Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
stigmatize
نشان دارکردن
Other Matches
freaks
خط دارکردن رگه دارکردن
freak
خط دارکردن رگه دارکردن
puncuation
نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
fevers
تب دارکردن
fever
تب دارکردن
string
زه دارکردن
garter
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garters
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
discretionary
خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
scarry
دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
silver star
نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
hemmed
حاشیه دارکردن
fouls
لکه دارکردن
ruts
شیار دارکردن
tarnish
لکه دارکردن
foulest
لکه دارکردن
articulating
مفصل دارکردن
tarnished
لکه دارکردن
fouler
لکه دارکردن
tarnishes
لکه دارکردن
tarnishing
لکه دارکردن
spots
لکه دارکردن
terrace
تختان دارکردن
hemming
حاشیه دارکردن
program
برنامه دارکردن
programs
برنامه دارکردن
hem
حاشیه دارکردن
plicate
چین دارکردن
fledge
کرک دارکردن
diapers
گل وبوته دارکردن
terrace
تراس دارکردن
rut
شیار دارکردن
bordering
لبه دارکردن
charge
عهده دارکردن
dot
نقطه دارکردن
indenting
دندانه دارکردن
indent
دندانه دارکردن
frills
ریشه دارکردن
dotting
نقطه دارکردن
smear
لکه دارکردن
machicolate
مزغل دارکردن
smeared
لکه دارکردن
hems
حاشیه دارکردن
smearing
لکه دارکردن
smears
لکه دارکردن
marge
حاشیه دارکردن
bemirch
لکه دارکردن
pale
میله دارکردن
charges
عهده دارکردن
beard
ریش دارکردن
beards
ریش دارکردن
frill
ریشه دارکردن
knees
زانو دارکردن
knee
زانو دارکردن
indents
دندانه دارکردن
point
گوشه دارکردن
articulates
مفصل دارکردن
articulate
مفصل دارکردن
palest
میله دارکردن
paler
میله دارکردن
cut teeth
دندانه دارکردن
fouled
لکه دارکردن
engrail
کنگره دارکردن
rod
میله دارکردن
cogs
دندانه دارکردن
looped
حلقه دارکردن
loops
حلقه دارکردن
soiling
لکه دارکردن
torch
مشعل دارکردن
torched
مشعل دارکردن
torches
مشعل دارکردن
rods
میله دارکردن
loop
حلقه دارکردن
rivel
چوروک دارکردن
soil
لکه دارکردن
mullion
جرز دارکردن
soils
لکه دارکردن
ratchets
ضامن دارکردن
ratchet
ضامن دارکردن
cap
پوشش دارکردن
cog
دندانه دارکردن
capped
پوشش دارکردن
indenture
شیار دارکردن
torching
مشعل دارکردن
border
لبه دارکردن
terraces
تختان دارکردن
bordered
لبه دارکردن
tipping
نوک دارکردن
spot
لکه دارکردن
tube
لوله دارکردن
terraces
تراس دارکردن
diaper
گل وبوته دارکردن
tip
نوک دارکردن
engrail
دندانه دارکردن
tubes
لوله دارکردن
foul
لکه دارکردن
nett
با تورگرفتن شبکه دارکردن
distain
لکه دارکردن جلادادن
net
با تورگرفتن شبکه دارکردن
nets
با تورگرفتن شبکه دارکردن
vesicular
حفره ایجادکردن ابدانک دارکردن
rims
لبه داریا حاشیه دارکردن
rim
لبه داریا حاشیه دارکردن
to t. on any one's corn
احساس کسی راجریحه دارکردن
vesiculate
حفره ایجاد کردن ابدانک دارکردن
enmesh
مثل توروپارچه پشته بندی سوراخ دارکردن
lacevi
بستن با بند سفت کردن حاشیه دارکردن
markings
نشان دار سازی نشان
poniter
نشان دهنده نشان گیرنده
marking
نشان دار سازی نشان
flags
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
supervisory
1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
to impress a mark on something
نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
marks
نشان کردن نشان
mark
نشان کردن نشان
grates
باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
grate
باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
marinate
[ترد کردن و طعم دارکردن گوشت با خیس کردن آن در ماست یا آب لیمو و غیره]
marinade
[ترد کردن و طعم دارکردن گوشت با خیس کردن آن در ماست یا آب لیمو و غیره]
grated
باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
ground resolution
قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
knurl
الت کنگره سازی کنگره دارکردن
indicator
نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
altitude azimuth
عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
icons
نشان
marks
نشان
mark
نشان
impressed
نشان
ikons
نشان
impresses
نشان
icon
نشان
caret
نشان
impressing
نشان
insignia
نشان
savorŠetc
نشان
grammalogue
نشان
benchmark
نشان
tracked
نشان
track
نشان
plaques
نشان
plaque
نشان
traceless
بی نشان
trackless
بی نشان
target
نشان
tracts
نشان
tract
نشان
vexillum
نشان
targeted
نشان
symbol
نشان
benchmarks
نشان
unmarked
بی نشان
ensign
نشان
ensigns
نشان
indice
نشان
indicium
نشان
hallmarks
نشان
hallmark
نشان
tracks
نشان
emblems
نشان
shew
نشان
banners
نشان
banner
نشان
badge
نشان
hash mark
خط نشان
signalled
نشان
signaled
نشان
badges
نشان
signal
نشان
bench mark
نشان
insigne
نشان
targeting
نشان
targets
نشان
targetted
نشان
targetting
نشان
indication
نشان
untitled
بی نشان
medals
نشان
medal
نشان
impress
نشان
printless
بی نشان
slurring
نشان
slurs
نشان
brand
نشان
trace
نشان
chalk
نشان
slurred
نشان
tallies
نشان
tallies
خط نشان
stamps
نشان
tally
نشان
stamp
نشان
tally
خط نشان
tallying
نشان
tallying
خط نشان
slur
نشان
traced
نشان
traces
نشان
gong
[British E]
نشان
vestigial
نشان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com