English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English Persian
militarization نظامی کردن امور
Other Matches
politico military امور سیاسی نظامی
maneuvred تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvred تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
maneuvres تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvres تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvring تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
manoeuvre تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
maneuvring تمرین نظامی عملیات نظامی وجنگی راتمرین کردن
civil works امور ساختمانی و تاسیسات امور شهرسازی و تاسیساتی
militarism روح سربازی یا نظامی گری نظامی گری توسل به قدرت نظامی
judge advocate دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
medical regulator تنظیم کننده امور بهداشتی مدیر امور بهداشتی
facings یقه وسردست و مغزیهای لباس نظامی حرکات در جای نظامی
facing یقه وسردست و مغزیهای لباس نظامی حرکات در جای نظامی
terminal command فرماندهی بارانداز نظامی یکان عملیات سکوی نظامی
terminal سکوی نظامی بارانداز نظامی انتهایی نهایی
terminals سکوی نظامی بارانداز نظامی انتهایی نهایی
rank and file صفوف مختلف نظامی سلسله مراتب نظامی
to go into hiding خود را پنهان کردن [از اولیاء امور]
to go underground خود را پنهان کردن [از اولیاء امور]
collates به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collating به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collated به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collate به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
court martial محاکمه نظامی محاکمه نظامی کردن
phantom order قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
military channel چانل نظامی مجرای نظامی
military government حکومت نظامی فرمانداری نظامی
militarize جنگ طلب کردن دارای روح نظامی کردن
militarization نظامی کردن
militarize نظامی کردن
drilling تمرین نظامی کردن
demilitarization غیر نظامی کردن
court martial در دادگاه نظامی محاکمه کردن
demilitarized از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarize از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarising از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarises از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarised از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarizes از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
demilitarizing از حالت نظامی درامدن غیرنظامی کردن
army terminals باراندازهای نظامی سکوهای نظامی باراندازهای نیروی زمینی
military impedimenta شماره بارنامه نظامی شماره حمل بار نظامی
marching نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
march نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
marches نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
marched نظامی وار راه رفتن پیشروی کردن
to rally scattered troops جمع آوری کردن نیروهای نظامی پراکنده
housekeeping در آغاز برنامه جدید برای انجام امور سیستم مثل پاک کردن حافظه تشخیص کلیدهای تابع یا تغییر حالت صفحه تصویر
marched راهپیمایی کردن قدم رو کردن موزیک نظامی راهپیمایی
marching راهپیمایی کردن قدم رو کردن موزیک نظامی راهپیمایی
marches راهپیمایی کردن قدم رو کردن موزیک نظامی راهپیمایی
march راهپیمایی کردن قدم رو کردن موزیک نظامی راهپیمایی
amor امور
hand salute سلام نظامی دادن سلام نظامی
martial law مقررات حکومت نظامی حکومت نظامی
authority ties of the state اولیا امور
the high functionery ries of the state مصادر امور
money matters امور پولی
authorities اولیای امور
religious matters امور دینی
non litigious matters امور حسبی
aviation authority امور هواپیمایی
authority ties of the state مصادر امور
civil affairs امور غیرنظامیان
state affairs امور مملکتی
authority اولیاء امور
miscellaneous امور متفرقه
interior affairs امور داخلی
financial affairs امور مالی
combat duty امور رزمی
interiors امور داخله
personal affairs امور شخصی
interior امور داخله
chief financial officer [CFO] مدیر امور مالی
corporate treasurer مدیر امور مالی
surveillance authority اولیاء امور نظارتی
The foreign ministry. the ministry of foreign affairs. وزارت امور خارجه
tax reforms اصلاح امور مالیاتی
chaplain افسر امور دینی
tax administration اداره امور مالیات
secretary of state for foreign affairs وزیر امور خارجه
chaplains افسر امور دینی
space broker کارگزار امور تبلیغات
administration اداره امور یکانها
administrations اداره امور یکانها
table of authorities جدول اولیا امور
civic action امور عام المنفعه
testamentary causes امور مربوط به وصایا
State Department وزارت امور خارجه
supervisory authority اولیاء امور مراقبتی
clerical test ازمون امور دفتری
regulatory authority اولیاء امور نظارتی
customs broker واسطه امور گمرکی
supervisory authority اولیاء امور نظارتی
promiscuous بیقید در امور جنسی
surveillance authority اولیاء امور مراقبتی
regulatory authority اولیاء امور مراقبتی
resgestae امور انجام شده
chaplain activities fund اعتبار امور مذهبی
probate court محکمه امور حسبی
routine امور غیر مهم
emotional and physical امور عاطفی و بدنی
non litigious jurisdiction act قانون امور حسبی
minister of foreign affairs وزیر امور خارجه
minister for foreign affairs وزیر امور خارجه
bureaucratic وابسته به امور اداری
foreign minister وزیر امور خارجه
fish warden متصدی امور شیلات
non litigious matters act قانون امور حسبی
financial affairs امور مربوط به مالیه
to arrange matters ترتیب دادن امور
routinely امور غیر مهم
routines امور غیر مهم
g air رکن 2 امور هوایی
air branch قسمت امور هوایی
liquidation of company تصفیه امور شرکتها
principal centre of affairs مرکز مهم امور
ministry of foreign affairs وزارت امور خارجه
majordomo متصدی امور خانوادگی
Foreign Office وزارت امور خارجه
to take the helm زمام امور رادردست گرفتن
politics علم سیاست امور سیاسی
surgical مربوط به امور پزشکی جراحی
signal security حفافت امور مخابراتی یا ارتباطات
technicians شخص متخصص در امور صفتی
technician شخص متخصص در امور صفتی
assignees in bankruptcy هیئت تصفیه امور ورشکسته
deficit financing اداره امور مالی با کسرموازنه
Ministry of Labor and Social Affairs . وزارت کار ؟ امور اجتماعی
domicile منزل یا مرکز مهم امور
domiciles منزل یا مرکز مهم امور
presswork اداره مطبعه امور چاپخانه
proetor متصدی امور قضایی وکشوری
strategic مربوط به امور سوق الجیشی
financial data اطلاعات مربوط به امور مالی
The ministry of economic affairs and finance وزارت امور اقتصاد و دارایی
parochialism امور مربوط بناحیه یابخش کلیسایی
counsel appointed وکیل مسخر یاتسخیری در امور مدنی
cryptologistics امور لجستیکی مربوط به عملیات رمز
general شرکت مربوط به امور اداری اصلی
generals شرکت مربوط به امور اداری اصلی
major-domo متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major-domos متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major domo متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
diplomatist کسی که به امور دیپلماتیک اشتغال دارد
channel کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
shipping امور ارسال کالاها ناوگان عمومی یک کشور
channelled کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
channeled کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
verderer متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
minnesota clerical aptitude test ازمون استعداد امور دفتری مینه سوتا
housekeeping امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
channeling کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
homes امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
home امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
rummage sale حراج هدایای تقدیمی بکلیسابرای امور خیریه
verderor متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
deck department قسمت اداره امور باربری و کالای ناوگان
dialectic هگل و مارکس ان را جهت تعلیل و توجیه امور
treasurers مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
channels کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
treasurer مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
formalism اعتقاد به حفظ فاهر وقالبهای موجود در کلیه امور
get in gear [get into gear] <idiom> بعد از مدتی دوباره سررشته امور را به دست گرفتن.
functional رسم امور داخلی و فرآیندهای ماشین یا نرم افزار
superstitious uses مخارجی که برای امور مذهبی غیرقانونی صرف شود
hipster شخص طرفدار امور جدیدوبیسابقه مانند مواد مخدره وغیره
commonest زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
commoners زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
selenodetic امور مربوط به تهیه نقشه یانقشه برداری از کره ماه
common زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
trial attorney وکیلی که تخصص او در دفاع است وکمتر به امور دفتری می رسد
foreign military sales فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
churchwarden هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
institutionalism سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی
consortiums ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
churchwardens هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
joint petroleum office دفتر امور سوخت رسانی مشترک نیروهای مسلح درصحنه عملیات
consortia ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
consortium ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
back end server کامپیوتر متصل به شبکه که امور مربوط به ایستگاههای کاری مشتری را انجام میدهد
classical economics نظرپیروان ان عدم دخالت دولت در امور اقتصادی است وپیروان ان را اقتصادیون کلاسیک گویند
business کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
businesses کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
Big Brother دولت یا هر سازمانی که در امور خصوصی و داخلی مردم دخالت و جاسوسی کند و آنها را سختمهار نماید
totaliarian state دولتی که دران یک نفر یا یک هیات حاکمه اختیار و تصدی همه امور رادر دست دارند
jobs زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
job زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
mil نظامی
service نظامی
soldiers نظامی
fort دژ نظامی
martial نظامی
serviced نظامی
military نظامی
warlike نظامی
soldier نظامی
martin نظامی
counter march تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com