Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 104 (6 milliseconds)
English
Persian
consular representation
نمایندگی کنسولی
Other Matches
per procurationem
به نمایندگی قبولی برات به نمایندگی دیگری نوشتن
legatine
دارای مقام نمایندگی پاپ نمایندگی پاپ
consular
کنسولی
consulship
کنسولی
consulship
سمت کنسولی
consular officer
مامور کنسولی
consulates
اداره کنسولی
consular corps
هیات کنسولی
consular agent
نماینده کنسولی
cantilever elements
عناصر کنسولی
consular fee
کارمزد کنسولی
consulate
اداره کنسولی
exclusive jurisdiction
حق قضاوت کنسولی
compss-window
پنجره کنسولی
cantilevered deep beam
تیر تیغه کنسولی
consular convention
عهد نامه کنسولی
proconsul
افسر دارای بعضی اختیارات کنسولی
praetorian
وابسته به قدرت قضاوت مادون کنسولی رومی
representations
نمایندگی
legislation
نمایندگی
acting on behalf of
به نمایندگی
represented by
به نمایندگی
representing
به نمایندگی
solicitorship
نمایندگی
proxyship
نمایندگی
procuration
نمایندگی
per pro
به نمایندگی
deputyship
نمایندگی
delegacy
نمایندگی
agentship
نمایندگی
representation
نمایندگی
legation
نمایندگی
agency
نمایندگی
legations
نمایندگی
agencies
نمایندگی
delegations
نمایندگی
delegation
نمایندگی
deputation
نماینده نمایندگی
deputations
هیئت نمایندگی
deputations
نماینده نمایندگی
commercial representative
نمایندگی بازرگانی
delegate
نمایندگی دادن
delegate
به نمایندگی فرستادن
delegated
به نمایندگی فرستادن
delegated
نمایندگی دادن
deputation
هیئت نمایندگی
sales represntative
نمایندگی فروش
deputized
نمایندگی دادن
legateship
نمایندگی پاپ
subagency
نمایندگی فرعی
factorship
نمایندگی تجاری
factoring of credit
نمایندگی اعتبار
diplomatic representation
نمایندگی سیاسی
depute
نمایندگی دادن
depute
نمایندگی کردن
delegates
نمایندگی دادن
delegates
به نمایندگی فرستادن
deputizing
نمایندگی دادن
represented
نمایندگی داشتن
depute
نمایندگی دادن به
deputize
نمایندگی دادن
represents
نمایندگی داشتن
deputising
نمایندگی دادن
deputizes
نمایندگی دادن
agentship
محل نمایندگی
delegating
نمایندگی دادن
delegating
به نمایندگی فرستادن
deputised
نمایندگی دادن
deputises
نمایندگی دادن
represent
نمایندگی داشتن
forwarding agency
نمایندگی حمل و نقل
represent
نمایندگی داشتن از طرف
attorney
نمایندگی وکیل مدافع
attorneys
نمایندگی وکیل مدافع
proxy
نمایندگی وکالت وکالتنامه
represents
نمایندگی داشتن از طرف
represented
نمایندگی داشتن از طرف
representational
وابسته به نمایندگی یا وکالت
residentship
نمایندگی سیاسی در کشورتحت الحمایه
to sit for a province
نمایندگی استانی را در مجلس داشتن
vicarious authority
اختیار از طرف دیگری نمایندگی
delegation
اعزام نماینده هیات نمایندگی
commissions
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commissioning
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
commission
حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
residentship
اقامت سیاسی به عنوان نمایندگی
delegations
اعزام نماینده هیات نمایندگی
peers of iveland
بزرگانی که از میان انها 82تن بطور دائم برای نمایندگی برگزیده می شوند
peers of scotland
بزرگانی که از میان انها 61تن برای نمایندگی در مجلس اعیان برگزیده میشود
internal telecommunications unions
یک دفتر نمایندگی با 156عضو متخصص از ملل متحدکه مسئول هم اهنگی بین المللی مسائل مربوط به ارتباطات دوربرد میباشد
sans recours
عبارتی که فهرنویس وقتی به نمایندگی ازجانب دیگری فهر نویسی میکند قبل ار امضا می نویسد وبنابراین شخصا" مسئوولیتی در قبال نکول نخواهد داشت
freedom of information act
قانون فدرالی که به شهروندان عادی اجازه میدهد تا به اطلاعاتی که توسط نمایندگی فدرالی جمع اوری شده است دسترسی یابند
apostolic delegate
نمایندگی سیاسی پاپ سفیرکبیر پاپ
deputized
نیابت کردن نمایندگی کردن
deputizes
نیابت کردن نمایندگی کردن
deputize
نیابت کردن نمایندگی کردن
represented
نمایندگی کردن وانمود کردن
represents
نمایندگی کردن وانمود کردن
represent
نمایندگی کردن وانمود کردن
deputising
نیابت کردن نمایندگی کردن
deputises
نیابت کردن نمایندگی کردن
deputised
نیابت کردن نمایندگی کردن
deputizing
نیابت کردن نمایندگی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com