English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
activity sampling نمونه گیری از فعالیت
Other Matches
modules اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
module اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
sampling نمونه گیری برداشت نمونه
undisturbed sample نمونه گیری بهم نخورده نمونه دست نخورده
sampling نمونه گیری
survey نمونه گیری
surveyed نمونه گیری
coring نمونه گیری
samplery نمونه گیری
surveys نمونه گیری
sampling population جامعه نمونه گیری
behavior sampling نمونه گیری از رفتار
sampling theory نظریه نمونه گیری
sampling unit واحد نمونه گیری
stratified sampling نمونه گیری لایهای
two stage sampling نمونه گیری دو مرحلهای
proof sheet نمونه غلط گیری
double sampling نمونه گیری چندگانه
domal sampling نمونه گیری خانواری
test town شهرمورد نمونه گیری
time sampling نمونه گیری زمانی
sampling bias سوداری نمونه گیری
area sampling نمونه گیری منطقه یی
accumulative sampling نمونه گیری پیاپی
fractional sampling نمونه گیری مکانیکی
cluster sampling نمونه گیری خوشهای
random sampling نمونه گیری تصادفی
sampling error خطای نمونه گیری
random sample نمونه گیری تصادفی
sampling error اشتباه نمونه گیری
quota sampling نمونه گیری سهمیهای
sampling distribution توزیع نمونه گیری
area sampling نمونه گیری منطقهای
sampling servo دستگاه نمونه گیری خودکار
stratified random sampling نمونه گیری لایهای تصادفی
sampling variability تغییر پذیری نمونه گیری
simple randon sampling نمونه گیری تصادفی ساده
controlled sampling نمونه گیری کنترل شده
multi stage sampling نمونه گیری چند مرحلهای
systematic random sampling نمونه گیری تصادفی منظم
resource leveling زمان بندی فعالیت ها بازمان شناور به منطور بهینه سازی بهره گیری از منابع
wine taster جام شراب مخصوص نمونه گیری
proofroom اطاق غلط گیری نمونه هایی چاپی مطبعه
foundry proof نمونه غلط گیری شده برای تهیه کلیشه یاگراور
acceptance sampling نمونه برداری جهت پذیرش نمونه قبولی
sample نمونه برداشتن نمونه نشان دادن
sampled نمونه برداشتن نمونه نشان دادن
natural dyes رنگینه های طبیعی [که عموما از گیاهان و بعضی حیوانات تهیه می شوند. نمونه گیاهی رنگ قرمز گیاه روناس و نمونه حیوانی رنگ قرمز، حشره قرمزدانه می باشد.]
He's a wet blanket. او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
functioned فعالیت
activity فعالیت
functions فعالیت
activities فعالیت
function فعالیت
exercised فعالیت
exercises فعالیت
stir فعالیت
stirred فعالیت
stirrings فعالیت
actuality فعالیت
exercise فعالیت
stirs فعالیت
acting فعالیت
activeness فعالیت
activation فعالیت
cerebration فعالیت مغزی
activity rate نرخ فعالیت
activity light چراغ فعالیت
activity of soil فعالیت خاک
auxiliary activity فعالیت فرعی
activity quotient بهر فعالیت
business activity فعالیت بازرگانی
activity time زمان هر فعالیت
activity wheel گردونه فعالیت
activation به فعالیت دراوردن
advertising campaign فعالیت تبلیغاتی
publicity drive فعالیت تبلیغاتی
inactivity عدم فعالیت
activity ratio نسبت فعالیت
activity drive سائق فعالیت
activate به فعالیت پرداختن
optical activity فعالیت نوری
operational environment محیط فعالیت
operating level سطح فعالیت
operant فعالیت کننده
on stream درحال فعالیت
off year سال کم فعالیت
inaction بدون فعالیت
turn over عایدی فعالیت
venturing فعالیت اقتصادی
ventured فعالیت اقتصادی
venture فعالیت اقتصادی
low activity فعالیت پایین
politicking فعالیت سیاسی
hey day روز پر فعالیت
activating به فعالیت پرداختن
activates به فعالیت پرداختن
activated به فعالیت پرداختن
ventures فعالیت اقتصادی
event عمل یا فعالیت
events عمل یا فعالیت
somatotonia فعالیت گرایی
somatotonic فعالیت گرا
random activity فعالیت تصادفی
activity analysis تحلیل فعالیت
activity coefficient ضریب فعالیت
activity chart نمودار فعالیت
reactivation فعالیت مجدد
activity cycle چرخه فعالیت
critical activity فعالیت بحرانی
byway کار یا فعالیت جنبی
byways کار یا فعالیت جنبی
keep the ball rolling <idiom> اجازه فعالیت دادن
forms سابقه فعالیت اسب
slumps کاهش فعالیت رکود
slumping کاهش فعالیت رکود
slump کاهش فعالیت رکود
in the swim <idiom> درکاری فعالیت داشتن
muzzle مانع فعالیت شدن
muzzled مانع فعالیت شدن
orbits دور حدود فعالیت
form سابقه فعالیت اسب
orbited دور حدود فعالیت
orbit دور حدود فعالیت
trade cycle دوره فعالیت تجاری
self activity فعالیت خود بخود
efficiency فعالیت مفید بازده
activity group therapy درمان با فعالیت گروهی
seismism فعالیت لزرشی وارتعاشی
sphere مرتبه حدود فعالیت
spheres مرتبه حدود فعالیت
formed سابقه فعالیت اسب
muzzling مانع فعالیت شدن
muzzles مانع فعالیت شدن
slumped کاهش فعالیت رکود
business cycle دور فعالیت بازرگانی
backgrounds فعالیت ارتباط دادهای
background فعالیت ارتباط دادهای
class i activity فعالیت امادی طبقه 1
file activity ratio نسبت فعالیت پرونده
gross motor activity فعالیت حرکت عمده
electioneer فعالیت انتخاباتی کردن
pickup تجدید فعالیت چیدن
deactivating group گروه کم کننده فعالیت
class ii activity فعالیت امادی طبقه 2
biological half time زمان فعالیت یک عامل میکروبی
abuzz <adj.> پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
activity designator شاخص فعالیت یکان یا قسمت
activating effect of functional group گروه زیاد کننده فعالیت
activation کنش ور سازی ایجاد فعالیت
early finish زودترین زمان ختم یک فعالیت
work in با فعالیت و کوشش راه بازکردن
biogenic محصول فعالیت موجودات زنده
hyperthyroid ازدیاد فعالیت غذه درقی
scope for one's energies میدان برای ابراز فعالیت
early start زودترین زمان شروع یک فعالیت
force activity designator شماره ترتیب فعالیت یکان
gastrovascular دارای فعالیت درمعده ورگها
extra-curricular فعالیت جنسی خارج از ازدواج
latest finish time دیرترین زمان ختم یک فعالیت
hyperactive دارای فعالیت بیش ازاندازه
precipitancy شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
take the bull by the horns <idiom> چند نوع فعالیت داشتن
to work at a high pressure با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
precipitance شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
his severity relaxed از سخت گیری خود کاست سخت گیری وی کمتر شد
clip someone's wings <idiom> محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
home range جای محدود برای فعالیت حیوانات
biological half time زمان امکان فعالیت عامل میکربی
pyrochemical وابسته به فعالیت شیمیایی درگرمای زیاد
pyroclastic تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
hardball فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
thermodynamics مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
dog days چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
duration براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
cerebrate فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
dies non روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
to phase out their activities فعالیت های خود را به تدریج قطع کردن
canvass برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvasses برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassed برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassing برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
academia حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
euthenics مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
digamy دو زن گیری دو شوهر گیری
depressant دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
Appetite comes with eating. <proverb> با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد. [ضرب المثل]
downtime پریودی که تجهیزات موردنظردراثر نقص فنی از فعالیت بازمانده است
parabiosis برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
measuring converter مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
with the utmost rigour با کمال سخت گیری با سخت گیری هر چه بیشتر
stream gaging اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
front de liberation national فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
hands-on تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands on تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
academe فعالیت هایی که اساتید دانشگاهی انجام می دهند نظیر نوشتن مقاله، تدریس و غیره
free float مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
formats نمونه
exemplar نمونه
examples نمونه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com