	نسبت دادنی
current ratio	نسبت جاری
attribution	نسبت دادن
impluse ratio	نسبت ضربه
impluse ratio	نسبت ایمپولز
deposit ratio	نسبت سپرده
transformation ratio	نسبت تبدیل
transmissivity	نسبت فرافرستی
in d. of	با بی اعتنایی نسبت به
distribution ratio	نسبت توزیع
two's complement	متمم نسبت به دو
velocity ratio	نسبت سرعت
viscosity ratio	نسبت گرانروی
void ratio	نسبت منفذها
voltage ratio	نسبت ولتاژ
impedance ratio	نسبت امپدانس
factor proportion	نسبت عوامل
rates	اندازه نسبت
rate	اندازه نسبت
image ratio	نسبت تصویر
hit ratio	نسبت اصابت
connexions	بستگی نسبت
connection	بستگی نسبت
glide ratio	نسبت سریدن
he is faithful to me	نسبت به من باوفاست
credit	نسبت دادن
credited	نسبت دادن
feedback ratio	نسبت فیدبک
feedback ratio	نسبت پس خوراند
regards	باره نسبت
regarded	باره نسبت
regard	باره نسبت
relation	رابطه نسبت
fineness ratio	نسبت فرافت
credits	نسبت دادن
crediting	نسبت دادن
gyromagnetic ratio	نسبت ژیرومغناطیسی
selection ratio	نسبت گزینش
imputed	نسبت دادن
impute	نسبت دادن
strength ratio	نسبت استحکام
stress ratio	نسبت تنش
imputes	نسبت دادن
ten's complement	متمم نسبت به 01
inverse ratio	نسبت معکوس
imputing	نسبت دادن
self relative	نسبت بخود
contact ratio	نسبت تماس
scalling factor	نسبت اشل
sensitivity ratio	نسبت حساسیت
settlement ratio	نسبت نشست
shunt ratio	نسبت شنت
control ratio	نسبت فرمان
correlation ratio	نسبت همبستگی
cost benefit ratio	نسبت فایده
ionic ratio	نسبت یونی
into	نسبت به مقارن
there is nothing wanting	چیزی کم نسبت
inverse ratio or proportion	نسبت معکوس
correspondingly	بهمان نسبت
ascribed	نسبت دادن
ascribe	نسبت دادن
favouritism	مساعدت نسبت به
to behave toward	رفتارکردن نسبت به
blood	نسبت خویشاوندی
ascribes	نسبت دادن
to do by	رفتارکردن نسبت به
nozzle contraction	نسبت همگرایی نازل
incapable of pain	بیحس نسبت بدرد
baud rate	نسبت علائم درثانیه
gear transmission ratio	نسبت دنده گیربکس
law of variable proportion	قانون نسبت متغیر
current transfer ratio	نسبت انتقال جریان
genealogically	ازروی نسبت نامه
gear ratio	نسبت چره دنده ها
he showed me kindness	ابرازمحبت نسبت به من نمود
in regard to	راجع به در خصوص نسبت به
geopotential	پتانسیل نسبت به زمین
legal right toa property	حق قانونی نسبت به ملکی
context sensitive	حساس نسبت به متن
file activity ratio	نسبت فعالیت پرونده
lateralrelationship	نسبت در خط افقی از پهلو
capital output ratio	نسبت سرمایه به تولید
ratio of capital to labor	نسبت سرمایه به کار
capital job ratio	نسبت سرمایه به شغل
impedance ratio	نسبت مقاومت فاهری
engine pressure ratio	نسبت فشار موتور
capital labor ratio	نسبت سرمایه به کار
labor capital ratio	نسبت کار به سرمایه
lift thrust	نسبت برا به تراست