Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (14 milliseconds)
English
Persian
move
نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
moved
نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
moves
نوبت حرکت یابازی بحرکت انداختن
Other Matches
to set agoing
بحرکت انداختن
to set going
بحرکت انداختن
movement credit
نوبت حرکت
hydrofoil
سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست
hydrofoils
سطح صاف یا موربی که دراثر حرکت اب از خلال ان بحرکت وعکس العمل دراید وغالبابشکل پرده یا باله ای ست
immobilizes
از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
immobilized
از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
immobilises
از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
immobilised
از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
immobilising
از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
immobilize
از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
immobilizing
از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
intermit
نوبت داشتن نوبت شدن
cycles
دوره عملیات یابازی
cycled
دوره عملیات یابازی
cycle
دوره عملیات یابازی
technical escort
پرسنل فنی متخصصی که همراه یک وسیله برای نصب یا اموزش یا کار انداختن ان حرکت می کنند
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
to put in motion
بحرکت در اوردن
To set in motion.
بحرکت ؟ رآوردن
gestic
وابسته بحرکت بدنی
pricks
با سیخونک بحرکت واداشتن
pricking
با سیخونک بحرکت واداشتن
To stir the nation to action.
ملت را بحرکت در آوردن
snick
بحرکت اوردن سهم
pricked
با سیخونک بحرکت واداشتن
prick
با سیخونک بحرکت واداشتن
to gather way
شروع بحرکت کردن
waft
بهوا راندن بحرکت در اوردن
sailings
هروسیلهای که با باد بحرکت دراید
bestir
بحرکت در اوردن تحریک کردن
wafts
بهوا راندن بحرکت در اوردن
wafting
بهوا راندن بحرکت در اوردن
wafted
بهوا راندن بحرکت در اوردن
sailed
هروسیلهای که با باد بحرکت دراید
sail
هروسیلهای که با باد بحرکت دراید
treadmills
چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
valve gear
مکانیزمی که برای بحرکت دراوردن سوپاپهای موتورپیستونی
lunitidal
وابسته بحرکت جزر ومد دراثر ماه
treadmill
چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
differential ailerons
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
To move heaven and earth.
زمین وزمان را بحرکت در آوردن ( بهر اقدامی دست زدن )
tappet
جلو امدگی یا اهرمی که بوسیله چیز دیگری بحرکت اید
bring down
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
turns
نوبت
turn
نوبت
heat
نوبت
heats
نوبت
tricking
نوبت
tricked
نوبت
trick
نوبت
tours
نوبت
touring
نوبت
toured
نوبت
tour
نوبت
alternation
نوبت
inning
نوبت
tertian fever
نوبت سه به یک
serves
نوبت
served
نوبت
serve
نوبت
intermittence
نوبت
reprise
نوبت
periodicity
نوبت
out of turn
بی نوبت
tertian fever
نوبت غب
tricked
نوبت نگهبانی
roundest
نوبت گردکردن
shifted
نوبت کاری
handout
نوبت بازی
handouts
نوبت بازی
round
نوبت گردکردن
periods
نوبت مرحله
shifts
نوبت کاری
out of turn
خارج از نوبت
it is my lead
نوبت من است
shifts
نوبت کار
periods
روزگار نوبت
periods
نوبت ایست
period
نوبت مرحله
period
روزگار نوبت
period
نوبت ایست
trick
نوبت نگهبانی
shifts
نوبت تعویض
shifted
نوبت کار
shifted
نوبت تعویض
prime shift
نوبت اول
penalty
از کف دادن نوبت
penalties
از کف دادن نوبت
whose turn is it?
نوبت کیست
round robin
با گردش نوبت
round robin
نوبت گردشی
shift
نوبت کار
shift
نوبت تعویض
shift
نوبت کاری
intermittent
نوبت دار
periodic
نوبت دار
tricking
نوبت نگهبانی
every dog has his day
<idiom>
آسیاب به نوبت
horrified
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
batter
توپزنی که نوبت اوست
every other
<idiom>
به نوبت عرض شدن
says
نوبت حرف زدن
shift schedule
برنامه نوبت کاری
batters
توپزنی که نوبت اوست
roundest
نوبت گرد کردن
air register
تنظیم نوبت پرواز
first dogwatch
نوبت نگهبانی عصر
round
نوبت گرد کردن
The ball is in your court.
<idiom>
حالا نوبت تو است.
say
نوبت حرف زدن
it is your move
نوبت شما است
on deck
دونده منتظر نوبت
out-
نوبت سرویس اسکواش
on deck
در انتظار نوبت شنا
collocation
نظم نوبت وترتیب
out
نوبت سرویس اسکواش
to be one's turn
[go]
نوبت
[کسی]
شدن
rotas
جدول نوبت خدمت
My turn!
حالا نوبت منه!
outed
نوبت سرویس اسکواش
rota
جدول نوبت خدمت
steer roping
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
waves
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved
حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feinting
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feint
فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouse
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouses
نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order
ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
He jumped the queue.
پرید توی صف ( خارج از نوبت )
bat around
توپ زدن به نوبت در یک ردیف
strikers
کروکه بازی که نوبت اوست
every dog has his d.
هرکسی چندروزه نوبت اوست
striker
بیلیارد بازی که نوبت اوست
striker
کروکه بازی که نوبت اوست
strikers
بیلیارد بازی که نوبت اوست
full mobilization
تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
trackball
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
strokes
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
cruising
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
stroked
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
fish tailing
حرکت نوسانی یا تاب
[تریلر در حال حرکت]
move off the ball
حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
tapes
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroke
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
cruised
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
tape
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
taped
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroking
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
cruises
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
queuing theory
نظریه خط انتظار نوبت درتحقیق عملیات
To jump the queue.
خود را داخل صف جا زدن ( خارج از نوبت )
antiperiodic
جلوگیری کننده از نوبت و دورهء امراض
every dog has his day
<idiom>
<none>
هرکسی پنج روزه نوبت اوست
platoons
بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
platoon
بازیگرانی را به نوبت در نقطه معین گذاشتن
all things come to him who waits
<proverb>
بر اثر صبر نوبت ظفر آید
call book
دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
first come, first served
<idiom>
هرکی زودتر بیاد اول نوبت اوست
counter clockwise
حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
compound motion
حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
transfers
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfer
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transferring
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
ball is in your court
<idiom>
[نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
innings
نوبت هر توپزن تا اخراج او مدتی که یک تیم توپ می زند
one and nine balls billiard
بیلیارد کیسهای بین 4 بازیگرکه گویها به نوبت زده می شوند
threesomes
مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
to catch out a batsman
گوی رادرهواگرفتن وبدین وسیله نوبت را ازدست چوگان زن بیرون کرد
threesome
مسابقه گلف بین یک نفر و دونفر دیگر که به نوبت ضربه می زنند
aberration
جابجائی زاویه ای فاهری در جهت حرکت نافر که نتیجه ترکیب سرعت حرکت نافر و سیر نورمیباشد
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
let down
پایین انداختن انداختن
relative
که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است
momentum
سرعت حرکت شتاب حرکت
angle of depression
میدان حرکت لوله توپ در زیرافق زاویه حرکت زیر افق لوله
moving havens
مناطق ازاد از نظر حرکت زیردریاییها مناطق امن حرکت دریایی
skull
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skulls
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
travelling overwatch
راهپیمایی با پوشش حرکت راهپیمایی با استفاده ازمراقبت حرکت با اتش
node
ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
nodes
ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com