English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 112 (6 milliseconds)
English Persian
turn نوبت
turns نوبت
heat نوبت
heats نوبت
alternation نوبت
serve نوبت
served نوبت
serves نوبت
tour نوبت
toured نوبت
touring نوبت
tours نوبت
trick نوبت
tricked نوبت
tricking نوبت
inning نوبت
intermittence نوبت
periodicity نوبت
reprise نوبت
to be one's turn [go] نوبت [کسی] شدن
Other Matches
intermit نوبت داشتن نوبت شدن
tertian fever نوبت سه به یک
tertian fever نوبت غب
out of turn بی نوبت
whose turn is it? نوبت کیست
intermittent نوبت دار
round robin با گردش نوبت
round robin نوبت گردشی
penalty از کف دادن نوبت
prime shift نوبت اول
handouts نوبت بازی
handout نوبت بازی
it is my lead نوبت من است
movement credit نوبت حرکت
tricked نوبت نگهبانی
out of turn خارج از نوبت
trick نوبت نگهبانی
tricking نوبت نگهبانی
every dog has his day <idiom> آسیاب به نوبت
penalties از کف دادن نوبت
round نوبت گردکردن
roundest نوبت گردکردن
shifted نوبت کار
shifted نوبت تعویض
period نوبت ایست
period روزگار نوبت
shift نوبت کاری
shift نوبت کار
shift نوبت تعویض
period نوبت مرحله
periods نوبت ایست
periods روزگار نوبت
periods نوبت مرحله
periodic نوبت دار
shifts نوبت کار
shifts نوبت کاری
shifted نوبت کاری
shifts نوبت تعویض
it is your move نوبت شما است
on deck در انتظار نوبت شنا
The ball is in your court. <idiom> حالا نوبت تو است.
first dogwatch نوبت نگهبانی عصر
every other <idiom> به نوبت عرض شدن
round نوبت گرد کردن
shift schedule برنامه نوبت کاری
roundest نوبت گرد کردن
My turn! حالا نوبت منه!
on deck دونده منتظر نوبت
batter توپزنی که نوبت اوست
says نوبت حرف زدن
batters توپزنی که نوبت اوست
say نوبت حرف زدن
rota جدول نوبت خدمت
outed نوبت سرویس اسکواش
air register تنظیم نوبت پرواز
collocation نظم نوبت وترتیب
out- نوبت سرویس اسکواش
out نوبت سرویس اسکواش
rotas جدول نوبت خدمت
striker کروکه بازی که نوبت اوست
striker بیلیارد بازی که نوبت اوست
strikers کروکه بازی که نوبت اوست
He jumped the queue. پرید توی صف ( خارج از نوبت )
bat around توپ زدن به نوبت در یک ردیف
every dog has his d. هرکسی چندروزه نوبت اوست
strikers بیلیارد بازی که نوبت اوست
To jump the queue. خود را داخل صف جا زدن ( خارج از نوبت )
platoon بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
every dog has his day <idiom> <none> هرکسی پنج روزه نوبت اوست
platoons بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
all things come to him who waits <proverb> بر اثر صبر نوبت ظفر آید
queuing theory نظریه خط انتظار نوبت درتحقیق عملیات
antiperiodic جلوگیری کننده از نوبت و دورهء امراض
move نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
moved نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
moves نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
first come, first served <idiom> هرکی زودتر بیاد اول نوبت اوست
call book دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
ball is in your court <idiom> [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
innings نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
one and nine balls billiard بیلیارد کیسهای بین 4 بازیگرکه گویها به نوبت زده می شوند
threesomes مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
threesome مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
to catch out a batsman گوی رادرهواگرفتن وبدین وسیله نوبت را ازدست چوگان زن بیرون کرد
concurrent اجرای چنیدین برنامه همزمان با اجرا کردن هر بخش کوچک از برنامه به نوبت
due از دست رفته کهنه شده از نوبت خارج شده
collocation ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
wickets میلههای چوبی کریکت نوبت توپزنی در کریکت
wicket میلههای چوبی کریکت نوبت توپزنی در کریکت
inning گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
every one fired two rounds هر کسی دو تیر خالی کرد هر کسی دو نوبت شلیک کرد
duty roster دفتر وقایع نگهبانی یا دفتر نوبت نگهبانی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com