Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (12 milliseconds)
English
Persian
direct addressing
نشان دهی مستقیم
Search result with all words
point blank
روبه نشان مستقیم
point-blank
روبه نشان مستقیم
deictic
بطور مستقیم نشان دهنده مستقیما استدلال کننده
incremental computer
وسیله خروجی گرافیکی که در مراحل کوچک حرکت میکند بار داده ورودی که اختلاف بین محل فعلی و محل لازم را نشان میدهد که خط ها و منحنی ها به صورت مجموعهای خط وط مستقیم انجام شود
Other Matches
dasd
Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission
مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
basics
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basic
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
direct exchange
تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
directed
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directs
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
cost fraction
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
direct command
فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
elicitation
کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
direct fire sights
زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
direct dyes
رنگینه های مستقیم
[که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
puncuation
نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
garters
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garter
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
discretionary
خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
scarry
دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
silver star
نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
direct access storage device
اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
poniter
نشان دهنده نشان گیرنده
markings
نشان دار سازی نشان
marking
نشان دار سازی نشان
flag
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
supervisory
1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
to impress a mark on something
نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
marks
نشان کردن نشان
mark
نشان کردن نشان
ground resolution
قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
straight line code
کد مستقیم
straighter
مستقیم
straight line code
کد خط مستقیم
straightest
مستقیم
on line
مستقیم
upstanding
مستقیم
directed
مستقیم
right
مستقیم
straight line
خط مستقیم
straightish
مستقیم
straight
مستقیم
righting
مستقیم
direct
<adj.>
مستقیم
righted
مستقیم
straight line
مستقیم
beeline
خط مستقیم
unintermediate
<adj.>
مستقیم
first-hand
مستقیم
attributive
مستقیم
levelled
مستقیم
bee line
خط مستقیم
firsthand
مستقیم
level
مستقیم
leveled
مستقیم
levels
مستقیم
directs
مستقیم
direct address
آدرس مستقیم
intuition
درک مستقیم
through call
مکالمه مستقیم
direct relationship
ارتباط مستقیم
direct relationship
وابستگی مستقیم
intuitions
درک مستقیم
on line help
کمک مستقیم
straight
قسمت مستقیم
uniaxial bending
خمش مستقیم
uncurl
مستقیم شدن
straightest
قسمت مستقیم
positive relation
رابطه مستقیم
straighter
قسمت مستقیم
straight line
دارای خط مستقیم
direct address
نشانی مستقیم
direct access
دستیابی مستقیم
direct observation
دیدبانی مستقیم
direct aggression
پرخاشگری مستقیم
direct control
کنترل مستقیم
sideway
غیر مستقیم
proximate cause
علت مستقیم
direct processing
پردازش مستقیم
direct process
فرایند مستقیم
proximate
بیفاصله مستقیم
direct pressure
فشار مستقیم
straight edge
لبه مستقیم
direct selling
فروش مستقیم
straight left
چپ مستقیم در بوکس
rectilinear
مستقیم الخط
random access
دستیابی مستقیم
direct reading
قرائت مستقیم
direct outlet
ابگیر مستقیم
sonna deung koot
دست مستقیم
spur offtake
ابگیر مستقیم
directness
مستقیم بودن
specific cost
هزینه مستقیم
direct coupling
کوپلینگ مستقیم
rectiliner
مستقیم الخط
straightening flute drill
مته مستقیم
direct coupling
جفتگری مستقیم
direct cost
هزینه مستقیم
direct conversion
تبدیل مستقیم
direct fire
اتش مستقیم
d.c.
جریان مستقیم
direct access
دسترسی مستقیم
line storm
طوفان مستقیم
direct support
کمک مستقیم
direct support
پشتیبانی مستقیم
indirect
غیر مستقیم
direct taxes
مالیاتهای مستقیم
close supervision
نظارت مستقیم
straight line
بخط مستقیم
direct hits
اصابت مستقیم
hot
خط تلفن مستقیم
hotter
خط تلفن مستقیم
hottest
خط تلفن مستقیم
dressing
مستقیم کنی
dressings
مستقیم کنی
direct hit
اصابت مستقیم
aright
مستقیم مستقیما
d.c
جریان مستقیم
air line
خط مستقیم هوایی
ambagious
غیر مستقیم
forward voltage
ولتاژ مستقیم
forward resistance
مقاومت مستقیم
as the crow files
بخط مستقیم
backstair
غیر مستقیم
direct selection
انتخاب مستقیم
Go straight ahead.
مستقیم بروید.
video disk
دسترسی مستقیم
direct file
فایل مستقیم
direct dye
رنگینه مستقیم
visual fire
تیر مستقیم
direct damage
ضرر مستقیم
wall pass
پاس مستقیم
direct taxation
مالیات مستقیم
airline
خط مستقیم هوایی
airlines
خط مستقیم هوایی
direct object
مفعول مستقیم
straight position
فرم مستقیم
highroad
صراط مستقیم
highroads
صراط مستقیم
direct file
پرونده مستقیم
direct tax
مالیات مستقیم
direct current
جریان مستقیم
direct labour
دستمزد مستقیم
direct lighting
روشنایی مستقیم
direct fire
تیر مستقیم
direct load
بارگذاری مستقیم
direct material
مواد مستقیم
impluse stage
طبقه فشار مستقیم
indirect laying
تیر غیر مستقیم
indirect consumption
مصرف غیر مستقیم
direct current instrument
سنجه جریان مستقیم
helm
زاویه سکان از خط مستقیم
indirect lighting
نور غیر مستقیم
direct addressing
ادرس دهی مستقیم
indirect methods
روشهای غیر مستقیم
indirect cost
هزینه غیر مستقیم
indirect damage
ضرر غیر مستقیم
direct current magnet
مغناطیس جریان مستقیم
dma
انتقال مستقیم به حافظه
helms
زاویه سکان از خط مستقیم
direct current converter
تبدیل گر جریان مستقیم
stiff
مستقیم چوب شده
direct support unit
یکان پشتیبانی مستقیم
direct support
پشتیبانی مستقیم کردن
direct connect modem
مدم اتصال مستقیم
live copy paste
کپی الصاق مستقیم
direct casting
ریخته گری مستقیم
down hill casting
ریخته گری مستقیم
direct laying
روانه کردن مستقیم
impluse wheel
چرخ فشار مستقیم
direct current generator
مولد جریان مستقیم
direct data entry
داده دهی مستقیم
forward current
جریان ولتاژ مستقیم
forward conductance
برق رسانایی مستقیم
stiffest
مستقیم چوب شده
intuitional
ناشی از درک مستقیم
on line information service
سرویس اطلاعاتی مستقیم
straihting machine
دستگاه مستقیم کنی
dressing device
دستگاه مستقیم کنی
stiffer
مستقیم چوب شده
direct lift control
کنترل مستقیم برا
bilinear
دارای دوخط مستقیم
jabbed
ضربه سریع مستقیم
jab
ضربه سریع مستقیم
parrying
سد کردن دفاع مستقیم
fire
شوت محکم و مستقیم
parry
سد کردن دفاع مستقیم
parries
سد کردن دفاع مستقیم
parried
سد کردن دفاع مستقیم
indirect taxes
مالیاتهای غیر مستقیم
circumlocutions
بیان غیر مستقیم
circumlocution
بیان غیر مستقیم
indirect object
مفعول غیر مستقیم
excise
مالیات غیر مستقیم
indirect tax
مالیات غیر مستقیم
fired
شوت محکم و مستقیم
the intuitive faculty
قوه درک مستقیم
jabbing
ضربه سریع مستقیم
jabs
ضربه سریع مستقیم
Don't beat around the bush!
مستقیم و رک حرف بزن!
amitosis
تقسیم مستقیم یاخته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com