Dictiornary-Farsi | نعوظ ناقص | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 164 (8 milliseconds)

English	Persian
erectio deficiens	نعوظ ناقص


Other Matches

erection	نعوظ
erections	نعوظ
priapism	نعوظ دایم
erectility	قابلیت نعوظ
erectile	قابل نعوظ
phallography	نعوظ نگاری
satyriasis	نعوظ یا شدت حس شهوت درمرد
imcomplete	ناقص
roughcast	ناقص
deficient	ناقص
manque	ناقص
skimpy	ناقص
inadequate	ناقص
mutilates	ناقص
incomplete	ناقص
inconsummate	ناقص
imperfective	ناقص
incomplete flower	گل ناقص
in defect	ناقص
mutilate	ناقص
mutilating	ناقص
defective	ناقص
half-baked	ناقص
meagre	ناقص
rudimental	ناقص
stickit	ناقص
rudimentary	ناقص
mutilated	ناقص
imperfect	ناقص
unperfect	ناقص
incorrect	ناقص
violators	ناقص
violator	ناقص
shorter	ناقص
faulty	ناقص
shortest	ناقص
malformed	ناقص
short	ناقص
demonish	ناقص کردن
imcomplete ditch	گود ناقص
blastie	ناقص الخلقه
framentary	شکسته ناقص
frustum	هرم ناقص
frustum	مخروط ناقص
faulty switching	سوئیچینگ ناقص
faulty design	طرح ناقص
half baked	ناپخته ناقص
half truth	حقیقت ناقص
hemiplegia	فلج ناقص
imperfect competition	رقابت ناقص
imperfect market	بازار ناقص
nubbin	میوه ناقص
paraparesis	فلج ناقص پا
paresis	فلج ناقص
to put in rime	قافیه ناقص
tracheid	اوند ناقص
truncation	ناقص سازی
wanting in reason	ازعقل ناقص
mutilator	ناقص کننده
mooncalf	ناقص الخلقه
moon calf	خلقت ناقص
in my poor opinion	بعقیده ناقص من
incomplete induction	استقراء ناقص
in my poor opinion	بعقل ناقص من
incapacious	بی گنجایش ناقص
incomplete breakdown	شکست ناقص
truncated distribution	توزیع ناقص
miscreation	خلقت ناقص
missed approach	فرود ناقص
flawed	معیوب ناقص
annular eclipse	خسوف ناقص
ill-	بطور ناقص
deficiently	بطور ناقص
lacked	ناقص بودن
lack	ناقص بودن
apoplexy	سکتهء ناقص
ill	بطور ناقص
defectively	بطور ناقص
imperfectly	بطور ناقص
ills	بطور ناقص
misfiring	احتراق ناقص
deformed	ناقص شده
lacks	ناقص بودن
half	بطور ناقص
half	شریک ناقص
paralysis	سکته ناقص
misshapen	ناقص الخلقه
fragmentary	ریز شده ناقص
miscreate	ناقص الخلقه ساختن
sketchier	از روی عجله ناقص
meagrely	بطور لاغر یا ناقص
rough cast	اجمالادرست شده ناقص
market imperfection	ناقص بودن بازار
low order	انفجار کند یا ناقص
oafs	بچه ناقص الخلقه
oaf	بچه ناقص الخلقه
overshoots	فرود ناقص هواپیما
parachromatopsia	رنگ کوری ناقص
to do by halves	ناقص انجام دادن
stepped thread	کولاس پیچی ناقص
stepped thread	پیچ ناقص کولاس
sketchiest	از روی عجله ناقص
sketchily	از روی عجله ناقص
unemployment equilibrium	تعادل در اشتغال ناقص
sketchy	از روی عجله ناقص
overshoot	فرود ناقص هواپیما
overshooting	فرود ناقص هواپیما
partial color blindness	رنگ کوری ناقص
parachromopsia	رنگ کوری ناقص
incomplete pictures test	ازمون تصویرهای ناقص
evils of imperfect competition	مضار رقابت ناقص
fragmental	ریز شده ناقص
fragmentarily	بطور شکسته یا ناقص
garble	تحریف یا ناقص کردن
heterometabolic	دارای دگردیسی ناقص
heterometabolous	دارای دگردیسی ناقص
mutilating	ناقص یا فلج کردن
mutilates	ناقص یا فلج کردن
mutilate	ناقص یا فلج کردن
imperfect oligopoly	انحصار چند جانبه ناقص
truncated	شاخه زدن ناقص کردن
We don't do things halfway.	کاری را ناقص انجام ندادن
paretic	دچار فلج ناقص یا عضلانی
We don't do things by half-measures.	کاری را ناقص انجام ندادن
truncating	شاخه زدن ناقص کردن
We don't do things by halves.	کاری را ناقص انجام ندادن
rough coating	اجمالا درست شده ناقص
truncate	شاخه زدن ناقص کردن
verticillium	قارچ ناقص افت گیاهی
orthopaedy	فن درست کردن انامهای ناقص
to break aset	خراب یا ناقص کردن یک دستگاه
catalexis	وتد ناقص دراخر شعر
truncates	شاخه زدن ناقص کردن
We don't do half-ass job [American E] [derogatory]	کاری را ناقص انجام ندادن
huddled	ناقص انجام دادن ازدحام کردن
teratology	مبحث شناسایی جنین ناقص الخلقه
huddle	ناقص انجام دادن ازدحام کردن
malnutrition	تغذیه ناقص نرسیدن مواد غذایی
hermit crab	خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
hermit crabs	خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
The comparison is misleading [flawed] .	مقایسه گمراه کننده [ ناقص ] است.
huddling	ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddles	ناقص انجام دادن ازدحام کردن
paraplegic	فالج ازپا دچارفلج ناقص درپایانیمی ازتن
orthopaedic	مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
paraplegics	فالج ازپا دچارفلج ناقص درپایانیمی ازتن
bobtail	اسب یا سگ دم کل هرچیز ناقص یامختصر شده ادم مهمل
osteoclasis	استخوان شکنی برای درست کردن اندان ناقص
corona discharge	تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
frictional unemployment	بیکاری کوتاه مدت که در نتیجه تحرک ناقص نیروی کار
He who grasps too much holds nothing fast. <proverb>	کسی که کاری بیش از تواناییش را بپذیرد آن کار را ناقص انجام می دهد.
frictional unemployment	اطلاعات ناقص مربوط به فرصتهای شغلی و عدم توانائی اقتصاددر تطابق دادن هر چه سریعتر افراد با مشاغل میباشد
collapse slump	از هم پاشیدگی بتن را درازمایش افت بتن بوسیله مخروط ناقص گویند
mayhem	چلاق کردن ناقص العضو کردن
eyespot	چشم ابتدایی چشم رشدنکرده و ناقص
normal slump	درازمایش افت مخروطی بتن حالتی است که بتن پس ازنشست شکل مخروطی ناقص خود را حفظ کند
mutilating	ناقص کردن فلج کردن
mutilate	ناقص کردن فلج کردن
marring	ناقص کردن بی اندام کردن
marred	ناقص کردن بی اندام کردن
mar	ناقص کردن بی اندام کردن
mutilates	ناقص کردن فلج کردن
mis run casting	ریخته گری ناقص ریخته گری نادرست