Dictiornary-Farsi | نقره گرفتن از | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (14 milliseconds)

English	Persian
desilverize	نقره گرفتن از


Other Matches

silvers	نقره پوش کردن نقره فام شدن
silver	نقره پوش کردن نقره فام شدن
silvering	اب نقره
silvers	نقره
argent	نقره
argentine	نقره
silver	نقره
silver plate	اب نقره
argentum	نقره
silver spoon	قاشق نقره
silver <adj.>	رنگ نقره ای
silver standard	استاندارد نقره
argentometry	نقره سنجی
silver bar	شمش نقره
silver vessels	فروف نقره
silverer	نقره کار
silversmith	نقره کار
silveriness	نقره فامی
silversmith	نقره ساز
silvern	نقره فام
silver plate	فرف نقره
silver extraction	استخراج نقره
conductive silver	نقره هادی
silverware	فروف نقره
ingots silver	نقره شمش
flat silver	فروف نقره
silvery	نقره فام
queen of night	سیم نقره
electrolytic silver refining	الکترولیز نقره
impure nitric acid	تیزاب نقره
silver medal	مدال نقره
silver medal	نشان نقره
silver medals	مدال نقره
silver medals	نشان نقره
shiner	پول زر یا نقره
hessite	تلورید نقره
silver foil	ورق نقره
silver nitrate	نیترات نقره
silver plate	نقره اندود
silverware	نقره الات
argentous	نقره دار
argentometer	نقره سنج
silversmiths	نقره کار
silversmiths	نقره ساز
argent	پول نقره
argentation	اب نقره دادن
argentation	نقره کاری
argentiferous	نقره دار
silver fox	روباه نقره فام
silver standard	واحد پول نقره
bullion	شمش طلا و نقره
vase	گلدان نقره وغیره
vases	گلدان نقره وغیره
free silver	مقدار نقره ازاد یک مسکوک
galvanizes	با برق اب طلا یا نقره دادن به
galvanize	با برق اب طلا یا نقره دادن به
silverfish	انواع ماهیان نقره فام
drachmae	پول نقره یونان باستان
krone	مسکوک نقره دانمارک و نروژ
drachma	پول نقره یونان باستان
galvanising	با برق اب طلا یا نقره دادن به
galvanises	با برق اب طلا یا نقره دادن به
galvanised	با برق اب طلا یا نقره دادن به
bonanza	رگه بزرگ طلا یا نقره
bonanzas	رگه بزرگ طلا یا نقره
lunar caustic	نیترات نقره بفرمول 3NO Ag
drachmas	پول نقره یونان باستان
groat	سکه نقره چهار پنسی
rupee	واحد پول نقره هندوستان
rupees	واحد پول نقره هندوستان
silvern	دارای صدای نقره سیمین
platinum blonde	دارای موی نقره فام
plating	اب نقره یااب طلا روکش کاری
thaler	یکنوع سکه بزرگ نقره المانی
sodium	فلز نرم ومومی شکل نقره فام
white crappie	ماهی خوراکی نقره فام شمال امریکاcell
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
silver thread	نخ های زربفت یا نقره ای [این نوع نخ در بعضی قالیچه ها جهت تزئین در بافت فرش بکار می رود.]
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gold lace [braids]	گلابتون [نخ های تزئینی از طلا یا نقره برای جلوه های ویژه در زمینه قالیچه]
silver star	نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
metallic thread	نخ زربفت [اینگونه نخ ها که از تابیده شدن ورقه های نازک طلا، نقره و یا دیگر فلزات بدور نخ تهیه می شوند، جهت تزئین فرش بکار رفته.]
glid	تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
blinds	گرفتن
blind	گرفتن
capturing	گرفتن
acquiring	گرفتن
blinded	گرفتن
to get accustomed to	خو گرفتن [به]
obturate	گرفتن
takes	گرفتن
retakes	پس گرفتن
lay to heart	به دل گرفتن
acquires	گرفتن
infold	در بر گرفتن
indwell	جا گرفتن
acquire	گرفتن
retake	پس گرفتن
inclasp	در بر گرفتن
retaken	پس گرفتن
resume	از سر گرفتن
resumed	از سر گرفتن
get	گرفتن
resumes	از سر گرفتن
resuming	از سر گرفتن
to get used to	خو گرفتن [به]
take	گرفتن
accompanied	دم گرفتن
catch	گرفتن
To go bad and stink.	بو گرفتن
wed	گرفتن
tithe	ده یک گرفتن از
tithes	ده یک گرفتن از
to catch a fly	بل گرفتن
capture	گرفتن
to call back	پس گرفتن
captures	گرفتن
to put a stop to	را گرفتن
retrieved	پس گرفتن
retrieves	پس گرفتن
To treat flippantly(lightly).	شل گرفتن
accompany	دم گرفتن
holds	گرفتن
to catch on	گرفتن
puddles	گل گرفتن
hold	گرفتن
puddle	گل گرفتن
cease	گرفتن
ceased	گرفتن
to bring to a stop	را گرفتن
ceases	گرفتن
ceasing	گرفتن
withdrawals	پس گرفتن
withdrawal	پس گرفتن
to draw back	پس گرفتن
accompanies	دم گرفتن
retreat	پس گرفتن
retreated	پس گرفتن
retreating	پس گرفتن
retreats	پس گرفتن
to addict oneself	خو گرفتن
seizes	گرفتن
seized	گرفتن
seize	گرفتن
break out	در گرفتن
raclaim	پس گرفتن
reoccupy	از سر گرفتن
to break in	گرفتن
overtakes	گرفتن
overtaken	گرفتن
overtake	گرفتن
pushing	گرفتن
to begin again	از سر گرفتن
abate	اب گرفتن از
abated	اب گرفتن از
abates	اب گرفتن از
abating	اب گرفتن از
retaking	پس گرفتن
recaptures	پس گرفتن
skimmed	گرفتن کف
skims	کف گرفتن از
skims	گرفتن کف
wive	زن گرفتن
gets	گرفتن
encumber	گرفتن
encumbered	گرفتن
disesteem	کم گرفتن
encumbering	گرفتن
devest	گرفتن
despumate	کف گرفتن از
accustoms	خو گرفتن
false grip	گرفتن
accustoming	خو گرفتن
renovating	از سر گرفتن
recapturing	پس گرفتن
resumption	از سر گرفتن
to take a wife	زن گرفتن
adeem	پس گرفتن
skim	کف گرفتن از
accustom	خو گرفتن
skim	گرفتن کف
skimmed	کف گرفتن از
encumbers	گرفتن
to station oneself	جا گرفتن
to shut off	را گرفتن
situating	جا گرفتن
catch on	گرفتن
situates	جا گرفتن
situate	جا گرفتن
renovate	از سر گرفتن