Dictiornary-Farsi | نشست مسدود | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
closed meeting	نشست مسدود
closed conference	نشست مسدود


Other Matches

meets	نشست نشست گاه
meet	نشست نشست گاه
barred	مسدود
crossed cheque	چک مسدود
closed	مسدود
blocked opening	در مسدود
unstuck	نا مسدود
shutting	مسدود
shuts	مسدود
shut	مسدود
trim	نشست
leakages	نشست
leakage	نشست
depositions	ته نشست
siting	نشست
deposition	ته نشست
precipitation	ته نشست
settlements	نشست
settlement	نشست
trimmest	نشست
trims	نشست
settletment	نشست
settlement of the dam	نشست سد
seepage	نشست
seance	نشست
fouling	ته نشست
meetings	نشست
meeting	نشست
consolidation	نشست
session	نشست
slumped	نشست
slump	نشست
symposiums	هم نشست
sediments	ته نشست
symposia	هم نشست
sessions	نشست
sittings	نشست
sitting	نشست
slumping	نشست
symposium	هم نشست
sediment	ته نشست
slumps	نشست
disabled <adj.> <past-p.>	مسدود شده
locked <adj.> <past-p.>	مسدود شده
closed <adj.> <past-p.>	مسدود شده
obturate	مسدود کردن
oppilate	مسدود کردن
blockading	مسدود کردن
blockades	مسدود کردن
blockaded	مسدود کردن
blockade	مسدود کردن
obtruate	مسدود کردن
ligate	مسدود کردن رگ
blocked <adj.> <past-p.>	مسدود شده
barricaded <adj.> <past-p.>	مسدود شده
ballonet	اطاقک مسدود
blind hole	سوراخ مسدود
choked	مسدود کردن
closed loop	حلقه مسدود
plug weld	جوش مسدود
close aneal	گداختن مسدود
choke	مسدود کردن
freezes	مسدود کردن
freeze	مسدود کردن
chokes	مسدود کردن
blocked cuurency	پول مسدود
occlude	مسدود کردن
frozen assets	دارائیهای مسدود
obturator	ماهیچه مسدود
shut off	مسدود کردن
plug welding	جوشکاری مسدود
obstruct	مسدود کردن
closest	مسدود کردن
dam	مسدود کردن
foreclose	مسدود کردن
blocked [with objects] <adj.> <past-p.>	مسدود شده
close	مسدود کردن
closed subroutine	زیرروال مسدود
obstructive	مسدود کننده
blocking	مسدود کردن
dams	مسدود کردن
damming	مسدود کردن
dammed	مسدود کردن
foreclosed	مسدود کردن
obstructed	مسدود کردن
obstructing	مسدود کردن
obstructs	مسدود کردن
foreclosing	مسدود کردن
forecloses	مسدود کردن
barred <adj.> <past-p.>	مسدود شده
closes	مسدود کردن
closer	مسدود کردن
rate of deposition	سرعت ته نشست
precipitated rocks	سنگهای ته نشست
oil residue	ته نشست روغن
extraordinary meeting	نشست ویژه
trim aft	نشست پاشنه
seep in	نشست کردن
to cave in	نشست کردن
trim forward	نشست سینه
true slump	نشست واقعی
soft spot	ناحیه نشست
sinkable	نشست کردنی
she sat behind me	او پشت من نشست
special session	نشست ویژه
settlement ratio	نسبت نشست
settlement of the foundation	نشست پی گاه
subsiding	نشست کردن
lime deposite	ته نشست اهکی
calcareous deposit	ته نشست اهکی
boring stay	محل نشست
annual accumulation of sediment	ته نشست سالانه
leaky	نشست کننده
settle	نشست کردن
air landed	هوا نشست
settles	نشست کردن
subsides	نشست کردن
subsidence	نشست خاک
subsidence	نشست فرونشینی
sinking	استهلاک نشست
subside	نشست کردن
subsided	نشست کردن
assembly	مجمع نشست
deposits	ته نشست ته نشین
sinks	نشست کردن
deposit	ته نشست ته نشین
exudation	برون نشست
lacustrine sediment	ته نشست دریاچهای
sink	نشست کردن
extravasate	نشست کردن
shore formation	ته نشست دریاچهای
electrolytic deposition	ته نشست الکترولیتی
barricade	مانع مسدود کردن
barricaded	مانع مسدود کردن
barricades	مانع مسدود کردن
to block a passage	مسدود کردن یک راه
block	بستن مسدود کردن
blocked	بستن مسدود کردن
close aneal	باز پختن مسدود
to clog up pores	مسدود کردن منافذ
jam	مسدود کردن پارازیت
barricading	مانع مسدود کردن
adobe shooting	خرج گذاری مسدود
jammed	مسدود کردن پارازیت
blocks	بستن مسدود کردن
jams	مسدود کردن پارازیت
The roads are obstructed.	جاده ها مسدود هستند.
special session	نشست فوق العاده
landing zone	منطقه نشست هوایی
powwow	نشست وگفتگو کردن
settlement of abutments	نشست تکیه گاه
settlement forecast	پیش بینی نشست
seat of settlement	محل نشست ساختمان
extraordinary meeting	نشست فوق العاده
annual accumulation of sediment	سال اورد ته نشست
She went to the bad.	بروز سیاه نشست
She sat beside ( next to ) her mother .	کنار مادرش نشست
The plan landed .	هواپیما بزمین نشست
He was favorably impressed by what I told him .	حرفم دردلش نشست
The dust was laid ( settled ) .	گرد وخاک نشست
calker	مسدود کردن نعل زدن
to close airspace	مسدود کردن فضای هوایی
choking	مسدود کردن از حرکت بازداشتن
bell type annealing furnace	کوره التهابی نوع مسدود
check valve	سوپاپ یا دریچه مسدود کننده
choked	ساسات کاربراتور مسدود کردن
To block the escape routes.	راههای فرار را مسدود کردن
to bar apatn	بستن و مسدود کردن راه
chokes	ساسات کاربراتور مسدود کردن
choke	ساسات کاربراتور مسدود کردن
exudate	ترشح التهابی برون نشست
proces verbal	صورت جلسه نشست نامه
the bird took its perch	مرغ روی چوب نشست
conventional take off and landing	هواپیمایی با نشست وبرخاست معمولی
embolus	جسم مسدود کننده جریان خون
gas cycle reactor	راکتور با مدار گردش گازی مسدود
the veaael was neaped	کشتی بواسطه فرو کش اب بگل نشست
To associate ( mix) with someone .	با کسی نشست وبر خاست کردن
to have a closed meeting	نشست محرمانه داشتن [بخصوص سیاست]
to bar somebody from something [doing something]	مسدود کردن [کسی از چیزی] [اصطلاح رسمی ]
The rain gutter is blocked up with leaves.	برگ ها ناودان باران را مسدود کرده اند.
to occlude	بستن [جلو چیزی راگرفتن ] [مسدود کردن]
dropping	نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
dropped	نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
drop	نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
he took her in to dinner	انزن را بسفره خانه برده پهلویش نشست
drops	نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
problem child	فیل جناح وزیر درصورتی که راه گسترش ان مسدود باشد
blocking	سدکردن جاده دفاع غیر عامل مسدود کردن راه دشمن
inclusus	گوشه نشینی که در غاریا کلبهای می نشست ودرجهانیان رابروی خود می بست
quick disconnect coupling	کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
preclude	مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precluding	مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precludes	مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precluded	مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
tar down	بتونه مالی کردن مسدود کردن سوراخها
to block and bleed [valve]	مسدود کردن و تخلیه کردن [دریچه] [مهندسی]
bulid up	با سنگ یا اجر مسدود کردن روکش کردن
valve seat insert	مدخل نشست سوپاپ نشیمنگاه سوپاپ
calk	بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن