English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (13 milliseconds)
English Persian
bottom dead cente نقطه مرگ پایین
Search result with all words
zero پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeros پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
after bottom center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
before bottom center تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ پایین
braze welding جوشکاری در دمایی بالاتر از 054درجه سانتی گراد و پایین تراز نقطه ذوب قطعات
dead center position نقطه مرگ بالا یا پایین
water collecting sump پایین ترین نقطه در یک سیستم که در ان اب جمع میشود
wood's metal الیاژی با نقطه ذوب پایین
Other Matches
junctions محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junction محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
reference point نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
control point نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
depress پایین دادن لوله پایین اوردن
depresses پایین دادن لوله پایین اوردن
downhaul پایین کشیدن رشته پایین کشنده
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
triple point نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
bearing موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
picture point نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
ti;me to go زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
pointillism شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
line of vision خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
switching مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
free drop برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
down سوی پایین بطرف پایین
load point نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
mark هدف نقطه اغاز نقطه فرود
azimuth موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
approach فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
marks هدف نقطه اغاز نقطه فرود
approached فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approaches فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
vertically از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
pyramid spot نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
flash point نقطه الوگیری نقطه افروزش
crossing point نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing points نقطه تقاطع نقطه تلاقی
holding point نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
roll in point نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
litter relay point نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
punctuation mark علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation marks علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
point to point network شبکه نقطه به نقطه
pointillism نقاشی نقطه نقطه
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
break up point نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
lie زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lied زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
polkadot طرح نقطه نقطه خال خال
speckle نقطه نقطه یا خال خال کردن
dowm پایین
down پایین
down stairs پایین
vide infara پایین
de- پایین
sub- یا پایین تر
infara پایین تر
shortest پایین تر
shorter پایین تر
short پایین تر
neath or neath پایین تر
neath or neath پایین
low level پایین
lower most پایین تر
hypogenous پایین رو
beneath پایین
infara پایین
further down پایین تر
tailwater پایین اب
subteen پایین تر از سن 31
submiss پایین
beneath پایین تر
subatmospheric پایین تر از جو
shitu پایین
lower limit حد پایین
flat پایین
underneath پایین
hereafter <adv.> در پایین
below پایین
below <adv.> در پایین
bottoms پایین
lowers پایین تر
bal از مچ پا به پایین
hereinafter [formal] <adv.> در پایین
thereinafter [archaic or formal] <adv.> در پایین
lower پایین تر
low پایین
lower پایین
lowering پایین تر
flattest پایین
lowered پایین تر
bottom پایین
low order مرتبه پایین
go dan barai رد کردن از پایین
lower class طبقه پایین
look down پایین امدن
low پایین اهسته
let down پایین کردن
lower classes طبقه پایین
low activity فعالیت پایین
low altitude ارتفاع پایین
subordinate فرعی پایین تر
depressions پایین دادن
low order پایین رتبه
descends پایین امدن
descend پایین امدن
low pass پایین گذر
low resolution تفکیک پایین
subordinated فرعی پایین تر
downward movement حرکت رو به پایین
subordinating فرعی پایین تر
low wing بال پایین
lower bound کران پایین
low frequency فرکانس پایین
top-down از بالا به پایین
top down از بالا به پایین
low level در سطح پایین
low resolution وضوح پایین
infrahuman پایین تر از انسان
dim light نور پایین
downfeed تغذیه رو به پایین
downfield میدان پایین
download بارگیری پایین
downmost پایین ترین
downward روبه پایین
downward پایین زیرین
disrate پایین اوردن
drives ضربه از پایین
downward stroke ضربه رو به پایین
down stroke ضربه رو به پایین
nether واقع در پایین
down current جریان رو به پایین
desceht پایین امدن
decurrent پایین افتاده
catabatic پایین اینده
down draft جریان رو به پایین
bottom up از پایین به بالا
bate پایین اوردن
nether زیر پایین
drive ضربه از پایین
downtrend سیربطرف پایین
downward compatibility سازگارمتمایل به پایین
comedown پایین رفتن
hereinbelow در پایین این
downstairs طبقه پایین
hereinbelow ازاین پایین تر
minor پایین رتبه
depression پایین دادن
foot پایین بادبان
feet پایین دامنه
beneath از زیر پایین تر از
go down پایین رفتن
lowest پایین ترین
downward compatible سازگار رو به پایین
downward swing نوسان رو به پایین
downward travel ضربه رو به پایین
bottommost پایین ترین
face down feed خورد رو به پایین
low energy انرژی پایین
alow روبه پایین
degrades پایین دادن
low پایین ضعیف
the valley lies below ده در پایین است
breast نورد پایین
prolapsus پایین افتادگی
prolapse پایین افتادن
prolapse پایین افتادگی
lee پایین باد
overhand از پایین ببالا
on the down grade پایین رونده
oars down پارو پایین
downstream پایین دست
nutate پایین افتادن
undermost پایین ترین
nutant پایین افتاده
nether world جهان پایین
neath or neath پایین زیرین
to sink in the scale پایین رفتن
pushdown پایین فشردنی
to set down پایین اوردن
to bring down پایین اوردن
the lower world جهان پایین
to come down پایین امدن
to get down پایین رفتن
to go down پایین رفتن
to let down پایین کردن
submaxilla ارواره پایین
res noitaloseR پایین
to look down پایین امدن
to reach down پایین اوردن
push down stack پایین فشردنی
to beat down پایین اوردن
mean low water اب پایین میانگین
downstream پایین رود
degrade پایین دادن
From top to bottom. ازبالاتا پایین
shut پایین اوردن
shuts پایین اوردن
shutting پایین اوردن
At lower levels. در سطوح پایین تر
lowermost پایین ترین
the masses دستههای پایین تر
lower threshold استانه پایین
lower most پایین ترین
subordinates فرعی پایین تر
lowpass پایین گذار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com