English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (10 milliseconds)
English Persian
overseas agent نماینده خارجی
Search result with all words
embassies سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
embassy سفارت کبری نماینده ویژهای که نزد دولت خارجی فرستاده شود
note نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
notes نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
noting نامهای که به وسیله نماینده سیاسی به حکومت خارجی تسلیم میشودaide-memoire
Other Matches
commision agent نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogates نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogate نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
positive externalities صرفه جوئیهای خارجی عوارض خارجی مثبت پی امدهای خارجی مثبت
exterior angle زاویهء خارجی کثیرالاضلاع زوایای خارجی حاصله ازتقاطع یک خط بادوخط موازی
external symbol dictionary فهرست علائم خارجی فرهنگ لغات نمادهای خارجی
impurity جزء تشکیل دهنده خارجی ناخالصی ماده خارجی
visiting correspondent نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
outwork استحکامات خارجی دژ سنگرهای خارجی
foreign exchange پول خارجی ارز خارجی
wilson پرش از لبه خارجی یک اسکیت و چرخش کامل در هوا وبازگشت روی لبه خارجی اسکیت دیگر
external diseconomies عوامل زیان اور خارجی عوامل نامطلوب خارجی
exchanged stabilization fund مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
commissioner نماینده
representatives نماینده ها
agency نماینده
delegates نماینده ها
agencies نماینده
representatives نماینده
dept نماینده
depts نماینده
attorneys نماینده
indicator نماینده
proxy نماینده
doer نماینده
doers نماینده
indicant نماینده
factor نماینده
factors نماینده
indicatory نماینده
representative نماینده
attorney نماینده
mercantile agent نماینده
agents نماینده
deligate نماینده
agent نماینده
delegating نماینده
nominees نماینده
nominee نماینده
commissioners نماینده
deputy نماینده
deputies نماینده
proctor نماینده
delegates نماینده
delegate نماینده
delegated نماینده
priority indicator نماینده اولویت
represented نماینده بودن
represents نماینده بودن
manufacturers' agent نماینده تولیدکننده
manufacturers' agent نماینده سازنده
manufacturer's agent نماینده سازنده
opostolic delegate نماینده پاپ
manufacturer's agent نماینده تولیدکننده
deputies وکیل نماینده
represent نماینده بودن
representations تمثال نماینده
legate نماینده پاپ
deputations نماینده نمایندگی
marker ship کشتی نماینده
representative elements عناصر نماینده
deputation نماینده نمایندگی
representation تمثال نماینده
deputy وکیل نماینده
pathognomic نماینده ناخوشی
permanent deligate نماینده دایمی
legates نماینده پاپ
envoys مامور نماینده
envoy مامور نماینده
law agent نماینده حقوقی
consular agent نماینده کنسولی
check indicator نماینده مقابله
stack indicator نماینده پشته
assignee نماینده مامور
by depty بوسیله نماینده
law agent نماینده قضایی
jack and gill دونامه نماینده ........
parliamentarians نماینده مبرز
internunico نماینده پاپ
insurance agent نماینده بیمه
Member of Parliament نماینده مجلس
Members of Parliament نماینده مجلس
sales agent نماینده فروش
sales representative نماینده فروش
expessive حاکی نماینده
election انتخاب نماینده
sole agent نماینده انحصاری
walking delegate نماینده سیار
customs agent نماینده گمرکی
pathognomomical نماینده ناخوشی
envoi مامور نماینده
parliamentarian نماینده مبرز
guidon پرچم نماینده واحد
full length نماینده تمام قدانسان
forwarding agent نماینده حمل و نقل
debt collecting agency نماینده وصول مطالبات
to act for somebody نماینده کسی بودن
ho stands for water نماینده اب است O2H
polyphonous نماینده چندین صدا
officially represented دارای نماینده رسمی
senator نماینده مجلس سنا
senators نماینده مجلس سنا
envoy extraordiinary نماینده فوق العاده
delegacy نماینده هیئت نمایندگان
overseas agent نماینده درکشور بیگانه
exponents شرح دهنده نماینده
phraseogram خط یا خطوط نماینده عبارات
polyphonic نماینده چندین صدا
exponent شرح دهنده نماینده
home service agent نماینده فروش داخلی
factor حق العمل کار نماینده
sole agent نماینده منحصر بفرد
legate نماینده پاپ حاکم
special agent وکیل یا نماینده مقیدالوکاله
sole representative نماینده منحصر بفرد
shipping agent نماینده شرکت کشتیرانی
regents نماینده پادشاه رئیس
regent نماینده پادشاه رئیس
factors حق العمل کار نماینده
lord lieutenant نماینده پادشاه در ایالات
legates نماینده پاپ حاکم
marker ship ناو نماینده یاجلودار ستون
legates ایلچی نماینده تام الاختیار
legate ایلچی نماینده تام الاختیار
unseats محروم کردن نماینده از کرسی
unseating محروم کردن نماینده از کرسی
symptomatic مطابق نشانه بیماری نماینده
unseated محروم کردن نماینده از کرسی
agents نماینده عامل شیمیایی خرج
ship's husband مباشر و مالک نماینده کشتی
agent نماینده عامل شیمیایی خرج
unseat محروم کردن نماینده از کرسی
delegation اعزام نماینده هیات نمایندگی
g man نماینده مخصوص دایره بازرسی
impersonify ادم ساختن نماینده بودن از
delegations اعزام نماینده هیات نمایندگی
genotype نوع معرف و نماینده یک جنس
syndic نماینده یا وکیل یک شرکت یادانشگاه
typified نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
typify نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
typifies نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
typifying نماینده نوعی ازگیاه یاجانوربودن
lexigraphy یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
he voted by proxy بوسیله وکیل یا نماینده رای داد
residents نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
laboriously ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
High Commissioner نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
to act [as somebody] عمل کردن [به عنوان نماینده کسی]
High Commissioners نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
resident نماینده سیاسی دولت استعمارگر در کشورمستعمره
subagent عامل دست دوم نماینده فرعی
to speak on behalf of [as representative] از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
residency محل اقامت نماینده دولت استعمارگر در کشورمستعمره
lagate a latere نماینده پاپ که دارای اختیارات کامل باشد
coloury دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
program music موزیکی که نماینده یک رشته رویدادهاو منظره ها باشد
persona grata نماینده سیاسی مورد قبول کشور دیگر
back berm سکوی پایه خارجی خاکریز سکوی شیببر پایه خارجی خاکریز
phonotypy چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
state attorney نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
state's attorney نماینده دولت در دادگاه مدعی العموم استان یاکشور
jeap &gill دو نام نماینده برای پسران ودختران که درحکایات یامثل هابگویند
proxy نماینده صاحب سهم در مجمع عمومی صاحبان سهام وکیل
liberal gift بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
phonetic system of spelling اصول املایی بموجب ان هرحرف نماینده همیشگی یک صدای معین میباشد
minister plenipotentiary نماینده سیاسی که زیر دست سفیرکبیر است ولی قدرت تمام دارد
roundhead نماینده پارلمان انگلیس دردوره شارل اول و عضو فرقه مسیحیان کویکر
outer خارجی
outside خارجی
international line خط خارجی
exteriors خارجی
exterior خارجی
extras خارجی
extra- خارجی
extra خارجی
extern خارجی
foreign خارجی
outsides خارجی
peripheral خارجی
outsiders خارجی
outward خارجی
exogenous خارجی
exosphere خارجی
abextra خارجی
alien خارجی
gringo خارجی
gringos خارجی
outsider خارجی
aliens خارجی
exoteric خارجی
oversea خارجی
extraneous خارجی
outboard خارجی
externals خارجی
external خارجی
exotic خارجی
sheriffs نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
sheriff نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
external sort جورکردن خارجی
external storage انباره خارجی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com