Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (33 milliseconds)
English
Persian
infiltrate
نفوذ کردن در منطقه
infiltrated
نفوذ کردن در منطقه
infiltrates
نفوذ کردن در منطقه
infiltrating
نفوذ کردن در منطقه
Other Matches
area of influence
منطقه نفوذ
infiltrate
نفوذ به منطقه
sphere of influence
منطقه نفوذ
infiltrates
نفوذ به منطقه
infiltrated
نفوذ به منطقه
seepage area
منطقه نفوذ
infiltrating
نفوذ به منطقه
sweep
تجسس منطقه با رادار مین روبی کردن پاک کردن منطقه عملیات پاک سازی
ranging
تجسس کردن منطقه هدف با هواپیما یا گشت زنی در منطقه هدف
drop zone
منطقه پرش منطقه بارریزی منطقه ریزش
osmose
نفوذ کردن در بوسیله تراوش تجزیه کردن بوسیله نفوذ تجزیه کردن
penetration
نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
initial thrust
نفوذ اولیه نفوذ اصلی
damage area
منطقه تولید خطر مین منطقه خسارت منطقه خطر
submarine havens
منطقه عبور در عملیات غیررزمی زیردریایی منطقه اموزشی زیردریایی درمنطقه غیررزمی منطقه محدوده تامینی اطراف زیردریایی
sanctuary
منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
sanctuaries
منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
area of military significant fallout
منطقه الودگی شدید به موادرادیواکتیو منطقه ریزش شدیداتمی
airspace reservation
منطقه پرواز مخصوص درفضای هوایی منطقه پروازمخصوص
run up area
منطقه ازمایش موتورهواپیما قبل از پرواز منطقه در جا زدن
landing area
منطقه نشستن هواپیما منطقه پیاده شدن به ساحل
service area
منطقه تعمیر و نگهداری منطقه عقب یکانهای نظامی
seeps
از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeping
از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
impose
تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
seeped
از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seep
از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
imposes
تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
penetrated
نفوذ کردن در
penetrates
نفوذ کردن در
infiltrate
نفوذ کردن
transpiring
نفوذ کردن
transpires
نفوذ کردن
seep in
نفوذ کردن
transpired
نفوذ کردن
percolates
نفوذ کردن
breach
نفوذ کردن
penetract
نفوذ کردن
percolated
نفوذ کردن
percolating
نفوذ کردن
penetrate
نفوذ کردن در
breaches
نفوذ کردن
crevasses
نفوذ کردن
breached
نفوذ کردن
crevasse
نفوذ کردن
transpire
نفوذ کردن
infiltrated
نفوذ کردن
play on/upon (something)
<idiom>
نفوذ کردن
pierce
نفوذ کردن
infiltrating
نفوذ کردن
percolate
نفوذ کردن
breakaway
نفوذ کردن
infiltrates
نفوذ کردن
pierces
نفوذ کردن
interpenetrate
نفوذ کردن در
permeate
نفوذ کردن
permeated
نفوذ کردن
interpenetrate
در هم نفوذ کردن
bleach
نفوذ کردن
bleached
نفوذ کردن
permeates
نفوذ کردن
impenetrate
نفوذ کردن در
bleaches
نفوذ کردن
permeating
نفوذ کردن
staging area
منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
haven submarine
منطقه امن زیردریایی منطقه تامین زیردریاییها
prohibited area
منطقه ممنوعه هوایی منطقه حفافت شده
grid zone
منطقه شبکه بندی نقشه منطقه نقشهای
polynia
منطقه یا جزیرهای از اب دریک منطقه وسیع یخ زده
leave area
منطقه استراحت پرسنل درپشت منطقه مواصلات
penetrative
وابسته به نفوذ کردن
use one's influence
اعمال نفوذ کردن
to use one's influence upon
اعمال نفوذ کردن بر
infiltrates
در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrate
در خطوط دشمن نفوذ کردن
ship water
نفوذ کردن اب بداخل قایق
infiltrating
در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrated
در خطوط دشمن نفوذ کردن
concentration area
منطقه تمرکز عده ها منطقه تجمع
area oriented
بر مبنای خصوصیات منطقه با توجه به منطقه
skid row
<idiom>
منطقه پایین شهر ،منطقه فقیرنشین
diffuse
نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffused
نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffuses
نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffusing
نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
to piss off the wrong people
<idiom>
آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
transit area
منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
paddocks
منطقه پارک کردن اتومبیل واماده کردن ان پیش ازمسابقه
paddock
منطقه پارک کردن اتومبیل واماده کردن ان پیش ازمسابقه
sector
منطقه عمل منطقه مسئولیت
remote
خارج از منطقه منطقه دورافتاده
sectors
منطقه عمل منطقه مسئولیت
zone of fire
منطقه اتش منطقه تیراندازی
combat zone
منطقه رزمی منطقه نبرد
crossing area
منطقه گذار منطقه پایاب
kill area
منطقه خطر منطقه تلفات
remotest
خارج از منطقه منطقه دورافتاده
remoter
خارج از منطقه منطقه دورافتاده
perforates
سوراخ کردن نفوذ کردن
perforating
سوراخ کردن نفوذ کردن
perforate
سوراخ کردن نفوذ کردن
half thickness
ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
tropopause
منطقه چاه هوایی جوی بین استراتوسفر و تروپوسفر منطقه سکته هوایی
holding area
منطقه لنگرگاه موقت در روی دریا منطقه توقف موقت کشتیها
illuminate
روشن کردن منطقه
illuminates
روشن کردن منطقه
illuminating
روشن کردن منطقه
area monitoring
مراقبت کردن از منطقه
motif
گلی خاص در زمینه فرش
[این طرح ها با توجه به منطقه بافت دارای اشکال و ابعاد مختلفی بوده و تا حدودی مشخص کننده منطقه بافت می باشد.]
screening, screenings
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screen
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screens
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screened
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
illumination
روشن کردن منطقه روشنایی
illuminations
روشن کردن منطقه روشنایی
altitude acclimatization
عادت کردن به ارتفاع منطقه
search light illumination
روشن کردن منطقه با نورافکن
clandestine assembly area
منطقه تجمع قوای زیرزمینی منطقه تجمع نیروی پنهانی
line crosser
فراری از منطقه دشمن به خطوط خودی نفوذکننده به منطقه خودی
axial route
مسیر طولی منطقه عقب جاده طولی منطقه مواصلات
comparative cover
پوشش گاه بگاه منطقه یاوسایل پوشش نسبی منطقه
demolition target
منطقه تخریب منطقه در نظر گرفته شده برای تخریب
area blocking
سد راه کردن رقیب در منطقه معین
pickup zone
منطقه بارگیری و بار کردن وسایل
fish out
تمام کردن ذخیره ماهی یک منطقه
illumination plan
طرح روشن کردن منطقه نبرد
kopfring
حلقه فلزی است که به دماغه بمب برای کم کردن میزان نفوذ ان در اب یا خاک وصل میشود
mopping up
پاک کردن منطقه ازوجود بقایای دشمن
stand-offs
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-off
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand off
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
fusion welding
اتصال دولبه فلزی به یکدیگرکه با ذوب کردن مستقیم انهاصورت میگیرد و دو فلز درهم نفوذ میکنند
airspace prohibited area
منطقه ممنوعه هوایی منطقه منع پرواز هوایی
separation zone
منطقه واسطه حد فاصل یکانها منطقه جداسازی یکانها
launching area
منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
defense coastal area
منطقه ساحلی مورد پدافند منطقه پدافندی ساحلی
demilitarization
تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
demolition guard
نگهبان منطقه تخریب مسئول حفافت منطقه تخریب
illumination by reflection
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس یا شکست نور
island bases
پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
ballistics of penetration
شناسایی شرایط نفوذ گلوله شناسایی مسیر نفوذ گلوله
radiolucency
درجه نفوذ اشعه مجهول نفوذ پذیری اشعه مجهول
paddocks
منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
paddock
منطقه اماده و زین کردن و گردش اسب پیش ازمسابقه
break out
نوعی حمله برای خارج کردن گوی از منطقه دفاعی
staging area
فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
breaches
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breach
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breached
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
islands
منطقه حیاتی پدافند هوایی منطقه حیاتی
island
منطقه حیاتی پدافند هوایی منطقه حیاتی
intersectional service
قسمت پشتیبانی داخل منطقه مواصلات یکان پشتیبانی منطقه مواصلات
illumination by diffusion
روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
air defense action area
منطقه پوشش پدافند هوایی منطقه عمل پدافند هوایی
area of operational interest
منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
area assessment
ارزیابی اطلاعاتی منطقه عملیات ارزیابی منطقه ازنظر اطلاعاتی
air surface zone
منطقه عملیات هوادریایی منطقه تک هوادریایی
sweep
درو کردن منطقه بااتش درو در عرض
intrusion
نفوذ
influence
نفوذ
prevalence
نفوذ
intrusions
نفوذ
percolation
نفوذ
infiltration
نفوذ
influxes
نفوذ
permeation
نفوذ
authority
نفوذ
percolation line
خط نفوذ
influences
نفوذ
propulsion
نفوذ
influenced
نفوذ
forces
نفوذ
forcing
نفوذ
osmosis
نفوذ
penetrated
نفوذ
seepage
نفوذ
penetrates
نفوذ
leakages
نفوذ
leakage
نفوذ
hanks
نفوذ
pervasion
نفوذ
hank
نفوذ
force
نفوذ
barrier penetration
نفوذ در سد
toehold
نفوذ کم
toeholds
نفوذ کم
break through
نفوذ
penetration
نفوذ
leading
نفوذ
influencing
نفوذ
diffusion
نفوذ
intervention
نفوذ
prestige
نفوذ
imposing presence
نفوذ
interventions
نفوذ
influx
نفوذ
grand dame
زن با نفوذ
penetrate
نفوذ
ascendance
نفوذ
impermeable
ضد نفوذ اب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com