Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
location theory
نظریه تعیین محل استقرار صنعت
Other Matches
location of industry
تعیین محل استقرار صنعت
location of industry
تعیین مکان صنعت
theory of income determination
نظریه تعیین درامد
location theory
نظریه تعیین مکان
wage fund theory of wages
نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
motor vehicle industry
صنعت وسایل نقلیه موتوری صنعت اتومبیل
structrual engineering industry
صنعت ساختمان فولادی صنعت سوله
stages theory of economic growth
نظریه مراحل رشد اقتصادی نظریه روستو
prepositions
استقرار در محل پیش بینی شده استقرار در محل معین شده
preposition
استقرار در محل پیش بینی شده استقرار در محل معین شده
labor theory of value
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
subsistence theory of wages
نظریه حداقل دستمزدها براساس این نظریه که دراواخر قرن 81 و اوایل قرن نوزدهم رایج بوده است دردراز مدت میزان دستمزد باحداقل نیاز برای زندگی برابرخواهد بود . این قانون
authentication
تعیین نشانی تعیین معرف کردن
classical theory of money
نظریه پول کلاسیک ها نظریه مقداری پول
defaulted
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
malthusian law of population
نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
second best theory
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
settlements
استقرار
pitch
استقرار
installation
استقرار
installations
استقرار
pitches
استقرار
localization
استقرار
stability
استقرار
mounting
استقرار
settlement
استقرار
colony
استقرار
solidification
استقرار
establishment
استقرار
downloading
استقرار
establishments
استقرار
sessility
استقرار
reintegration
استقرار مجدد
yoke
پایه استقرار
yoke
دوشاخه استقرار
lodgment area
منطقه استقرار
stanchion
سکوی استقرار
centralization
استقرار درمرکز
stationed
استقرار یافتن
seat
سکوی استقرار
tent striking
فرمان ضد استقرار
permanent emplacement
استقرار دایمی
posteriori
ازراه استقرار
positioning band
حلقه استقرار
seats
سکوی استقرار
seated
سکوی استقرار
confirmation
تثبیت استقرار
restoration
استقرار مجدد
station
استقرار یافتن
centralisation
استقرار درمرکز
angle of repose
زاویه استقرار
stations
استقرار یافتن
delocalization
عدم استقرار
crimping groove
شیار استقرار
setting ring
حلقه استقرار یا ثبات
alt azimuth mounting
استقرار سمت- ارتفاعی
downloading utility
برنامه کمکی استقرار
equatorial mounting
استقرار معدل النهاری
automatic font downloading
استقرار خودکار فونت
angle of repose
حداکثر شیب استقرار
lodgement
منزل گیری استقرار
lodgment
منزل گیری استقرار
network topology
چگونگی استقرار شبکه
set up
اماده بکار استقرار
seating
محل استقرار نشیمن
settling rounds
تیر استقرار قنداق توپ
disposition
استقرار یکانها و اماد درمنطقه
anchor line cable
کابل استقرار چتردر هواپیما
metacenter
نقطه استقرار وثبات یاتوازن
make up
<idiom>
استقرار وسایل تزئین وآرایش
downloadable font
فونت قابل استقرار در حافظه
dosimetry
تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
settles
مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
settle
مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
cannelure
شیار استقرار روکش گلوله ثاقب
cannelure
شیار استقرار پوکه روی گلوله
gun post
سوراخ محل استقرار لوله توپ
sponson
سکوی استقرار توپ روی برجک
located
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
steric
وابسته بطرز استقرار اجزاء اتم در فضا
trailer camp
محل استقرار ترایلربااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
air priorities committee
کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
rack space
محوطه کف چینی شده انباربرای استقرار پالتها یا جعبههای مهمات
trailer court
محل استقرار ترایلر بااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
trailer park
محل استقرار ترایلربا اتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
craftsman trade
صنعت
traded
صنعت
trade
صنعت
artless
بی صنعت
industries
صنعت
arts
صنعت
craft
صنعت
crafts
صنعت
art
صنعت
industry
صنعت
convoy routing
تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
agro industry
کشت و صنعت
haniwork
صنعت دست
plastic industry
صنعت پلاستیک
family industry
صنعت خانوادگی
extractive industry
صنعت استخراجی
service industry
صنعت خدمات
industrialist
صاحب صنعت
oil industry
صنعت نفت
manufacturing
صنعت ساخت
industrialism
صنعت گرایی
artificer
صنعت کار
palinode
صنعت انکار
industrialist
صنعت کار
filmdom
صنعت سینما
craftsmen
هنرپیشه صنعت گر
philotechnic
صنعت دوست
antistrophe
صنعت تجنیس
declining industry
صنعت رو به زوال
industrialists
صاحب صنعت
industrial espionage
جاسوسی در صنعت
industrialists
صنعت کار
sick industry
صنعت بیمار
infant industry
صنعت نوزاد
textile industry
صنعت بافندگی
labour intensive industry
صنعت کاربر
competitive industry
صنعت رقابتی
computer industry
صنعت کامپیوتر
hyperbole
صنعت اغراق
handicraft
صنعت دستی
manufacturing industry
صنعت کارخانهای
textile industry
صنعت نساجی
ceramics industry
صنعت سرامیک
chiasmus
صنعت قلب
electric industry
صنعت برق
mysteries
صنعت هنر
mystery
صنعت هنر
craftsman
هنرپیشه صنعت گر
metal working industry
صنعت فلزکاری
export industry
صنعت صادراتی
weak industry
صنعت ضعیف
structrual engineering industry
صنعت سازه
technology
صنعت شناسی
contracting industry
صنعت ساختمان
domestic industry
صنعت داخلی
technologies
صنعت شناسی
automotive
صنعت اتومبیل
similes
صنعت تشبیه
simile
صنعت تشبیه
automotive industry
صنعت اتومبیل
motorcar industry
صنعت اتومبیل
iron industry
صنعت اهن
cottage industries
صنعت روستایی
weak industry
صنعت کساد
cottage industry
صنعت روستایی
sick industry
صنعت عقب مانده
small scale industry
صنعت به مقیاس کوچک
electrotechnology
شناخت صنعت برق
counterpoint
صنعت ترکیب الحان
handicraft
صنعت دستی حرفه
confectionery
صنعت شیرینی سازی
talkie
صنعت فیلم ناطق
ease of entry
سهولت ورودبه یک صنعت
talkies
صنعت فیلم ناطق
expanding industry
صنعت در حال گسترش
iron and steel working industry
صنعت اهن و فولاد
shipping trade
صنعت حمل و نقل
beaver fur
خز سگ آبی
[صنعت پوشاک]
beaver
خز سگ آبی
[صنعت پوشاک]
non ferrous metal industry
صنعت فلزات غیراهنی
nationalized industry
صنعت ملی شده
automobile trade
صنعت یا تجارت اتومبیل
barrier to entry
منع ورود به صنعت
machine building industry
صنعت ماشین سازی
transport trade
صنعت حمل و نقل
constant cost industry
صنعت هزینههای ثابت
carrying-trade
صنعت حمل و نقل
transport business
صنعت حمل و نقل
transport industry
صنعت حمل و نقل
carrying business
صنعت حمل و نقل
carrying trade
صنعت حمل و نقل
metaphor
صنعت استعاره کنایه
declining industry
صنعت درحال تنزل
industrially
ازلحاظ کار و صنعت
metaphors
صنعت استعاره کنایه
radar locating
تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
elaborately
ازروی صنعت و نازک کاری
pleating machine
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
cuttler
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
plaiter
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
free entry
ورود ازاد بنگاهها به صنعت
long run industry supply curve
منحنی عرضه صنعت در بلندمدت
pleating machine
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
plaiting machine
دستگاه چاکدار کن
[صنعت نساجی]
cuttler
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
plaiting machine
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
plaiter
دستگاه چین
[تا]
کن
[صنعت نساجی]
running fix
کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
globe valve
شیر بشقابی
[صنعت]
[تکنولوژی ]
[مهندسی]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com