English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
expert badge نشان مهارت در تیراندازی
qualification badge نشان مهارت در تیراندازی
Other Matches
qualification card کارت مهارت در تیراندازی کارت ثبت میزان مهارت
rifle clasp نشان تیراندازی یا مدال تیراندازی
pistol clasp قفل طپانچه نشان شرکت درمسابقه تیراندازی با طپانچه
proficiency rating طبقه بندی بر حسب پایه مهارت یا مهارت شغلی
firing position موضع اتش وضعیت تیراندازی حالت تیراندازی
firing range برد تیراندازی مسافت تیراندازی
fire lane مسیر تیراندازی دریایی مسیر پاک شده تیراندازی
live fire تیراندازی با تیر جنگی تیراندازی با فشنگ جنگی
puncuation نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
garters عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garter عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
discretionary خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
silver star نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
scarry دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
shelling report گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
markings نشان دار سازی نشان
marking نشان دار سازی نشان
poniter نشان دهنده نشان گیرنده
incompetent بی مهارت
skill مهارت
technique مهارت
technique فن مهارت
facility مهارت
proficiency pay حق مهارت
know-how مهارت
knack مهارت
maladroit بی مهارت
ham fisted بی مهارت
ham handed بی مهارت
proficiency مهارت
workmanship مهارت
masterkiness مهارت
handiness مهارت
inexpert بی مهارت
ham-fisted بی مهارت
gripe مهارت
adeptness مهارت
competence مهارت
executing مهارت
executes مهارت
executed مهارت
execute مهارت
ingenuity مهارت
grooves مهارت
expertise مهارت
deftness مهارت
dextrously به مهارت
groove مهارت
unskillful بی مهارت
expertise مهارت
adroitness مهارت
artifices مهارت
light handedness مهارت
sophistication مهارت
qualification مهارت
techniques فن مهارت
artifice مهارت
techniques مهارت
skill مهارت
skill less بی مهارت
credential مهارت
skilless بی مهارت
inapt بی مهارت
unskilled بی مهارت
flags یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
manipulation انجام با مهارت
craft مهارت نیرنگ
crafts مهارت نیرنگ
mollycoddle آدم بی مهارت
sport skill مهارت ورزشی
pussy [Am E] آدم بی مهارت
weenie [Am E] آدم بی مهارت
pantywaist [Am En] آدم بی مهارت
tactlessly بی مهارت بی سلیقه
tactless بی مهارت بی سلیقه
versatility روانی مهارت
unskil ناشی بی مهارت
skillful Šetc با مهارت ماهرانه
jessy آدم بی مهارت
skill level پایه مهارت
qualification مهارت فنی
qualify کسب مهارت
qualifies کسب مهارت
wimp آدم بی مهارت
weakling آدم بی مهارت
softie/softy آدم بی مهارت
wuss(y) آدم بی مهارت
namby-pamby آدم بی مهارت
qualification کسب مهارت
skill learning مهارت اموزی
salesmanship مهارت در فروشندگی
jessie آدم بی مهارت
cissy آدم بی مهارت
wet آدم بی مهارت
weed آدم بی مهارت
milquetoast آدم بی مهارت
up one's alley <idiom> مهارت درچیزی
sissy آدم بی مهارت
skill مهارت فنی
credential مهارت فنی
competence مهارت فنی
tact کاردانی مهارت
manual skill مهارت دستی
natatorial skill مهارت در شنا
fine skill مهارت فریف
motor skill مهارت حرکتی
qualification مهارت فنی
combat proficiency مهارت رزمی
expertness خبرویت مهارت
seamanship مهارت در دریانوردی
proficiency مهارت تخصص
fundamental skill مهارت بنیادی
human skill مهارت انسانی
dauber نقاش بی مهارت
gunning تیراندازی
shootings تیراندازی
shooting تیراندازی
musketry تیراندازی
archery تیراندازی
gunnery تیراندازی
pop تیراندازی
popped تیراندازی
pops تیراندازی
spiller خوش شانسی نه مهارت
facileness مهارت عدم ثبات
skill level پایه مهارت فنی
qualification record پرونده مهارت فنی
showboating نمایش دادن مهارت
mastered کسب مهارت کردن
skill مهارت عملی داشتن
seaman ship مهارت در راندن قایق
sport skill pattern الگوی مهارت ورزشی
masters کسب مهارت کردن
wonderwork کار عجیب مهارت
diplomatically از روی مهارت و بصیرت
technomotorial skill مهارت تکنیکی- حرکتی
conveyancing مدیریت از روی مهارت
surfmanship مهارت در موج سواری
stickhandling مهارت در استفاده از چوب
sword play مهارت در بکارگیری شمشیر
master کسب مهارت کردن
fine art هر مهارت هنری وفریف
delivery error اشتباه در تیراندازی
riflery تیراندازی تفنگداری
firing line خط شروع تیراندازی
ready position حاضربه تیراندازی
verification fire تیراندازی ازمایشی
field archery تیراندازی صحرایی
firing table جدول تیراندازی
guns تیراندازی کردن
gun تیراندازی کردن
gunnery قوانین تیراندازی
fire trench سنگر تیراندازی
scheme of fire طرح تیراندازی
school shooting تیراندازی در مدرسه
conduct of fire اجرای تیراندازی
automatic fire تیراندازی خودکار
combat firing تیراندازی جنگی
lived تیراندازی جنگی
live تیراندازی جنگی
fire bay دهلیز تیراندازی
the butts میدان تیراندازی
fire power قدرت تیراندازی
dry sum مشق تیراندازی
firing area منطقه تیراندازی
conduct of fire هدایت تیراندازی
handbow کمان تیراندازی
horseback archery تیراندازی سواره
fire تیراندازی کردن
methode of fire روش تیراندازی
fired تیراندازی کردن
fires تیراندازی کردن
gunning تمرین تیراندازی
shoots تیراندازی کردن
shoot تیراندازی کردن
offhand تیراندازی ایستاده
order of fire روش تیراندازی
overmaster مهارت کامل پیدا کردن در
techniques اصول مهارت روش فنی
dan درجه 1 تا 01 برای مهارت در دفاع
rate میزان مهارت شدت تغییرات
rates میزان مهارت شدت تغییرات
overwrought تهیه شده ازروی مهارت
to play a poor game ناشی بودن مهارت نداشتن
quaint از روی مهارت عجیب و جالب
technique اصول مهارت روش فنی
ropemanship مهارت دربندبازی یا بالارفتن از طناب
veteran skill مهارت و کهنه کاری کارازمودگی
shot گلوله تیراندازی شده
dwell at به تیراندازی ادامه دادن
open fire شروع به تیراندازی کردن
shots تیراندازی تیرانداز ماهر
squatting position وضعیت چمباتمه در تیراندازی
field arrow تیرهای تیراندازی صحرایی
squeeze off تیراندازی با فشار ماشه
shots تیراندازی شده تیرخورده
time fire تیراندازی با گلوله زمانی
pit detail کمک مربی تیراندازی
target arrow تیر مخصوص تیراندازی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com