Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
English
Persian
ship water
نفوذ کردن اب بداخل قایق
Other Matches
boat
کشیدن ماهی بداخل قایق
boats
کشیدن ماهی بداخل قایق
skirt
پارچه ضد اب باریک و درازبرای جلوگیری از نفوذ اب به داخل قایق
skirted
پارچه ضد اب باریک و درازبرای جلوگیری از نفوذ اب به داخل قایق
skirts
پارچه ضد اب باریک و درازبرای جلوگیری از نفوذ اب به داخل قایق
penetrate
بداخل سرایت کردن
penetrates
بداخل سرایت کردن
penetrated
بداخل سرایت کردن
inhaled
بداخل کشیدن استشمام کردن
inhales
بداخل کشیدن استشمام کردن
inhale
بداخل کشیدن استشمام کردن
weft insertion
[رد کردن پود بداخل چله]
inhaling
بداخل کشیدن استشمام کردن
exclucivism
بیمیلی بداخل کردن دیگران درحلقه خود
To smuggle in to ( out of ) a country .
جنسی را بداخل ( بخارج ) کشور قاچاق کردن
canopies
روکش قایق کروکی قایق سرپوش قایق
canopy
روکش قایق کروکی قایق سرپوش قایق
osmose
نفوذ کردن در بوسیله تراوش تجزیه کردن بوسیله نفوذ تجزیه کردن
penetration
نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
initial thrust
نفوذ اولیه نفوذ اصلی
inrush
هجوم بداخل
inflow
جریان بداخل
indrawn
بداخل کشیده
immigration
مهاجرت بداخل
lubber's line
علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
backwind
حرکت قایق در وضعی که باداثر نامساعد نسبت به بادبان قایق بعدی داشته باشد
seeps
از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeping
از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
imposes
تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
seep
از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeped
از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
impose
تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
permeate
نفوذ کردن
permeated
نفوذ کردن
bleaches
نفوذ کردن
breaches
نفوذ کردن
bleached
نفوذ کردن
pierce
نفوذ کردن
penetrate
نفوذ کردن در
transpire
نفوذ کردن
transpired
نفوذ کردن
transpires
نفوذ کردن
percolate
نفوذ کردن
impenetrate
نفوذ کردن در
permeating
نفوذ کردن
permeates
نفوذ کردن
pierces
نفوذ کردن
transpiring
نفوذ کردن
bleach
نفوذ کردن
breach
نفوذ کردن
interpenetrate
نفوذ کردن در
infiltrating
نفوذ کردن
seep in
نفوذ کردن
breached
نفوذ کردن
penetrates
نفوذ کردن در
infiltrates
نفوذ کردن
crevasses
نفوذ کردن
percolating
نفوذ کردن
percolates
نفوذ کردن
percolated
نفوذ کردن
penetract
نفوذ کردن
penetrated
نفوذ کردن در
breakaway
نفوذ کردن
interpenetrate
در هم نفوذ کردن
infiltrated
نفوذ کردن
infiltrate
نفوذ کردن
play on/upon (something)
<idiom>
نفوذ کردن
crevasse
نفوذ کردن
pervading
بداخل راه یافتن
pervades
بداخل راه یافتن
pervaded
بداخل راه یافتن
pervade
بداخل راه یافتن
adducent
بداخل کشنده مقرب
infiltrates
نفوذ کردن در منطقه
infiltrate
نفوذ کردن در منطقه
infiltrated
نفوذ کردن در منطقه
infiltrating
نفوذ کردن در منطقه
penetrative
وابسته به نفوذ کردن
to use one's influence upon
اعمال نفوذ کردن بر
use one's influence
اعمال نفوذ کردن
turn in
بداخل پیچاندن برگرداندن به انبار
retrocede
ازسطح خارج بداخل نفوذکردن
pigeon toed
دارای پنجه خمیده بداخل
infiltrate
در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrated
در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrating
در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrates
در خطوط دشمن نفوذ کردن
The professor stepped into the classroom.
استاد بداخل کلاس قدم گذاشت
diffuses
نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffused
نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffuse
نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffusing
نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
pronate
بداخل گرداندن روی چهار دست وپا خم شدن
to piss off the wrong people
<idiom>
آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
fistula
زخم عمیقی که غالبابوسیله مجرای پیچاپیچی بداخل مربوط است
perforates
سوراخ کردن نفوذ کردن
perforate
سوراخ کردن نفوذ کردن
perforating
سوراخ کردن نفوذ کردن
half thickness
ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
tack
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacking
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacks
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacked
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
swamped
غرق کردن قایق
capsized
واژگون کردن قایق
swamp
غرق کردن قایق
capsize
واژگون کردن قایق
swamping
غرق کردن قایق
swamps
غرق کردن قایق
boats
قایق رانی کردن
boat
قایق رانی کردن
barge
با قایق حمل کردن
broached
سوراخ کردن قایق
broaches
سوراخ کردن قایق
barged
با قایق حمل کردن
broaching
سوراخ کردن قایق
barges
با قایق حمل کردن
capsizes
واژگون کردن قایق
capsizing
واژگون کردن قایق
broach
سوراخ کردن قایق
cast off
باز کردن طناب قایق
bail
عمل خارج کردن اب قایق
ground tackle
وسیله مهار کردن قایق
scow
با قایق چهارگوش حمل کردن
steamboat
قایق بخاری باکشتی بخارسفر کردن
lighters
با قایق باری کالا حمل کردن
lighter
با قایق باری کالا حمل کردن
mooring
نقطه مهار کردن قایق به ساحل
kopfring
حلقه فلزی است که به دماغه بمب برای کم کردن میزان نفوذ ان در اب یا خاک وصل میشود
mooring line
طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
foldboat
قایق قابل جدا کردن قطعات وبستن ان
port
بزرگ کردن لوله اگزاست سمت چپ قایق
head off
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head down
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
fusion welding
اتصال دولبه فلزی به یکدیگرکه با ذوب کردن مستقیم انهاصورت میگیرد و دو فلز درهم نفوذ میکنند
stand-offs
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand off
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-off
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
boat space
فضای بار موجود در قایق محوطه بار قایق
ballistics of penetration
شناسایی شرایط نفوذ گلوله شناسایی مسیر نفوذ گلوله
radiolucency
درجه نفوذ اشعه مجهول نفوذ پذیری اشعه مجهول
cabled
طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
cable
طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
spill wind
سست کردن بادبان برای جلوگیری از تمایل قایق به یک سمت
endocrine
غده بدون مجرا و بداخل ترشح کننده غده درون تراو
traveler
میله فلزی عقب قایق با حلقه برای وصل کردن طناب بادبان
breach
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breaches
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breached
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
showboat
قایق دارای صحنه نمایش نمایش در قایق
extravasate
ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
scooter
روروک مخصوص بچه ها قایق موتوری ته پهن روروک سواری کردن
scooters
روروک مخصوص بچه ها قایق موتوری ته پهن روروک سواری کردن
tackle
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
percolation
نفوذ
prestige
نفوذ
break through
نفوذ
barrier penetration
نفوذ در سد
percolation line
خط نفوذ
permeation
نفوذ
pervasion
نفوذ
hank
نفوذ
hanks
نفوذ
diffusion
نفوذ
ascendance
نفوذ
penetration
نفوذ
leading
نفوذ
propulsion
نفوذ
leakage
نفوذ
seepage
نفوذ
imposing presence
نفوذ
watertight
ضد نفوذ اب
intrusions
نفوذ
leakages
نفوذ
influencing
نفوذ
interventions
نفوذ
intervention
نفوذ
grand dame
زن با نفوذ
impermeable
ضد نفوذ اب
infiltration
نفوذ
influxes
نفوذ
influx
نفوذ
penetrates
نفوذ
penetrated
نفوذ
intrusion
نفوذ
penetrate
نفوذ
dominance
نفوذ
osmosis
نفوذ
toehold
نفوذ کم
forces
نفوذ
force
نفوذ
prevalence
نفوذ
influenced
نفوذ
authority
نفوذ
influence
نفوذ
forcing
نفوذ
toeholds
نفوذ کم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com