Total search result: 201 (13 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
pert chart |
نمودار وابستگیهای داخلی عناصر کاری که نسبت به زمان سنجیده می شوند |
|
|
Other Matches |
|
display board |
تابلوی نمایش عناصر تیر نمودار عناصر تیر |
reference junction |
اتصالی در سیستم ترموکوپل که دمای اتصال دیگر نسبت به ان سنجیده میشود |
inner transition elements |
عناصر واسطه داخلی |
trafficked |
نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص |
trafficking |
نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص |
traffics |
نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص |
traffic |
نرخ پیام هایی که وارد صف می شوند در برابر آنهایی خارج می شوند در یک زمان مشخص |
clustering |
مجموعهای از عناصر که در یک خط ترتیبی فاهر می شوند و یک جدول دستیابی دارند |
dichogamic |
دارای عناصر نر وماده ایکه در مواقع متفاوت اماده باروری می شوند |
dichogamous |
دارای عناصر نروماده ایکه درمواقع متفاوت اماده باروری می شوند |
subroutine |
تعداد دستورات کامپیوتر در برنامه که در زمان فراخوانی می شوند و تا خاتمه کنترل می شوند و پس از فراخوانی کنترل به دستور بعدی می رود |
selective clock stetching |
تکنیک برطرف کردن اختلافات زمان گیری دیجیتال بین عناصر سیستم |
internal timer |
زمان سنج داخلی |
internal cycle time |
زمان چرخه داخلی |
internal lead time |
زمان انجام سفارشهای داخلی |
drag bracing |
بست کاری داخلی |
directors |
نرم افزار نوشتاری چند رسانهای محصول Macromedia که به کاربر اجازه کنترل عناصر در زمان مشخص میدهد |
director |
نرم افزار نوشتاری چند رسانهای محصول Macromedia که به کاربر اجازه کنترل عناصر در زمان مشخص میدهد |
foreign excess |
تجهیزات نظامی که از مصرف داخلی اضافه تر بوده و به خارج ارسال یا فروخته می شوند |
sifting |
روشی از مرتی کردن داخلی که بوسیله ان رکوردهاحرکت داده می شوند تا ورودرکوردهای دیگر را مجازسازند |
run duration |
که زمان اجرای برنامه انجام می شوند |
compiled |
زمان اجرای برنامه که دستورات کامپایل می شوند |
compile |
زمان اجرای برنامه که دستورات کامپایل می شوند |
compiling |
زمان اجرای برنامه که دستورات کامپایل می شوند |
compiles |
زمان اجرای برنامه که دستورات کامپایل می شوند |
cycled |
تعداد زمان هایی که یک مجموعه دستورات تکرار شده یا می شوند |
cycle |
تعداد زمان هایی که یک مجموعه دستورات تکرار شده یا می شوند |
cycles |
تعداد زمان هایی که یک مجموعه دستورات تکرار شده یا می شوند |
clearance in ward |
گواهی مامورین گمرک نسبت به کالاهایی که مشمول حقوق گمرکی می شوند قبل از تخلیه و بعد از حمل |
multifunction |
ایستگاه کاری که چندین کار می توانند انجام شوند |
shift schedule |
برنامه زمان کاری |
inoperative time |
زمان بدون کاری |
machine time |
زمان ماشین کاری |
learning curve |
منحنی که نمودار این مطلب است که باتکرار یک عمل زمان انجام ان عمل کوتاهتر می گردد |
get around to <idiom> |
بالاخره زمان انجام کاری را یافتن |
colours |
شماره بیتهای دادهای که به یک پیکسل نسبت داده می شوند تا رنگ آن را شرح دهند. یک بیت برای دو رنگ |
colour |
شماره بیتهای دادهای که به یک پیکسل نسبت داده می شوند تا رنگ آن را شرح دهند. یک بیت برای دو رنگ |
intermediate |
مجموعه رکوردهایی که حاوی دادههای پردازش شده هستند که در زمان دیگری برای تکمیل کار استفاده می شوند |
modal |
1-مربوط به حالتها. 2-در ویندوز پنجرهای که نمایش داده می شوند و به کاربر امکان انجام کاری خارج از آن را نمیدهد |
modals |
1-مربوط به حالتها. 2-در ویندوز پنجرهای که نمایش داده می شوند و به کاربر امکان انجام کاری خارج از آن را نمیدهد |
high time <idiom> |
زمان قبل از اینکه کاری بیش ازآن انجام شده |
AppleTalk |
پروتکل هایی که برای ارتباط بین ایستگاههای کاری و سرورها در کامپیوترهای شبکه Macintosh Apple استفاده می شوند |
warm-up |
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری |
warm-ups |
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری |
shifted |
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند |
shift |
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند |
shifts |
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند |
combatants |
یکان رزمنده عناصر رزمنده عناصر درگیردر جنگ |
combatant |
یکان رزمنده عناصر رزمنده عناصر درگیردر جنگ |
optical |
فرآیندی که اجازه میدهد حروف چاپی یا نوشته شده به صورت نوری تشخیص داده شوند و به کد قابل خواندن توسط ماشین تبدیل شوند که وارد کامپیوتر می شوند به کمک حرف خوان نوری |
saddle bag |
خورجین [اینگونه قالیچه ها بصورت قرینه بافته می شوند.گاه مجزا بوده و سپس به یکدیگر متصل می شوند و یا بصورت یک تکه که در وسط ساده است بافته می شوند.] |
advanced |
پروتکلهای IBM که امکان اتصال Peer-to-Peer را بین ایستگاههای کاری متصل به شبکه SNA فراهم می کنند که LU هم نامیده می شوند |
political ties |
هم بستگیهای سیاسی وابستگیهای سیاسی اتحادسیاسی |
planned economy |
اقتصاد سنجیده |
planned economies |
اقتصاد سنجیده |
weighty |
سنجیده با نفوذ |
weightiest |
سنجیده با نفوذ |
weightier |
سنجیده با نفوذ |
batch |
1-گروهی از متن ها که در یک زمان پردازش می شوند 2-گروهی از کارها یا حجمی از داده ها که به عنوان واحدیکتا پردازش میشوند |
batches |
1-گروهی از متن ها که در یک زمان پردازش می شوند 2-گروهی از کارها یا حجمی از داده ها که به عنوان واحدیکتا پردازش میشوند |
with measured step |
با اقدام مناسب [سنجیده] |
thought-out |
سنجیده مطالعه شده |
thought out |
سنجیده مطالعه شده |
defer not till tomorrow to be wise tomorrow's sun to thee may never rise <proverb> |
از امروز کاری به فردا ممان چه دانی که فردا چه زاید زمان |
defer not till tomorrow to be wise tomorrow's sun to thee may never rise |
از امروز کاری به فردا ممان چه دانی که فردا چه زاید زمان |
future perfect tense |
زمان ایندهای که انجام کاری پیش از وقت معینی پیش بینی میکند |
block diagram |
نمودار بلوکی نمودار کلی |
force tabs |
نمودار یا طرح گسترش یکانهایا نیروها طرح زمان بندی شده گسترش نیروها |
carrier |
پروتکل ارتباطات شبکهای که از ارسال دو منبع در یک زمان جلوگیری میکند و باید منتظر شوند و سپس ارسال کنند. قابل استفاده برای کنترل ارسال داده روی شبکه ایترنت |
carriers |
پروتکل ارتباطات شبکهای که از ارسال دو منبع در یک زمان جلوگیری میکند و باید منتظر شوند و سپس ارسال کنند. قابل استفاده برای کنترل ارسال داده روی شبکه ایترنت |
incretion |
ترشح درونی یا داخلی تراوش داخلی |
to weigh one's word |
سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن |
sequential |
داده یا دستوراتی که به ترتیب پردازش می شوند , به ترتیبی که دستیابی می شوند |
leverage |
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین |
lift fan |
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود |
ohm's law |
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد |
overlays |
بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند |
overlay |
بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند |
overlaying |
بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند |
continuously set vector |
عناصر تصحیح شده متوالی هدف عناصر تنظیم شده هدف به طریق متوالی |
activity |
روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند |
activities |
روش سازماندهی محتوای دیسک به طوری که فایلهایی که بیشتر استفاده می شوند زودتر بار شوند |
routinely |
توابعی که فراخوانی یا پردازش می شوند و وقتی ماشین یا سیستمی خراب میشود توسط کاربر استفاده می شوند |
routines |
توابعی که فراخوانی یا پردازش می شوند و وقتی ماشین یا سیستمی خراب میشود توسط کاربر استفاده می شوند |
batch processing |
سیستم پردازش داده ها که در آن اطلاعات در دسته هایی جمع آوری می شوند و سپس در یک ماشین اجرا می شوند |
routine |
توابعی که فراخوانی یا پردازش می شوند و وقتی ماشین یا سیستمی خراب میشود توسط کاربر استفاده می شوند |
liftjet |
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود |
stacks |
ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند |
stack |
ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند |
stacked |
ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند |
squawks |
مخابره داخلی ارتباط داخلی |
squawk |
مخابره داخلی ارتباط داخلی |
internal defense |
پدافند داخلی پایداری داخلی |
internal structure |
ساختمان داخلی سازه داخلی |
squawked |
مخابره داخلی ارتباط داخلی |
local area network |
کامپیوتری که سیستم عامل شبکه را اجرا میکند و عملیات ابتدایی شبکه را کنترل میکند. تمام ایستگاههای کاری شبکه محلی به سرور شبکه مرکزی وصل هستند و کاربران وارد آن می شوند |
detected |
سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند |
detecting |
سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند |
end |
حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند |
detects |
سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند |
ended |
حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند |
ends |
حرکت داده به چپ یا راست درکلمه بیتهایی که از مرز کلمه بیرون قرار بگیرند نادیده گرفته می شوند و با صفر جانشین می شوند |
detect |
سیستم کد گذاری که اجازه میدهد خطاهای حین ارسال تشخیص داده شوند ولی آن قدر پیچیده نیستند تا تصحیح شوند |
prorata |
برحسب نسبت معین بهمان نسبت |
attributable |
قابل نسبت دادن نسبت دادنی |
Lori Pambak motif |
ترنج لری [پامبک، این نام از شهری به همین نام در جنوب شهر تفلیس قزاقستان گرفته شده است. طرح دارای دو بال هشت وجهی بزرگ و دو لوزی کوچک در جهت مخالف بوده و زمان آن را به قرن نوزدهم میلادی نسبت می دهند.] |
appraisal |
ارزش فرش که عموما با قدمت، وضعیت ظاهری، طرح، رنگ، یکنواختی و هماهنگی سنجیده می شود |
line haul |
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری |
saturated colour |
که روی ویدیو خوب نشان داده نمیشوندوممکن است باعث اختلال شوند یا روی صفحه پخش شوند |
VDUs |
ترمینال صفحه نمایش و صفحه کلید که متن و گرافیک دیده می شوند و اطلاعات وارد می شوند |
VDU |
ترمینال صفحه نمایش و صفحه کلید که متن و گرافیک دیده می شوند و اطلاعات وارد می شوند |
vdt |
ترمینال صفحه نمایش و صفحه کلید که متن و گرافیک دیده می شوند و اطلاعات وارد می شوند |
caches |
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند |
cache |
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند |
cache memory |
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند |
nationallism |
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود |
realtime |
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها |
exchanged stabilization fund |
مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود |
beach diagram |
طرح نمودار بارانداز ساحلی طرح نمودار قسمت ساحلی |
circuits |
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود |
circuit |
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود |
road time |
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون |
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. |
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود. |
ingredient |
عناصر |
ingredients |
عناصر |
storage |
1-حافظه داخلی کوچک با دستیابی سریع سیستم که حاوی برنامه جاری است . 2-حافظه کوچک داخلی سیستم |
intelligence data |
عناصر اطلاعات |
gft setting |
عناصر خط کش تیر |
data element |
عناصر اطلاعات |
meteorological data |
عناصر هواسنجی |
representative elements |
عناصر نماینده |
trace elements |
عناصر کمیاب |
essential elements |
عناصر ضروری |
transmutation |
تبدیل عناصر |
conversion of data |
تبدیل عناصر |
job elements |
عناصر شغلی |
component operation |
عناصر عملیاتی |
known data |
عناصر معلوم |
firing data |
عناصر تیر |
column head |
عناصر سرستون |
combat , elements |
عناصر رزمی |
minor elements |
عناصر جزئی |
minor elements |
عناصر فرعی |
known data |
عناصر تیرمعلوم |
cantilever elements |
عناصر کنسولی |
clemency |
اعتدال عناصر |
orbital element |
عناصر مداری |
target indications |
عناصر هدف |
torch |
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری |
to know the ropes |
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن |
torching |
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری |
blow torch |
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری |
torched |
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری |
torches |
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری |
bubble sort |
روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند |
constituent elements of crime |
عناصر متشکله جرم |
interrupted |
[عناصر معماری منقطع] |
chart data |
عناصر تیر نقشهای |
firing data |
عناصر مربوط به تیراندازی |
periocic table |
جدول تناوبی عناصر |
force augmentation |
عناصر تقویتی یکان |
treadway |
پل برای عناصر پیاده |
data |
سوابق عناصر داده ها |
elemental |
مربوط به عناصر ابتدائی |
basic data |
عناصر تیر اولیه |
head |
عناصر اولیه ستون |
essential elements of information |
عناصر اصلی اخبار |
transition series |
گروه عناصر واسطه |
combat , elements |
عناصر درگیر در رزم |
antisurface |
ضد عناصر سطحی شناوردشمن |
rows |
1-خط حروف چاپ شده یا نمایش داده شده . 2- خط افقی در کارت پانچ , اعداد در ردیفها نمایش داده می شوند و نه در ستونها. هر ورودی با یک ردیف نقط ه جدا می شوند |
rowed |
1-خط حروف چاپ شده یا نمایش داده شده . 2- خط افقی در کارت پانچ , اعداد در ردیفها نمایش داده می شوند و نه در ستونها. هر ورودی با یک ردیف نقط ه جدا می شوند |
row |
1-خط حروف چاپ شده یا نمایش داده شده . 2- خط افقی در کارت پانچ , اعداد در ردیفها نمایش داده می شوند و نه در ستونها. هر ورودی با یک ردیف نقط ه جدا می شوند |
stringing |
خطوط خاتم کاری و منبت کاری |
pence for any thing |
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری |
quantification |
معرفی عناصر یک جسم تعریف |
record firing |
عناصر تیر را ثبت کنید |
direct plotting |
تعیین عناصر تیر به طورمستقیم |
replot data |
عناصر دوباره بردن هدفها |
chaines |
[عناصر بنایی شبیه پایه] |
computing gunsight |
دوربین محاسب عناصر تیر |
computing sight |
وسیله محاسبه عناصر تیر |
coriolis force |
اثرچرخش زمینی عناصر متحرک |
access time |
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده |
IAM |
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد |
references |
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود |
reference |
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود |
presenting |
زمان حاضر زمان حال |
response time |
زمان جواب زمان پاسخگویی |
presents |
زمان حاضر زمان حال |
present |
زمان حاضر زمان حال |
presented |
زمان حاضر زمان حال |
seek time |
زمان جستجو زمان طلب |
arrivals |
زمان حضور زمان رسیدن |
arrival |
زمان حضور زمان رسیدن |
purge |
تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه |
task element |
یکی از عناصر ناوگان ماموراجرای یک ماموریت |
integration |
یکپارچگی اتحاد عناصر مختلف اجتماع |
purges |
تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه |
purged |
تصفیه حزب یا دولت از عناصر نادلخواه |