English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
English Persian
stigmatize نشان دارکردن
Other Matches
freaks خط دارکردن رگه دارکردن
freak خط دارکردن رگه دارکردن
puncuation نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
fevers تب دارکردن
fever تب دارکردن
string زه دارکردن
garter عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garters عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
discretionary خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
scarry دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
silver star نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
hemmed حاشیه دارکردن
fouls لکه دارکردن
ruts شیار دارکردن
tarnish لکه دارکردن
foulest لکه دارکردن
articulating مفصل دارکردن
tarnished لکه دارکردن
fouler لکه دارکردن
tarnishes لکه دارکردن
tarnishing لکه دارکردن
spots لکه دارکردن
terrace تختان دارکردن
hemming حاشیه دارکردن
program برنامه دارکردن
programs برنامه دارکردن
hem حاشیه دارکردن
plicate چین دارکردن
fledge کرک دارکردن
diapers گل وبوته دارکردن
terrace تراس دارکردن
rut شیار دارکردن
bordering لبه دارکردن
charge عهده دارکردن
dot نقطه دارکردن
indenting دندانه دارکردن
indent دندانه دارکردن
frills ریشه دارکردن
dotting نقطه دارکردن
smear لکه دارکردن
machicolate مزغل دارکردن
smeared لکه دارکردن
hems حاشیه دارکردن
smearing لکه دارکردن
smears لکه دارکردن
marge حاشیه دارکردن
bemirch لکه دارکردن
pale میله دارکردن
charges عهده دارکردن
beard ریش دارکردن
beards ریش دارکردن
frill ریشه دارکردن
knees زانو دارکردن
knee زانو دارکردن
indents دندانه دارکردن
point گوشه دارکردن
articulates مفصل دارکردن
articulate مفصل دارکردن
palest میله دارکردن
paler میله دارکردن
cut teeth دندانه دارکردن
fouled لکه دارکردن
engrail کنگره دارکردن
rod میله دارکردن
cogs دندانه دارکردن
looped حلقه دارکردن
loops حلقه دارکردن
soiling لکه دارکردن
torch مشعل دارکردن
torched مشعل دارکردن
torches مشعل دارکردن
rods میله دارکردن
loop حلقه دارکردن
rivel چوروک دارکردن
soil لکه دارکردن
mullion جرز دارکردن
soils لکه دارکردن
ratchets ضامن دارکردن
ratchet ضامن دارکردن
cap پوشش دارکردن
cog دندانه دارکردن
capped پوشش دارکردن
indenture شیار دارکردن
torching مشعل دارکردن
border لبه دارکردن
terraces تختان دارکردن
bordered لبه دارکردن
tipping نوک دارکردن
spot لکه دارکردن
tube لوله دارکردن
terraces تراس دارکردن
diaper گل وبوته دارکردن
tip نوک دارکردن
engrail دندانه دارکردن
tubes لوله دارکردن
foul لکه دارکردن
nett با تورگرفتن شبکه دارکردن
distain لکه دارکردن جلادادن
net با تورگرفتن شبکه دارکردن
nets با تورگرفتن شبکه دارکردن
vesicular حفره ایجادکردن ابدانک دارکردن
rims لبه داریا حاشیه دارکردن
rim لبه داریا حاشیه دارکردن
to t. on any one's corn احساس کسی راجریحه دارکردن
vesiculate حفره ایجاد کردن ابدانک دارکردن
enmesh مثل توروپارچه پشته بندی سوراخ دارکردن
lacevi بستن با بند سفت کردن حاشیه دارکردن
markings نشان دار سازی نشان
poniter نشان دهنده نشان گیرنده
marking نشان دار سازی نشان
flags یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
supervisory 1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
to impress a mark on something نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
marks نشان کردن نشان
mark نشان کردن نشان
grates باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
grate باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
marinate [ترد کردن و طعم دارکردن گوشت با خیس کردن آن در ماست یا آب لیمو و غیره]
marinade [ترد کردن و طعم دارکردن گوشت با خیس کردن آن در ماست یا آب لیمو و غیره]
grated باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
ground resolution قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
knurl الت کنگره سازی کنگره دارکردن
indicator نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
altitude azimuth عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
icons نشان
marks نشان
mark نشان
impressed نشان
ikons نشان
impresses نشان
icon نشان
caret نشان
impressing نشان
insignia نشان
savorŠetc نشان
grammalogue نشان
benchmark نشان
tracked نشان
track نشان
plaques نشان
plaque نشان
traceless بی نشان
trackless بی نشان
target نشان
tracts نشان
tract نشان
vexillum نشان
targeted نشان
symbol نشان
benchmarks نشان
unmarked بی نشان
ensign نشان
ensigns نشان
indice نشان
indicium نشان
hallmarks نشان
hallmark نشان
tracks نشان
emblems نشان
shew نشان
banners نشان
banner نشان
badge نشان
hash mark خط نشان
signalled نشان
signaled نشان
badges نشان
signal نشان
bench mark نشان
insigne نشان
targeting نشان
targets نشان
targetted نشان
targetting نشان
indication نشان
untitled بی نشان
medals نشان
medal نشان
impress نشان
printless بی نشان
slurring نشان
slurs نشان
brand نشان
trace نشان
chalk نشان
slurred نشان
tallies نشان
tallies خط نشان
stamps نشان
tally نشان
stamp نشان
tally خط نشان
tallying نشان
tallying خط نشان
slur نشان
traced نشان
traces نشان
gong [British E] نشان
vestigial نشان
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com