Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 212 (3 milliseconds)
English
Persian
hate
نفرت داشتن از
hated
نفرت داشتن از
hates
نفرت داشتن از
hating
نفرت داشتن از
loathe
نفرت داشتن از
loathed
نفرت داشتن از
loathes
نفرت داشتن از
Search result with all words
despise
نفرت داشتن
despised
نفرت داشتن
despises
نفرت داشتن
despising
نفرت داشتن
turn (someone) off
<idiom>
ناراحت کردن،انزجار ، نفرت داشتن
Other Matches
phobias
نفرت
aversions
نفرت
detestation
نفرت
phobia
نفرت
loathing
نفرت
horridness
نفرت
hatred
نفرت
execration
نفرت
hated
نفرت
abominations
نفرت
abomination
نفرت
malice
نفرت
odium
نفرت
hate
نفرت
hates
نفرت
hating
نفرت
disgusts
نفرت
aversion
نفرت
disgust
نفرت
obscence
نفرت انگیز
detestableness
نفرت انگیزی
mawkishness
نفرت انگیزی
obnoxiousness
نفرت انگیزی
odious
نفرت انگیز
detesting
نفرت کردن
noisomeness
نفرت انگیزی
detests
نفرت کردن
nauseousness
نفرت انگیزی
hatable
نفرت انگیز
detest
نفرت کردن
loth
نفرت کردن
loathly
نفرت انگیز
hate
نفرت تنفر
hates
نفرت تنفر
invidious
نفرت انگیز
hateable
نفرت انگیز
hating
نفرت تنفر
disgust
نفرت بیزاری
disgusts
نفرت بیزاری
fulsomeness
نفرت انگیزی
enmity
عداوت نفرت
hatefulness
نفرت انگیزی
odiousness
نفرت انگیزی
forbiddingness
نفرت انگیزی
loathful
نفرت انگیز
execrative
نفرت کننده
eyesore
مایه نفرت
loathsomeness
نفرت انگیزی
eyesores
مایه نفرت
hated
نفرت تنفر
offensiveness
نفرت انگیزی
detestable
نفرت انگیز
scunner
مایه نفرت
forbidding
نفرت انگیز
loathsome
نفرت انگیز
blasted
نفرت انگیز
sick of (someone or something)
<idiom>
نفرت از چیزی
abominates
نفرت کردن
asitia
نفرت از غذا
to sniff at
نفرت کردن
abominating
نفرت کردن
stinking
نفرت اور
abominated
نفرت کردن
abominate
نفرت کردن
stinker
شخص نفرت انگیز
horrid
سهمناک نفرت انگیز
execrable
نفرت انگیز زشت
to stink in one's nostrils
نفرت انگیز بودن
fulsomely
بطور نفرت انگیز
scunner
احساس نفرت کردن
look down one's nose at someone or something
<idiom>
نفرت خودرانشان دادن
nastily
بطور نفرت انگیز
execrate
نفرت کردن از بدخواندن
odiously
بطور نفرت انگیز
obnoxiously
بطور نفرت انگیز
forbiddingly
بطور نفرت انگیز
invidiously
بطور نفرت انگیز
execration
لعنت مایهء نفرت
stinkin
نفرت انگیز پست
pish
افهار نفرت کردن
disgustingly
بطور نفرت اور
obnoxious smell
بوی نفرت انگیز
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
dispiteous
نفرت اور کینه توز
obnoxious
زیان بخش نفرت انگیز
loathly
زننده بطور نفرت انگیز
to bring odium on
مورد نفرت قرار دادن
stinkard
ادم نفرت انگیز متعفن
infamous
پست نفرت انگیز شنیع
gruesome
وحشت اور نفرت انگیز
to keep down
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
abhorred
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhors
بیم داشتن از ترس داشتن از
hope
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped
انتظار داشتن ارزو داشتن
proffers
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering
تقدیم داشتن عرضه داشتن
hopes
انتظار داشتن ارزو داشتن
resides
اقامت داشتن مسکن داشتن
proffered
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differ
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
to have by heart
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
resided
اقامت داشتن مسکن داشتن
reside
اقامت داشتن مسکن داشتن
meaner
مقصود داشتن هدف داشتن
mean
مقصود داشتن هدف داشتن
hoping
انتظار داشتن ارزو داشتن
cost
قیمت داشتن ارزش داشتن
meanest
مقصود داشتن هدف داشتن
upkeep
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
nauseously
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
horridly
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
long for
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life
<idiom>
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
to hold a meeting
داشتن
owned
داشتن
owning
داشتن
monogyny
داشتن یک زن
to go hot
تب داشتن
lacks
کم داشتن
lacked
کم داشتن
to have
داشتن
owns
داشتن
lackvt
کم داشتن
to possess
داشتن
own
داشتن
bear
داشتن
bears
داشتن
bears
در بر داشتن
to hold
داشتن
redolence
بو داشتن
relieve
داشتن
possessing
داشتن
bear
در بر داشتن
relieves
داشتن
possesses
داشتن
relieving
داشتن
possess
داشتن
to have possession of
داشتن
to have f.
تب داشتن
having
داشتن
have
داشتن
doubts
شک داشتن
doubting
شک داشتن
to be feverish
تب داشتن
doubted
شک داشتن
doubt
شک داشتن
to be in a f.
تب داشتن
want
کم داشتن
wanted
کم داشتن
intercommon
داشتن
lack
کم داشتن
hungered
اشتیاق داشتن
abominating
تنفر داشتن
to have in remembrance
یاد داشتن
overlaps
اصطکاک داشتن
overlaps
اشتراک داشتن
hear
خبر داشتن
hears
خبر داشتن
hunger
اشتیاق داشتن
valuing
گرامی داشتن
values
گرامی داشتن
hungering
اشتیاق داشتن
hungers
اشتیاق داشتن
contradicts
تناقض داشتن با
shimmey
لرزش داشتن
shimmey
تاب داشتن
contradicted
تناقض داشتن با
contradict
تناقض داشتن با
mind
در نظر داشتن
implying
دلالت داشتن
shimmy
تاب داشتن
thirst
اشتیاق داشتن
recoils
واکنش داشتن بر
abominates
تنفر داشتن
corresponded
رابطه داشتن
abominated
تنفر داشتن
shimmy
لرزش داشتن
to have in remembrance
بخاطر داشتن
to have in stock
موجود داشتن
to have in view
در نظر داشتن
abominate
تنفر داشتن
to rold in steem
محترم داشتن
to be in arrear
پس افت داشتن
to drive at
توجه داشتن به
to be in contact
تماس داشتن
contest
اعتراض داشتن بر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com