Dictiornary-Farsi | نشست واقعی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
true slump	نشست واقعی


Other Matches

cambridge equation	نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
meets	نشست نشست گاه
meet	نشست نشست گاه
pigou effect	اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
absolute altimeter	ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
architecture proper	معماری بمعنی واقعی کلمه معماری واقعی
The real problem is not whether machines think but whether men do.	مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
slumped	نشست
sittings	نشست
depositions	ته نشست
symposia	هم نشست
trim	نشست
symposiums	هم نشست
leakage	نشست
symposium	هم نشست
slumping	نشست
slumps	نشست
trims	نشست
trimmest	نشست
consolidation	نشست
meeting	نشست
meetings	نشست
fouling	ته نشست
settlement	نشست
settlements	نشست
precipitation	ته نشست
deposition	ته نشست
sitting	نشست
settletment	نشست
leakages	نشست
sessions	نشست
session	نشست
slump	نشست
sediments	ته نشست
settlement of the dam	نشست سد
seepage	نشست
seance	نشست
siting	نشست
sediment	ته نشست
extraordinary meeting	نشست ویژه
leaky	نشست کننده
settles	نشست کردن
settle	نشست کردن
subside	نشست کردن
subsided	نشست کردن
subsides	نشست کردن
settlement of the foundation	نشست پی گاه
seep in	نشست کردن
air landed	هوا نشست
annual accumulation of sediment	ته نشست سالانه
boring stay	محل نشست
calcareous deposit	ته نشست اهکی
lime deposite	ته نشست اهکی
extravasate	نشست کردن
rate of deposition	سرعت ته نشست
precipitated rocks	سنگهای ته نشست
lacustrine sediment	ته نشست دریاچهای
settlement ratio	نسبت نشست
she sat behind me	او پشت من نشست
subsiding	نشست کردن
assembly	مجمع نشست
subsidence	نشست فرونشینی
subsidence	نشست خاک
exudation	برون نشست
trim forward	نشست سینه
oil residue	ته نشست روغن
trim aft	نشست پاشنه
to cave in	نشست کردن
soft spot	ناحیه نشست
sinkable	نشست کردنی
shore formation	ته نشست دریاچهای
special session	نشست ویژه
sinking	استهلاک نشست
closed meeting	نشست مسدود
closed conference	نشست مسدود
electrolytic deposition	ته نشست الکترولیتی
deposits	ته نشست ته نشین
deposit	ته نشست ته نشین
sinks	نشست کردن
sink	نشست کردن
He was favorably impressed by what I told him .	حرفم دردلش نشست
The plan landed .	هواپیما بزمین نشست
extraordinary meeting	نشست فوق العاده
She sat beside ( next to ) her mother .	کنار مادرش نشست
landing zone	منطقه نشست هوایی
She went to the bad.	بروز سیاه نشست
settlement forecast	پیش بینی نشست
annual accumulation of sediment	سال اورد ته نشست
settlement of abutments	نشست تکیه گاه
seat of settlement	محل نشست ساختمان
special session	نشست فوق العاده
The dust was laid ( settled ) .	گرد وخاک نشست
powwow	نشست وگفتگو کردن
exudate	ترشح التهابی برون نشست
the bird took its perch	مرغ روی چوب نشست
conventional take off and landing	هواپیمایی با نشست وبرخاست معمولی
proces verbal	صورت جلسه نشست نامه
To associate ( mix) with someone .	با کسی نشست وبر خاست کردن
to have a closed meeting	نشست محرمانه داشتن [بخصوص سیاست]
the veaael was neaped	کشتی بواسطه فرو کش اب بگل نشست
drop	نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
dropping	نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
dropped	نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
drops	نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
he took her in to dinner	انزن را بسفره خانه برده پهلویش نشست
actuals	واقعی
positive	واقعی
true life	واقعی
McCoy	واقعی
concrete	: واقعی
ex post	واقعی
veritable	واقعی
ex post saving	واقعی
real	واقعی
veridical	واقعی
actual	واقعی
essential	واقعی
factually	واقعی
essentials	واقعی
veracious	واقعی
lifelike	واقعی
right	واقعی
factual	واقعی
righting	واقعی
righted	واقعی
literal	واقعی
virtual	واقعی
unfeigned	واقعی
objective	واقعی
card-carrying	واقعی
objectives	واقعی
very	واقعی
inclusus	گوشه نشینی که در غاریا کلبهای می نشست ودرجهانیان رابروی خود می بست
real capital	سرمایه واقعی
real assets	دارائیهای واقعی
real anxiety	اضطراب واقعی
put ineffect	واقعی کردن
real address	آدرس واقعی
fulfill [American]	واقعی کردن
objective data	دادههای واقعی
out of pocket expenses	هزینه واقعی
accomplish	واقعی کردن
bring inbeing	واقعی کردن
carry out	واقعی کردن
execute	واقعی کردن
real score	نمره واقعی
real sector	بخش واقعی
real storage	انباره واقعی
real value	ارزش واقعی
real wage	مزد واقعی
objective value	ارزش واقعی
real costs	هزینههای واقعی
actualize	واقعی کردن
actualise [British]	واقعی کردن
bring into being	واقعی کردن
never-never	غیر واقعی
put into effect	واقعی کردن
put into practice	واقعی کردن
airy-fairy	غیر واقعی
true complement	مکمل واقعی
true vertical	قائم واقعی
true power	توان واقعی
make a reality	واقعی کردن
carry ineffect	واقعی کردن
implement	واقعی کردن
true complement	متمم واقعی
real earnings	درامدهای واقعی
real fluid	سیال واقعی
real income	درامد واقعی
real memory	حافظه واقعی
never-never land	غیر واقعی
real mode	حالت واقعی
make something happen	واقعی کردن
carry into effect	واقعی کردن
real numbers	اعداد واقعی
put inpractice	واقعی کردن
true form	فرم واقعی
actual loss	زیان واقعی
actual argument	نشانوند واقعی
actual address	نشانی واقعی
practicals	واقعی کارازموده
life-size	اندازه واقعی
life size	اندازه واقعی
practical	واقعی کارازموده
true north	شمال واقعی
unreal	غیر واقعی
unrealistically	غیر واقعی
actual cost	هزینه واقعی
actual damage	خسارت واقعی
actual expenses	مخارج واقعی
actual parameter	پارامتر واقعی
actual price	قیمت واقعی
actual saving	پس انداز واقعی
actual self	خود واقعی
actual velocity	سرعت واقعی
actual load	بار واقعی
actual key	کلید واقعی
actualize	واقعی کردن
very	واقعی فعلی
actual income	درامد واقعی