English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (33 milliseconds)
English Persian
mark نمره گذاری کردن علامت
marks نمره گذاری کردن علامت
Other Matches
page صفحات را نمره گذاری کردن
paged صفحات را نمره گذاری کردن
pages صفحات را نمره گذاری کردن
score نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scores نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scored نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
mark علامت گذاری کردن
marks علامت گذاری کردن
color codig علامت گذاری کردن مهمات
scoring نمره گذاری
grading نمره گذاری
scoring key کلید نمره گذاری
configural scoring نمره گذاری طرحی
subjective scoring نمره گذاری ذهنی
differential scoring نمره گذاری افتراقی
stripping نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن
tick mark علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
otis quick scoring mental ability test آزمون توانایی ذهنی اوتیس با نمره گذاری سریع
marks علامت گذاری
demarcation علامت گذاری
mark علامت گذاری
markings علامت گذاری
codes and codification علامت گذاری
coding علامت گذاری
marking علامت گذاری
signallzation علامت گذاری
earmarking علامت گذاری
designation system سیستم علامت گذاری
lettering علامت گذاری باحروف
bar coding علامت گذاری ستونی
space mark علامت فاصله گذاری
mine spotting کشف و علامت گذاری مین
marks علامت گذاری روی چیزی
marking panel پرده علامت گذاری مین
mark علامت گذاری روی چیزی
inks مایع تاریک برای علامت گذاری و یا نوشتن
ink مایع تاریک برای علامت گذاری و یا نوشتن
tailor's chalk گچ یا صابون خیاطی مخصوص علامت گذاری روی پارچه
signed route جاده علامت گذاری شده ودارای علایم شناسایی
management coding سیستم کد بندی و علامت گذاری کالاها و ذخایر از نظرمدیریت توزیع
compartment marking تقسیمات علامت گذاری شده داخل هواپیمای باری یاترابری
index علامت گذاری یک موضوع تا انتخاب شود و به شکل اندیس ذخیره شوند
indexed علامت گذاری یک موضوع تا انتخاب شود و به شکل اندیس ذخیره شوند
indexes علامت گذاری یک موضوع تا انتخاب شود و به شکل اندیس ذخیره شوند
sea marker نوعی رنگ یا پودر رنگی که برای علامت گذاری اب دریا به کار می رود
soft sector علامت گذاری قطاع ها وبخشهای روی یک دیسک که از اطلاعات نوشته شده ان استفاده میشود
burn in علامت گذاری یک صفحه تلویزیونی یا مانیتور پس از نمایش یک تصویر درخشان برای مدت طولانی
plotter وسیلهای که در رسام استفاده میشود برای علامت گذاری کاغذ با چجوهر با حرکت آن روی کاغذ
plotters وسیلهای که در رسام استفاده میشود برای علامت گذاری کاغذ با چجوهر با حرکت آن روی کاغذ
stripped علامت گذاری شده بسته بندی شده
danbuoy بویه علامت گذاری بویه راهنما
earmarked نامزد شده مشخص شده علامت گذاری شده
fuze ماسوره گذاری کردن چاشنی مواد منفجره چاشنی چاشنی گذاری کردن
annotated print عکس علامت گذاری شده عکس رونویس شده
dialed تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dialled تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dial تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dials تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
lost cluster تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
fuzing چاشنی گذاری چاشنی گذاری کردن
symbol اختصار علامت اختصاری علامت تجسمی
pools ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pool ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pooled ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
loads پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
load پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
synthesised هم گذاری کردن
synthesises هم گذاری کردن
synthesized هم گذاری کردن
synthesize هم گذاری کردن
synthesizes هم گذاری کردن
synthesizing هم گذاری کردن
synthesising هم گذاری کردن
garnishes علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnish علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnished علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
punctuates نقطه گذاری کردن
christened نام گذاری کردن
christens نام گذاری کردن
christen نام گذاری کردن
invest سرمایه گذاری کردن
primming چاشنی گذاری کردن
invested سرمایه گذاری کردن
investing سرمایه گذاری کردن
invests سرمایه گذاری کردن
punctuated نقطه گذاری کردن
fund سرمایه گذاری کردن
punctuate نقطه گذاری کردن
cost قیمت گذاری کردن
point نقطه گذاری کردن
paragraphs فاصله گذاری کردن
paragraph فاصله گذاری کردن
to lay the track ریل گذاری کردن
tracklaying شنی گذاری کردن
to sow mines مین گذاری کردن
funded سرمایه گذاری کردن
deposit سرمایه گذاری کردن
loads خرج گذاری کردن
loads ذخیره گذاری کردن
mining مین گذاری کردن
punctuating نقطه گذاری کردن
deposits سرمایه گذاری کردن
paginate صفحه گذاری کردن
load ذخیره گذاری کردن
load خرج گذاری کردن
charge خرج گذاری کردن شارژ کردن
charges خرج گذاری کردن شارژ کردن
residential investments سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
point نقطه گذاری کردن ممیز
crowns تاج گذاری کردن پوشاندن
loading خرج گذاری کردن سلاح
overcapitalize بیش از حد سرمایه گذاری کردن
wattle نرده گذاری کردن بستن
recapitalize سرمایه گذاری مجدد کردن
crown تاج گذاری کردن پوشاندن
symbol علامت ترسیمی علامت فرمولی
character نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
characters نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
punctuating نشان گذاری کردن نقطه دار
discrete الگوریتم کد گذاری و فشرده کردن تصاویر
punctuate نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuates نشان گذاری کردن نقطه دار
to lodge a complaint عرضحال گله گذاری تسلیم کردن
punctuated نشان گذاری کردن نقطه دار
acceleration principle یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
signal با علامت ابلاغ کردن
signalled با علامت ابلاغ کردن
signaled با علامت ابلاغ کردن
To put money into somethings. درکاری پول ریختن (سرمایه گذاری کردن )
milestones بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
milestone بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
punctuation marks علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation mark علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
overcapitalization سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
desired investment سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
denoted تفکیک کردن علامت گذاردن
denote تفکیک کردن علامت گذاردن
signaled مخابره کردن علامت دادن
denotes تفکیک کردن علامت گذاردن
signalled مخابره کردن علامت دادن
signal مخابره کردن علامت دادن
mark نمره
t score نمره T
numeral نمره
marks نمره
score نمره
numerals نمره
thread fineness نمره نخ
grade نمره
scored نمره
yarn count نمره نخ
grades نمره
scores نمره
asterisk پر کردن محل دهدهی خالی با علامت *
asterisks پر کردن محل دهدهی خالی با علامت *
cooperative scorer بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
misprision گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
numbers نمره دادن به
grades نمره دادن
raw score نمره خام
numbers نمره شمردن
stanine score نمره نه بخشی
number نمره دادن به
real score نمره واقعی
number نمره شمردن
scored نمره اوردن
main score نمره اصلی
conduct grade نمره انضباط
score نمره اوردن
derived score نمره اشتقاقی
scored چوب خط نمره
scores نمره اوردن
scores چوب خط نمره
sigma score نمره معیار
grade نمره دادن
percentile score نمره صدکی
graded نمره دار
standard score نمره معیار
composite score نمره مرکب
score چوب خط نمره
unweighted score نمره غیروزنی
graphic score نمره نگارهای
lie score نمره دروغگویی
test score نمره ازمون
test value نمره ازمون
gross score نمره خام
ipsative score نمره نسبی
evaluation score نمره ارزیابی
error score نمره خطا
gain score نمره افزوده
true score نمره حقیقی
accuracy score نمره دقت
weighted score نمره وزنی
grade score نمره کلاسی
time score نمره زمانی
grader نمره گذار
additional score نمره اضافی
numbering نمره زنی
evaluation score نمره ازمایش
deviation score نمره انحراف
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com