Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (14 milliseconds)
English
Persian
colon
نشان دونقطه دونقطه یعنی این علامت : روده بزرگ
colons
نشان دونقطه دونقطه یعنی این علامت : روده بزرگ
Other Matches
colon
دونقطه
colons
دونقطه
geodetical
کوتاه ترین خطی که دونقطه رادر روی سطحی بهم میپوند د
geodeticline
کوتاه ترین خطی که دونقطه رادر روی سطحی بهم میپوند د
I´m as hungry as a horse.
آنقدر گشنه هستم که روده بزرگ روده کوچک را بخورد.
hungry as a hunter
<idiom>
آنقدر گشنه که روده بزرگ روده کوچک را بخورد
large intestine
روده بزرگ
colitis
ورم مخاط روده بزرگ
markers
علامت نشان
marks
نشان علامت
marker
علامت نشان
mark
نشان علامت
indication
علامت یا چیزی که نشان دهد
glyph
علامت یا نشان حجاری شده
obelize
با این علامت "-" نشان گذاردن
coats of arms
نشان یا علامت دولت یاخانواده وامثال ان
coat of arms
نشان یا علامت دولت یاخانواده وامثال ان
idegraphy
علامت نویسی نمایش فکر یا تصور با نشان
cambridge equation
نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
marks
علامت روی صفحه که نشان دهنده چیزی است
battle clasp
نشان و علامت شرکت در جنگ بین المللی اول
quantifier
علامت یا نشانهای که حجم یا محدوده چیزی را نشان دهد
mark
علامت روی صفحه که نشان دهنده چیزی است
drift float
علامت یا شاخص شناور نشان دهنده انحراف مسیر
hyphen
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphens
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
blip
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
colon
علامت چاپ آنچه نشان دهنده انتهای خط یا دستور در برخی زبانهاست
blips
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
colons
علامت چاپ آنچه نشان دهنده انتهای خط یا دستور در برخی زبانهاست
bracket
علامت چاپ که نشان میدهد یک دستوالعمل یا عمل باید جداگانه پردازش شود
tracking symbol
علامت کوچکی روی صفحه نمایش تصویر که محل مکان نما را نشان میدهد
markers
علامت روی زمین گلف برای نشان دادن محل گویی که با دست برداشته شده
marker
علامت روی زمین گلف برای نشان دادن محل گویی که با دست برداشته شده
indicator
ثبات یا بیت علامت که وضعیت پردازنده و ثباتهایش را نشان میدهد مثل رقم نقلی یا سرریز
burn notice
علامت رمز برای نشان دادن اینکه یک نفر یا گروهی ازافراد قابل اعتماد نیستند
commoners
استانداری برای تصاویر ویدیویی که پیکسلهای تصویر را بزرگ و پهن نشان میدهد
commonest
استانداری برای تصاویر ویدیویی که پیکسلهای تصویر را بزرگ و پهن نشان میدهد
common
استانداری برای تصاویر ویدیویی که پیکسلهای تصویر را بزرگ و پهن نشان میدهد
quantity theory of money
حاصلضرب حجم در سرعت گردش پول برابر است باحاصلضرب سطح عمومی قیمت و تولید واقعی نظریه مقداری پول که درحقیقت عقیده اقتصاددانان کلاسیک را درباره پول نشان میدهد را میتوان بصورت زیرنوشت : یعنی PQ = V
elevator
نشانه دهنده کوچک گرد که در یک Scroll bar که محل شمارا در یک متن یا تصویر بزرگ نشان میدهد
elevators
نشانه دهنده کوچک گرد که در یک Scroll bar که محل شمارا در یک متن یا تصویر بزرگ نشان میدهد
characteristically
صفت اختصاصی یا ممیز نشان ویژه علامت مشخصه مشخصه
characteristic
صفت اختصاصی یا ممیز نشان ویژه علامت مشخصه مشخصه
marker
دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
markers
دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد
floating
علامت عددی در عدد کسری که با یک نقط ه پس از اولین رقم و بعد توان نشان داده میشود. تا همه اعداد به حالت استاندارد نمایش داده شوند
armistise
متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
symbol
اختصار علامت اختصاری علامت تجسمی
My grandparents are six feet under.
<idiom>
پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania
مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
symbol
علامت ترسیمی علامت فرمولی
characters
نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
character
نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
macropterous
دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
big game
صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
museum piece
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
fossil
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
puncuation
نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
garter
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garters
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
that is to say
یعنی
scilicet
یعنی
that is
یعنی
namely
یعنی
to wit
یعنی
videlicet
یعنی
in fact
یعنی
videlicet
یعنی
nee
یعنی
to wit
<adv.>
یعنی
namely
<adv.>
یعنی
discretionary
خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
scarry
دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
silver star
نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
innuendoes
یعنی تشریح
innuendo
یعنی تشریح
innuendos
یعنی تشریح
bingo
علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی
so large
چندان بزرگ بقدری بزرگ
grandparents
پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandparent
پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandam
مادر بزرگ ننه بزرگ
strangle
در مخابرات یعنی دستگاه
dominical
یعنی حضرت مسیح
the gentle sex
جنس لطیف یعنی زن
the fair sex
جنس لطیف یعنی زن
an inceptive
یعنی میخواهم لرزکنم
this word means a dog
این واژه یعنی سگ
what does it meant
یعنی چه چه معنی دارد
they were made one
یعنی باهم عروسی کردند
cray
نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
guts
روده
in a tangle
روده
ileum
چم روده
bowels
روده
garbage
روده
gutting
دل و روده
bowel
روده
gutting
روده
gill
روده
gut
روده
gut
دل و روده
enteron
روده
guts
دل و روده
dominical
وابسته به روز خداوند یعنی یکشنبه
quintessence
عنصر پنجم یعنی "اثیر" یا "اتر"
tormina
قولنج روده
rectums
راست روده
intestine
روده امعاء
enterotomy
روده شکافی
screaming
روده برکننده
rectum
راست روده
disemboweled
روده دراوردن از
enterotomy
عمل روده
colons
ستون روده
colon
ستون روده
knuckle
قرحه روده
haruspex
روده بین
helminth
کرم روده
viscerate
روده در اوردن از
cecum
روده کور
hindgut
روده خلفی
intestines
روده امعاء
ileum
روده دراز
knuckles
قرحه روده
mesentery
روده بند
caecum
روده کور
disembowel
روده دراوردن از
hysterically
روده بر کننده
enteralgia
درد روده
disembowels
روده دراوردن از
yack
روده درازی
guts
روده دراوردن از
embowel
در روده گذاردن
long windedness
روده درازی
jejunum
تهی روده
hysterical
روده بر کننده
ascarid
کرم روده
saburra
اخلاط روده
small intestine
روده کوچک
gut
روده دراوردن از
embowel
روده در اوردن از
small intestine
روده باریک
purtenance
دل و روده متعلقات
enteritis
اماس روده
disembowelled
روده دراوردن از
enterocele
فتق روده
disembowelling
روده دراوردن از
enterography
شرح روده ها
disemboweling
روده دراوردن از
enterology
روده شناسی
enterectomy
روده بری
coecum
روده کور
gutting
روده دراوردن از
intestinal
روده دار
in the dark
در رهگیری هوایی یعنی درصفحه رادار من مشهودنیست
splashed
در پدافند هوایی یعنی هواپیمای دشمن زده شد
markings
نشان دار سازی نشان
poniter
نشان دهنده نشان گیرنده
marking
نشان دار سازی نشان
sidesplitting
روده براز خنده
gastrointestinal
مربوط به معده و روده
large intestine
قولون روده فراخ
octopus
روده پای هشت پا
octopuses
روده پای هشت پا
windbags
نطاق روده دراز
proctoptosis
سقوط روده راست
in wards
شکمبه و روده واردات
mesenteritis
اماس روده بند
invagination
پیچ خوردن روده
ileitis
اماس روده دراز
ileal
وابسته به روده دراز
ileac
وابسته به روده دراز
jejunal
وابسته به روده تهی
hookworm
نوعی کرم روده
mesenterical
وابسته به روده بند
mesenteric
مانند روده بند
peritoneum
برون شامه روده ها
mesenteric
وابسته به روده بند
prolixity
پرگویی روده درازی
chatterbox
ادم روده دراز
chatterboxes
ادم روده دراز
windbag
نطاق روده دراز
to roar with laughter
<idiom>
از خنده روده بر شدن
endamoeba
امیب انگل روده
to split one's sides
از خنده روده برشدن
duodenitis
اماس روده اثناعشر
chitlings
روده کوچک خوک
chitlins
روده کوچک خوک
to die of laughing
ارخنده روده برشدن
chitterlings
روده کوچک خوک
to set in a roar
از خنده روده برکردن
eventration
بیرون ریختگی روده
flag
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
sauntered
در رهگیری هوایی یعنی بابهترین امکانات خود پروازکنید
saunters
در رهگیری هوایی یعنی بابهترین امکانات خود پروازکنید
profound gangrene
یعنی انکه گوشت زیادی را تباه کرده باشد
sauntering
در رهگیری هوایی یعنی بابهترین امکانات خود پروازکنید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com