English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
division sign نماد تقسیم
Other Matches
divisor عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
baseband 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
subdivides بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
sectors کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sector کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
symbol نماد
symbolism نماد
symbology نماد شناسی
variable symbol نماد متغییر
universal symbol نماد همگانی
terminal symbol نماد پایانی
distinguished symbol نماد متمایز
tracking symbol نماد پیگردی
father figure پدر- نماد
symbolization نماد پردازی
symbolization نماد اوری
father imago پدر- نماد
father figures پدر- نماد
phallic symbol نماد قضیب
mother figure مادر- نماد
notate نماد کردن
mnemonic symbol نماد حفظی
metasymbol فوق نماد
logic symbol نماد منطقی
special symbol نماد ویژه
symbolist نماد ساز
special symbol نماد خاص
phalluses نماد قضیب
icon نماد تصویری
phalli نماد قضیب
ikons نماد تصویری
mother figures مادر- نماد
notation نماد سازی
notations نماد سازی
curved design نماد گردان
crutch نماد عصا
asymbolia نماد پریشی
abstract symbol نماد بی مسما
authority symbol نماد قدرت
status symbols نماد منزلت
status symbol نماد منزلت
phallus نماد قضیب
icons نماد تصویری
nonterminal symbol نماد غیر پایانی
punctuation symbol نماد نقطه گذاری
flowchart symbol نماد نمودار گردشی
symbol digit test ازمون نماد- رقم
crowned design نماد تاج دار
terminating symbol نماد پایان بخش
flowchapt symbol نماد روند نما
kahn's test of symbol arrangement ازمون نماد ارایی کان
predefined process symbol نماد فرایند از پیش تعریف شده
differential نماد متغیر انتگرال گیری [ریاضی]
simurg سیمرغ [نماد سمبلی مرغ آتش]
Liberty [مجسمه زن نماد آزادی که توسط هنرمندان فرانسوی ساخته شد.]
lamp قندیل [این نماد در اکثر فرش های محرابی از سقف محراب آویزان بوده و یا در متن فرش جلوه گر می باشد. عده ای استفاده از آن را نشانه اشائه نور خداومد می دانند.]
cleavages تقسیم
allocating تقسیم
cleavage تقسیم
divisions تقسیم
division تقسیم
admeasurement تقسیم
allocates تقسیم
sharing تقسیم
allotments تقسیم
allotment تقسیم
apportionment تقسیم
allocate تقسیم
admensuration تقسیم
graduator خط تقسیم کن
branch تقسیم
repartition تقسیم
distributions تقسیم
dispensation تقسیم
distribution تقسیم
dealing تقسیم
dispensations تقسیم
branches تقسیم
compart تقسیم کردن
busbar جعبه تقسیم
regionalism تقسیم کشوربنواحی
battery bus جعبه تقسیم
fifty fifty تقسیم بالمناصفه
fifty-fifty تقسیم بالمناصفه
autotomy تقسیم خودبخود
divisive تقسیم کننده
divided تقسیم شده
administers تقسیم کردن
division عمل تقسیم
administering تقسیم کردن
clastic تقسیم شونده
divider تقسیم کننده
dichotomies تقسیم به دو بخش
administered تقسیم کردن
divisions عمل تقسیم
administer تقسیم کردن
aminister تقسیم کردن
dichotomy تقسیم به دو بخش
divider پرگار تقسیم
delay allowance زمان تقسیم
quartile تقسیم شده به 4/3و 4/1
indistributable تقسیم نشدنی
hyphenation تقسیم کلمه
frequency distribution تقسیم فرکانس
frequency domulipliction تقسیم فرکانس
frequency division تقسیم فرکانس
frequency alloment تقسیم فرکانس
water point نقطه تقسیم اب
zeradivide تقسیم بر صفر
fire distribution تقسیم اتش
give-and-take <idiom> تقسیم کردن
to share out تقسیم کردن
sortition تقسیم با قرعه
load distribution تقسیم بار
partition function تابع تقسیم
o o line خط تقسیم دیدبانی
scissor قطع تقسیم
severability قابلیت تقسیم
sharing the market تقسیم بازار
short division تقسیم باختصار
meiosis تقسیم سلولی
meiosis تقسیم کاهشی
market segmentation تقسیم بازار
divisional مربوط به تقسیم
distribution pannel تابلوی تقسیم
distribution of the estate تقسیم ترکه
distribution of forces تقسیم نیروها
distribution coefficient ضریب تقسیم
distribution box جعبه تقسیم
splice box جعبه تقسیم
distributing box جعبه تقسیم
demultiplexer تقسیم کننده
dividable قابل تقسیم
divide exception استثناء تقسیم
division of labor تقسیم کار
division line خط تقسیم شده
division check ازمایش تقسیم
divisibility قابلیت تقسیم
divide exception خطای تقسیم
go halves <idiom> تقسیم مساوی
division تقسیم [ریاضی]
line graduation تقسیم بندی خط
divides تقسیم کردن
intersects تقسیم کردن
separates تقسیم کردن
distribute تقسیم کردن
shares تقسیم کردن
allotment پخش تقسیم
junction boxes جعبه تقسیم
junction box جعبه تقسیم
shared تقسیم کردن
partings تقسیم تجزیه
allotments پخش تقسیم
intersected تقسیم کردن
divide تقسیم کردن
denominator تقسیم کننده
separated تقسیم کردن
separate تقسیم کردن
distributing تقسیم کردن
distributes تقسیم کردن
divisible قابل تقسیم
intersect تقسیم کردن
parting تقسیم تجزیه
divisions of labour تقسیم کار
subdivision تقسیم مجدد
division of labour تقسیم کار
graduating بدرجات تقسیم
subdivisions تقسیم مجدد
compartments تقسیم کردن
dividing تقسیم بندی
compartment تقسیم کردن
share تقسیم کردن
graduates بدرجات تقسیم
graduate بدرجات تقسیم
denominators تقسیم کننده
denominationalism اعتقاد به تفکیک و تقسیم
sector جزء تقسیم کردن
proration سرشکنی تقسیم به نسبت
degree gradution تقسیم بندی درجهای
frequency dividing network شبکه تقسیم فرکانس
dial graduation تقسیم بندی درجهای
cross loading تقسیم بارهای هواپیما
compartmentation تقسیم بندی کردن
self divison تقسیم خود بخود
break down تقسیم بندی کردن
panels صفحه تقسیم برق
undivided profit سود تقسیم نشده
undistributed profits سود تقسیم نشده
retained profit سود تقسیم نشده
classis تقسیم برحسب طبقه
cleave پیوستن تقسیم شدن
residuary legatee باقیمانده ماترک پس از تقسیم
redistribution of force تقسیم مجدد نیروها
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com