Dictiornary-Farsi | نوبت تعویض | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (2 milliseconds)

English	Persian
shift	نوبت تعویض
shifted	نوبت تعویض
shifts	نوبت تعویض


Other Matches

post knotting	پشت زنی [تعویض گره ها بعد از اتمام فرش] [گاه جهت تعویض نگاره ها در قسمتی از فرش بافته شده و یا جهت قدیمی جلوه دادن فرش با تعویض گره ها در محل درج تاریخ، گره ها را تعویض می کنند.]
intermit	نوبت داشتن نوبت شدن
litter relay point	نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
tertian fever	نوبت سه به یک
trick	نوبت
turns	نوبت
tours	نوبت
touring	نوبت
toured	نوبت
tour	نوبت
tertian fever	نوبت غب
turn	نوبت
served	نوبت
serves	نوبت
tricked	نوبت
intermittence	نوبت
out of turn	بی نوبت
periodicity	نوبت
inning	نوبت
serve	نوبت
alternation	نوبت
heat	نوبت
reprise	نوبت
heats	نوبت
tricking	نوبت
shifted	نوبت کاری
shift	نوبت کار
whose turn is it?	نوبت کیست
shifted	نوبت کار
every dog has his day <idiom>	آسیاب به نوبت
shift	نوبت کاری
intermittent	نوبت دار
prime shift	نوبت اول
round robin	نوبت گردشی
it is my lead	نوبت من است
round robin	با گردش نوبت
movement credit	نوبت حرکت
shifts	نوبت کاری
shifts	نوبت کار
out of turn	خارج از نوبت
trick	نوبت نگهبانی
round	نوبت گردکردن
period	روزگار نوبت
periods	نوبت مرحله
roundest	نوبت گردکردن
periods	روزگار نوبت
penalties	از کف دادن نوبت
periods	نوبت ایست
penalty	از کف دادن نوبت
tricking	نوبت نگهبانی
handout	نوبت بازی
handouts	نوبت بازی
periodic	نوبت دار
period	نوبت مرحله
tricked	نوبت نگهبانی
period	نوبت ایست
roundest	نوبت گرد کردن
to be one's turn [go]	نوبت [کسی] شدن
My turn!	حالا نوبت منه!
first dogwatch	نوبت نگهبانی عصر
say	نوبت حرف زدن
rota	جدول نوبت خدمت
rotas	جدول نوبت خدمت
The ball is in your court. <idiom>	حالا نوبت تو است.
air register	تنظیم نوبت پرواز
it is your move	نوبت شما است
out	نوبت سرویس اسکواش
batter	توپزنی که نوبت اوست
batters	توپزنی که نوبت اوست
shift schedule	برنامه نوبت کاری
on deck	در انتظار نوبت شنا
on deck	دونده منتظر نوبت
every other <idiom>	به نوبت عرض شدن
says	نوبت حرف زدن
outed	نوبت سرویس اسکواش
out-	نوبت سرویس اسکواش
collocation	نظم نوبت وترتیب
round	نوبت گرد کردن
strikers	کروکه بازی که نوبت اوست
strikers	بیلیارد بازی که نوبت اوست
striker	کروکه بازی که نوبت اوست
He jumped the queue.	پرید توی صف ( خارج از نوبت )
striker	بیلیارد بازی که نوبت اوست
bat around	توپ زدن به نوبت در یک ردیف
every dog has his d.	هرکسی چندروزه نوبت اوست
platoons	بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
platoon	بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
queuing theory	نظریه خط انتظار نوبت درتحقیق عملیات
To jump the queue.	خود را داخل صف جا زدن ( خارج از نوبت )
every dog has his day <idiom> <none>	هرکسی پنج روزه نوبت اوست
antiperiodic	جلوگیری کننده از نوبت و دورهء امراض
move	نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
moved	نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
moves	نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
all things come to him who waits <proverb>	بر اثر صبر نوبت ظفر آید
call book	دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
first come, first served <idiom>	هرکی زودتر بیاد اول نوبت اوست
ball is in your court <idiom>	[نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
innings	نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
switch	تعویض
rotation	تعویض
switches	تعویض
refill	تعویض
refilled	تعویض
refilling	تعویض
switches	تعویض جا
refills	تعویض
quid pro quos	تعویض
quid pro quo	تعویض
line feed	تعویض خط
switched	تعویض جا
switch	تعویض جا
switched	تعویض
replacements	تعویض
interchanging	تعویض
replaced	تعویض
replaces	تعویض
stage set	تعویض سن
substituent	تعویض
switchover	تعویض
replacing	تعویض
substitution	تعویض
resignations	تعویض
resignation	تعویض
interchange	تعویض
shifts	تعویض
interchanged	تعویض
shift	تعویض
replace	تعویض
interchanges	تعویض
replacement	تعویض
swapping	تعویض
shifted	تعویض
one and nine balls billiard	بیلیارد کیسهای بین 4 بازیگرکه گویها به نوبت زده می شوند
automatic carriage	تعویض خودکار
symmetrical exchange	تعویض قرینه
rotation	تعویض محل
modification	تعویض مدل
to shift	تعویض کردن
alteration	تعویض کردن
interchangeability	قابلیت تعویض
turn over	برگردان تعویض
shifter	تعویض کننده
interchange circuit	مدار تعویض
replacer	تعویض کننده
replacement cost	هزینه تعویض
substitutable	قابل تعویض
replaceable	قابل تعویض
relief in place	تعویض در محل
refillable	قابل تعویض
lead through	تعویض سرپرست
line feed	تعویض سطر
illumination change	تعویض روشنایی
fungible	قابل تعویض
fungibility	قابلیت تعویض
change court	تعویض زمین
oil change	تعویض روغن
pole changing	تعویض قطب
commutating switch	کلید تعویض
direct exchange	تعویض باداغی
exchange point	نقطه تعویض
substitutionary	تعویض جانشینی
restaging	تعویض محل
request substitution	تقاضای تعویض
frequency changing	تعویض فرکانس
line replacement	تعویض خط جبهه
replacement	تعویض یکانها
supplanting	تعویض کردن
replacements	تعویض قطعه
supplants	تعویض کردن
subs	تعویض بازیگر
sub	تعویض بازیگر
substitute	تعویض بازیگر
interchangeable	قابل تعویض
shifts	تعویض کردن
substitution	تعویض جانشینی
replacement	تعویض قطعه
shift	تعویض کردن
alternate	تعویض متناوب
relieve	تعویض نگهبانی
relieving	تعویض نگهبانی
adjournments	برخاست تعویض
supplant	تعویض کردن
supplanted	تعویض کردن
replacements	تعویض یکانها
substituted	تعویض بازیگر
relieves	تعویض نگهبانی
changes	تعویض مبادله
changed	تعویض مبادله
foreign exchange	تعویض خارجی
change	تعویض مبادله
adjournment	برخاست تعویض
alternation	تعویض قطب
rotation	تعویض یکانها
shifted	تعویض کردن
changer	تعویض کننده
substituting	تعویض بازیگر
changing	تعویض مبادله
maintenance	تعویض قط عات و...
alternated	تعویض متناوب