Total search result: 201 (35 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
militarization |
نظامی کردن امور |
|
|
Other Matches |
|
politico military |
امور سیاسی نظامی |
maneuvred |
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن |
manoeuvred |
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن |
maneuvres |
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن |
manoeuvres |
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن |
manoeuvring |
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن |
manoeuvre |
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن |
maneuvring |
تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن |
civil works |
امور ساختمانی و تاسیسات امور شهرسازی و تاسیساتی |
militarism |
روح سربازی یا نظامی گری نظامی گری توسل به قدرت نظامی |
judge advocate |
دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی |
medical regulator |
تنظیم کننده امور بهداشتی مدیر امور بهداشتی |
facings |
یقه وسردست و مغزیهای لباس نظامی حرکات در جای نظامی |
facing |
یقه وسردست و مغزیهای لباس نظامی حرکات در جای نظامی |
terminal command |
فرماندهی بارانداز نظامی یکان عملیات سکوی نظامی |
terminal |
سکوی نظامی بارانداز نظامی انتهایی نهایی |
terminals |
سکوی نظامی بارانداز نظامی انتهایی نهایی |
rank and file |
صفوف مختلف نظامی سلسله مراتب نظامی |
to go into hiding |
خود را پنهان کردن [از اولیاء امور] |
to go underground |
خود را پنهان کردن [از اولیاء امور] |
collates |
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع |
collating |
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع |
collated |
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع |
collate |
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع |
court martial |
محاکمه نظامی محاکمه نظامی کردن |
phantom order |
قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی |
military channel |
چانل نظامی مجرای نظامی |
military government |
حکومت نظامی فرمانداری نظامی |
militarize |
جنگ طلب کردن دارای روح نظامی کردن |
militarization |
نظامی کردن |
militarize |
نظامی کردن |
drilling |
تمرین نظامی کردن |
demilitarization |
غیر نظامی کردن |
court martial |
در دادگاه نظامی محاکمه کردن |
demilitarized |
از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن |
demilitarize |
از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن |
demilitarising |
از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن |
demilitarises |
از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن |
demilitarised |
از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن |
demilitarizes |
از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن |
demilitarizing |
از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن |
army terminals |
باراندازهای نظامی سکوهای نظامی باراندازهای نیروی زمینی |
military impedimenta |
شماره بارنامه نظامی شماره حمل بار نظامی |
marching |
نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن |
march |
نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن |
marches |
نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن |
marched |
نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن |
to rally scattered troops |
جمع آوری کردن نیروهای نظامی پراکنده |
housekeeping |
در آغاز برنامه جدید برای انجام امور سیستم مثل پاک کردن حافظه تشخیص کلیدهای تابع یا تغییر حالت صفحه تصویر |
marched |
راهپیمایی کردن قدم رو کردن موزیک نظامی راهپیمایی |
marching |
راهپیمایی کردن قدم رو کردن موزیک نظامی راهپیمایی |
marches |
راهپیمایی کردن قدم رو کردن موزیک نظامی راهپیمایی |
march |
راهپیمایی کردن قدم رو کردن موزیک نظامی راهپیمایی |
amor |
امور |
hand salute |
سلام نظامی دادن سلام نظامی |
martial law |
مقررات حکومت نظامی حکومت نظامی |
authority ties of the state |
اولیا امور |
the high functionery ries of the state |
مصادر امور |
money matters |
امور پولی |
authorities |
اولیای امور |
religious matters |
امور دینی |
non litigious matters |
امور حسبی |
aviation authority |
امور هواپیمایی |
authority ties of the state |
مصادر امور |
civil affairs |
امور غیرنظامیان |
state affairs |
امور مملکتی |
authority |
اولیاء امور |
miscellaneous |
امور متفرقه |
interior affairs |
امور داخلی |
financial affairs |
امور مالی |
combat duty |
امور رزمی |
interiors |
امور داخله |
personal affairs |
امور شخصی |
interior |
امور داخله |
chief financial officer [CFO] |
مدیر امور مالی |
corporate treasurer |
مدیر امور مالی |
surveillance authority |
اولیاء امور نظارتی |
The foreign ministry. the ministry of foreign affairs. |
وزارت امور خارجه |
tax reforms |
اصلاح امور مالیاتی |
chaplain |
افسر امور دینی |
tax administration |
اداره امور مالیات |
secretary of state for foreign affairs |
وزیر امور خارجه |
chaplains |
افسر امور دینی |
space broker |
کارگزار امور تبلیغات |
administration |
اداره امور یکانها |
administrations |
اداره امور یکانها |
table of authorities |
جدول اولیا امور |
civic action |
امور عام المنفعه |
testamentary causes |
امور مربوط به وصایا |
State Department |
وزارت امور خارجه |
supervisory authority |
اولیاء امور مراقبتی |
clerical test |
ازمون امور دفتری |
regulatory authority |
اولیاء امور نظارتی |
customs broker |
واسطه امور گمرکی |
supervisory authority |
اولیاء امور نظارتی |
promiscuous |
بیقید در امور جنسی |
surveillance authority |
اولیاء امور مراقبتی |
regulatory authority |
اولیاء امور مراقبتی |
resgestae |
امور انجام شده |
chaplain activities fund |
اعتبار امور مذهبی |
probate court |
محکمه امور حسبی |
routine |
امور غیر مهم |
emotional and physical |
امور عاطفی و بدنی |
non litigious jurisdiction act |
قانون امور حسبی |
minister of foreign affairs |
وزیر امور خارجه |
minister for foreign affairs |
وزیر امور خارجه |
bureaucratic |
وابسته به امور اداری |
foreign minister |
وزیر امور خارجه |
fish warden |
متصدی امور شیلات |
non litigious matters act |
قانون امور حسبی |
financial affairs |
امور مربوط به مالیه |
to arrange matters |
ترتیب دادن امور |
routinely |
امور غیر مهم |
routines |
امور غیر مهم |
g air |
رکن 2 امور هوایی |
air branch |
قسمت امور هوایی |
liquidation of company |
تصفیه امور شرکتها |
principal centre of affairs |
مرکز مهم امور |
ministry of foreign affairs |
وزارت امور خارجه |
majordomo |
متصدی امور خانوادگی |
Foreign Office |
وزارت امور خارجه |
to take the helm |
زمام امور رادردست گرفتن |
politics |
علم سیاست امور سیاسی |
surgical |
مربوط به امور پزشکی جراحی |
signal security |
حفافت امور مخابراتی یا ارتباطات |
technicians |
شخص متخصص در امور صفتی |
technician |
شخص متخصص در امور صفتی |
assignees in bankruptcy |
هیئت تصفیه امور ورشکسته |
deficit financing |
اداره امور مالی با کسرموازنه |
Ministry of Labor and Social Affairs . |
وزارت کار ؟ امور اجتماعی |
domicile |
منزل یا مرکز مهم امور |
domiciles |
منزل یا مرکز مهم امور |
presswork |
اداره مطبعه امور چاپخانه |
proetor |
متصدی امور قضایی وکشوری |
strategic |
مربوط به امور سوق الجیشی |
financial data |
اطلاعات مربوط به امور مالی |
The ministry of economic affairs and finance |
وزارت امور اقتصاد و دارایی |
parochialism |
امور مربوط بناحیه یابخش کلیسایی |
counsel appointed |
وکیل مسخر یاتسخیری در امور مدنی |
cryptologistics |
امور لجستیکی مربوط به عملیات رمز |
general |
شرکت مربوط به امور اداری اصلی |
generals |
شرکت مربوط به امور اداری اصلی |
major-domo |
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا |
major-domos |
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا |
major domo |
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا |
diplomatist |
کسی که به امور دیپلماتیک اشتغال دارد |
channel |
کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند |
shipping |
امور ارسال کالاها ناوگان عمومی یک کشور |
channelled |
کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند |
channeled |
کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند |
verderer |
متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی |
minnesota clerical aptitude test |
ازمون استعداد امور دفتری مینه سوتا |
housekeeping |
امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری |
channeling |
کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند |
homes |
امور مالی شخصی و پردازش کلمه است |
home |
امور مالی شخصی و پردازش کلمه است |
rummage sale |
حراج هدایای تقدیمی بکلیسابرای امور خیریه |
verderor |
متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی |
deck department |
قسمت اداره امور باربری و کالای ناوگان |
dialectic |
هگل و مارکس ان را جهت تعلیل و توجیه امور |
treasurers |
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار |
channels |
کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند |
treasurer |
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار |
formalism |
اعتقاد به حفظ فاهر وقالبهای موجود در کلیه امور |
get in gear [get into gear] <idiom> |
بعد از مدتی دوباره سررشته امور را به دست گرفتن. |
functional |
رسم امور داخلی و فرآیندهای ماشین یا نرم افزار |
superstitious uses |
مخارجی که برای امور مذهبی غیرقانونی صرف شود |
hipster |
شخص طرفدار امور جدیدوبیسابقه مانند مواد مخدره وغیره |
commonest |
زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود |
commoners |
زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود |
selenodetic |
امور مربوط به تهیه نقشه یانقشه برداری از کره ماه |
common |
زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود |
trial attorney |
وکیلی که تخصص او در دفاع است وکمتر به امور دفتری می رسد |
foreign military sales |
فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان |
churchwarden |
هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند |
institutionalism |
سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی |
consortiums |
ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم |
churchwardens |
هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند |
joint petroleum office |
دفتر امور سوخت رسانی مشترک نیروهای مسلح درصحنه عملیات |
consortia |
ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم |
consortium |
ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم |
back end server |
کامپیوتر متصل به شبکه که امور مربوط به ایستگاههای کاری مشتری را انجام میدهد |
classical economics |
نظرپیروان ان عدم دخالت دولت در امور اقتصادی است وپیروان ان را اقتصادیون کلاسیک گویند |
business |
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است |
businesses |
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است |
Big Brother |
دولت یا هر سازمانی که در امور خصوصی و داخلی مردم دخالت و جاسوسی کند و آنها را سختمهار نماید |
totaliarian state |
دولتی که دران یک نفر یا یک هیات حاکمه اختیار و تصدی همه امور رادر دست دارند |
jobs |
زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است |
job |
زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است |
mil |
نظامی |
service |
نظامی |
soldiers |
نظامی |
fort |
دژ نظامی |
martial |
نظامی |
serviced |
نظامی |
military |
نظامی |
warlike |
نظامی |
soldier |
نظامی |
martin |
نظامی |
counter march |
تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن |