Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
absent without leave
نهستی بدون اجازه
Other Matches
inofficial
بدون اجازه
awol
غایب بدون اجازه
intrusions
دخول سرزده و بدون اجازه
intrusion
دخول سرزده و بدون اجازه
she doesnt even cough without her husband s permission(consent)
بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
to commandeer something
چیزی را
[بدون اجازه]
برای خود برداشتن
secure system
سیستمی که بدون اجازه قابل دستیابی نیست
scavenging
جستجو و دستیابی به پایگاه داده بدون اجازه
intruders
کسیکه سرزده یا بدون اجازه وارد شود
intruder
کسیکه سرزده یا بدون اجازه وارد شود
pirate
بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
pirating
بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
pirated
بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
pirates
بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
protects
محل حافظه که قابل تغییر یا دستیابی بدون اجازه نیست
protecting
محل حافظه که قابل تغییر یا دستیابی بدون اجازه نیست
protect
محل حافظه که قابل تغییر یا دستیابی بدون اجازه نیست
protection
عملی که مانع کپی گرفتن از دادههای محرمانه افراد بدون اجازه میشود.
absent without leave
نهستی
licences
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licenses
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
Over 1,000 pirate discs were seized during the raid.
بیش از ۱۰۰۰ سی دی بدون اجازه ناشر چاپ شده در حمله پلیس ضبط و توقیف شد.
licence
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
day of absence
روز نهستی
extensibility
کیفیتی که اجازه میدهد بتن بدون ترک خوردن تغییر شکل کششی راتحمل کند
day of absence
تعداد روزهای نهستی
dropping
دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
drops
دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
drop
دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
dropped
دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
piracy
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
communication
بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
trojan horse
برنامه وارد شده در سیستم توسط سک شخص کلاهبردار. یک تابع نامناسب انجام میدهد درحین کپی کردن اطلاعات در فایل با اولویت کمتر که از آن پس آن شخص بدون اجازه کاربر به آن دسترسی خواهد داشت
flattest
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flat
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance
اجازه ترخیص اجازه نامه
emulation
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
prior admission
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
unformed
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
flattest
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
independently
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
Taoism
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
achylous
بدون کیلوس بدون قیلوس
unbranched
بدون انشعاب بدون شعبه
unstressed
بدون اضطراب بدون کشش
offhand
بدون مقدمه بدون تهیه
recoilless
جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
inoperculate
بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
licensing
اجازه
liberties
اجازه
approval
اجازه
permission
اجازه
permit
اجازه
liberty
اجازه
fiats
اجازه
permits
اجازه
fiat
اجازه
authorization
اجازه
licenses
اجازه
authorisations
اجازه
okay
اجازه
unauthorized
بی اجازه
licence
اجازه
ratification
اجازه
licences
اجازه
license
اجازه
permitting
اجازه
ok
اجازه
licensure
اجازه
authority
اجازه
leaving
اجازه
warrent
اجازه
by permission of
با اجازه
leave
اجازه
authorizing
اجازه دادن
authorizes
اجازه دادن
to ask permission
اجازه خواستن
to beg leave
اجازه رفتن
to obtain permission
اجازه گرفتن
allowance
اجازه دادن
authorize
اجازه دادن
grants
اجازه دادن
releases
اجازه صدور
released
اجازه صدور
release
اجازه صدور
to allow
اجازه دادن
authorising
اجازه دادن
searcher warrant
اجازه بازرسی
conge
اجازه عبور
searcher warrant
اجازه تفتیش
to admit of
اجازه دادن
by your leave
با اجازه شما
allowances
اجازه دادن
billeting
اجازه نامه
pass
اجازه عبور
granted
اجازه دادن
search warrants
اجازه تفتیش
search warrant
اجازه تفتیش
go through
<idiom>
اجازه دادن
have it
<idiom>
اجازه دادن
billeted
اجازه نامه
transit bill
اجازه عبور
passed
اجازه عبور
passes
اجازه عبور
licensable
قابل اجازه
billet
اجازه نامه
billets
اجازه نامه
audience
اجازه حضور
audiences
اجازه حضور
may i take it please
اجازه می فرمایید
warranty
تعهدنامه اجازه
warranties
تعهدنامه اجازه
lincense or cence
اجازه دادن
without a by your leave
بی اجازه بی خداحافظی
permitting
اجازه دادن
permits
اجازه دادن
grant
اجازه دادن
flight clearance
اجازه پرواز
feu
اجازه همیشگی
forbids
اجازه ندادن
forbid
اجازه ندادن
if you please
با اجازه شما
imprimatur
اجازه چاپ
connivance
اجازه ضمنی
permit
اجازه دادن
take in
<idiom>
اجازه دادن
authorises
اجازه دادن
licensing
اجازه نامه
license
اجازه نامه
to permit oneself
اجازه خواستن
suffer
اجازه دادن
suffered
اجازه دادن
suffers
اجازه دادن
passports
اجازه مسافرت
passport
اجازه مسافرت
approach clearance
اجازه فرود
warrants
اجازه قانونی
approach clearance
اجازه تقرب
warranting
اجازه قانونی
warranted
اجازه قانونی
warrant
اجازه قانونی
acquisition authority
اجازه خرید
warrant of attorney
اجازه نامه
letting
اجازه دادن
authorizations
اختیار اجازه
token
اجازه ورود
tokens
اجازه ورود
certificate of authority
اجازه نامه
full power of attorney
اجازه نامه
letter of attorney
اجازه نامه
power of attorney
اجازه نامه
power of authority
اجازه نامه
power of procuration
اجازه نامه
consented
رضا اجازه
accessed
اجازه دخول
consent
رضا اجازه
access
اجازه دخول
authority
اجازه اعتبار
lets
اجازه دادن
authority
توانایی اجازه
clearance
اجازه زدودگی
let
اجازه دادن
passages
اجازه عبور
passage
اجازه عبور
consenting
رضا اجازه
accessing
اجازه دخول
permissive
اجازه دهنده
consents
رضا اجازه
accesses
اجازه دخول
allow
اجازه دادن
grant
اجازه دادن
authorized
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
license contract
قرارداد اجازه استفاده
let in
اجازه دخول دادن
permit me to say
اجازه دهید بگویم
allows
اجازه دادن ستودن
allowing
اجازه دادن ستودن
passed
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
letters of reprisal
اجازه نامه انتقام
letter missive
اجازه نامه ابلاغیه
allow
اجازه دادن ستودن
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
approved
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
agreed
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
give out
<idiom>
اجازه فرار دادن
landing order
اجازه تخلیه بار
allowed
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
He asked permission to come in.
اجازه خواست بیاید تو
keep someone on
<idiom>
اجازه همکاری دادن
keep the ball rolling
<idiom>
اجازه فعالیت دادن
keep the home fires burning
<idiom>
اجازه ادامه دادن
leave taking
کسب اجازه مرخصی
licensing
اجازه رفتن دادن
let by
اجازه رد شدن دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com