Dictiornary-Farsi | نسبت فرافت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
fineness ratio	نسبت فرافت


Other Matches

leverage	نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan	توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law	جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
nicety	فرافت
fineness	فرافت
niceties	فرافت
delicacy	فرافت
fragility	فرافت
concinnity	فرافت
airiness	فرافت
elegantly	به فرافت
daintiness	فرافت
subtleties	فرافت
elegance	فرافت
finesse	فرافت
delicateness	فرافت
inconcinnate	بی فرافت
femininity	فرافت
mense	فرافت
delicacies	فرافت
subtlety	فرافت
niceness	فرافت
unmannerly	بی فرافت
liftjet	توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
graced	فرافت فریبندگی
gracing	فرافت فریبندگی
lightsomeness	فرافت چابکی
graceless	هرزه بی فرافت
graces	فرافت فریبندگی
precision	صحت فرافت
tact	فرافت اجتماعی
grace	فرافت فریبندگی
lilied	به فرافت یاس
supersubtlety	فرافت فوق العاده
d. of a watch	فرافت یا تردی ساعت
elegantly	از روی فرافت طبع
precieux	دارای فرافت زیاد
lightsomely	از روی فرافت بچابکی
precieuse	دارای فرافت زیاد
prorata	برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable	قابل نسبت دادن نسبت دادنی
gothicize	زمخت وبدون فرافت کردن
indelicately	بدون رعایت نزاکت یا فرافت
nationallism	مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
rapport	نسبت
cognation	نسبت
apropos of	نسبت به
respects	نسبت
respect	نسبت
t ratio	نسبت تی
the rat of to	نسبت دو به سه
as compared to	نسبت به
relational	نسبت
proportional	به نسبت
ratios	نسبت
proportion	نسبت
proportions	نسبت
format	نسبت
formats	نسبت
ratio	نسبت
relation	نسبت
In what proportion ?	به چه نسبت ؟
in regard of	نسبت به
in the ratio of	به نسبت
in proprotion to	نسبت به
in connexion with	نسبت به
rates	نسبت
rate	نسبت
kinship	نسبت
than	نسبت به
In the ration lf one to ten .	به نسبت یک به ده
in respect of	نسبت به
in respect of	به نسبت
in relation to	نسبت به
with respect to	نسبت به
in regard to	نسبت به
to	تا نسبت به
quotients	نسبت
bearing	نسبت
quotient	نسبت
towards	نسبت به
uncross	نسبت
hit ratio	نسبت اصابت
distribution ratio	نسبت توزیع
glide ratio	نسبت سریدن
gyromagnetic ratio	نسبت ژیرومغناطیسی
progenitorship	نسبت جدی
reduction ratio	نسبت کاهش
he is faithful to me	نسبت به من باوفاست
deposit ratio	نسبت سپرده
attribute	نسبت دادن
in d. of	با بی اعتنایی نسبت به
toward	بطرف نسبت به
us	نسبت بما
feedback ratio	نسبت فیدبک
factor proportion	نسبت عوامل
feedback ratio	نسبت پس خوراند
impluse ratio	نسبت ایمپولز
attributes	نسبت دادن
image ratio	نسبت تصویر
error ratio	نسبت خطا
attributing	نسبت دادن
imputation	نسبت دادن
impluse ratio	نسبت ضربه
imputable	نسبت دادنی
impedance ratio	نسبت امپدانس
relativization	نسبت دادن
mobility ratio	نسبت تحرک
bear on	نسبت داشتن
operating ratio	نسبت عملیاتی
ascribable	نسبت دادنی
compression ratio	نسبت تراکم
lay to	نسبت دادن به
porosity	نسبت روزنه ها
affine	نسبت ازدواجی
affine	نسبت سلبی
advalorem	به نسبت قیمت
concentration ratio	نسبت تمرکز
contact ratio	نسبت تماس
liquidity ratio	نسبت نقدینگی
cash ratio	نسبت نقدینگی
baud rate	نسبت باود
nines complement	متمم نسبت به 9
mole ratio	نسبت مولی
one's complement	متمم نسبت به یک
assion	نسبت دادن
bypass ratio	نسبت کنارگذاری
aspect ratio	نسبت دید
aspect ratio	نسبت تصویر
magnetogyric ratio	نسبت ژیرومغناطیس
aspect ratio	نسبت صفحه
activity ratio	نسبت فعالیت
control ratio	نسبت فرمان
visibility	نسبت دید
inverse ratio or proportion	نسبت معکوس
current ratio	نسبت جاری
prorenata	نسبت موافق
proximity of blood	قرابت نسبت
ratio detector	اشکارساز نسبت
ratio of transformer	نسبت مبدل
transformer ratio	نسبت مبدل
recycle ratio	نسبت بازگردانی
inverse ratio	نسبت معکوس
abundance	نسبت فراوانی
oxygen ration	نسبت اکسیژن
acidity coefficient	نسبت اکسیژن
correlation ratio	نسبت همبستگی
cost benefit ratio	نسبت فایده
abundance ratio	نسبت فراوانی
absorption ratio	نسبت جذب
price ratio	نسبت قیمت
progressive ratio	نسبت تصاعدی
ionic ratio	نسبت یونی
recycling ratio	نسبت بازگردانی
roundness	نسبت گردی
percentages	نسبت یا درصد
velocity ratio	نسبت سرعت
ten's complement	متمم نسبت به 01
to behave toward	رفتارکردن نسبت به
stress ratio	نسبت تنش
to do by	رفتارکردن نسبت به
regards	باره نسبت
regarded	باره نسبت
regard	باره نسبت
relation	رابطه نسبت
two's complement	متمم نسبت به دو
credits	نسبت دادن
crediting	نسبت دادن
credited	نسبت دادن
credit	نسبت دادن
there is nothing wanting	چیزی کم نسبت
viscosity ratio	نسبت گرانروی
void ratio	نسبت منفذها
favouritism	مساعدت نسبت به
ascribe	نسبت دادن
correspondingly	بهمان نسبت
attribution	نسبت دادن
ascribed	نسبت دادن
percentage	نسبت یا درصد
water cement ratio	نسبت اب و سیمان
weight ratio	نسبت وزن
voltage ratio	نسبت ولتاژ
blood	نسبت خویشاوندی
ascribes	نسبت دادن
ascribing	نسبت دادن
imputed	نسبت دادن
to put down	نسبت دادن
shunt ratio	نسبت شنت
settlement ratio	نسبت نشست
transmissivity	نسبت فرافرستی
transformation ratio	نسبت تبدیل
self relative	نسبت بخود
selection ratio	نسبت گزینش
relationships	وابستگی نسبت
connexions	بستگی نسبت
relationship	وابستگی نسبت
scale down	به نسبت ثابت
connection	بستگی نسبت
impute	نسبت دادن
scalling factor	نسبت اشل