English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
firstling نوبر نخستین نتیجه
Other Matches
first ling نوبر
firstfruits نوبر
primeur نوبر
first fruits نوبر
prelibation نوبر میوه
at first a در نخستین دید در وهله نخستین
It wI'll eventually pay off. با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
to be a foregone conclusion <idiom> نتیجه حتمی [نتیجه مسلم] بودن
foregone conclusion نتیجه حتمی نتیجه مسلم
first نخستین
initialed نخستین
premiered نخستین
our first parents adam and eva نخستین ما
primary نخستین
premiers نخستین
premier نخستین
proto نخستین
premiering نخستین
mixer نخستین
quadrages ima نخستین
mixers نخستین
premieres نخستین
initial نخستین
initialing نخستین
initialled نخستین
incipient نخستین
primal <adj.> نخستین
initialling نخستین
initials نخستین
premiere نخستین
first detector نخستین
primary productivity فراوردگی نخستین
primary colors رنگهای نخستین
primary anxiety اضطراب نخستین
book one جلد نخستین
at the first blush در نخستین وهله
primary مقدماتی نخستین
prototypes نمونه نخستین
prototype نخستین بشر
prototypes نخستین بشر
prototype نمونه نخستین
octateuch نخستین عهدعتیق
menarche نخستین قاعدگی
hexateuch نخستین توریه
his opening remarks نخستین گفتههای وی
in the egg در مرحله نخستین
crossover تمرکز نخستین
at the first onset در نخستین وهله
incipience حالت نخستین
first rate نخستین درجه
first impression برداشت نخستین
incipincy حالت نخستین
at first push در نخستین وهله
first aids کمکهای نخستین
incunabula نخستین دوره
first hand نخستین بازی کن
initial movement نخستین اقدام
initial stage طبقه نخستین
by return of post با نخستین پست
primary drive سائق نخستین
primary personality شخصیت نخستین
springer stone نخستین رگ پاطاق
the opening chapter نخستین فصل
primary processes فرایندهای نخستین
trivium دوره نخستین
primary zones نواحی نخستین
primary reinforcement تقویت نخستین
primed نخستین اولیه
primary treatment پاکسازی نخستین
the first of all نخستین همه
prime coat روکش نخستین
the first day نخستین رور
primary treatment تصفیه نخستین
primordial اصل نخستین
primary needs نیازهای نخستین
rough coat نخستین اندود
protomartyr نخستین شهید
initial expenses هزینه نخستین
as a first step <adv.> نخستین [اولا]
primary group گروه نخستین
prime نخستین اولیه
proenomen نام نخستین
primary motivation انگیزش نخستین
primes نخستین اولیه
break one's duck کسب نخستین امتیاز
rudimentary knowledge دانش مقدماتی یا نخستین
hexateuchal شش کتاب نخستین از تورات
maiden speeches نخستین نطق شخص
maiden speech نخستین نطق شخص
the first person نخستین شخص متکلم
first fruits نخستین دستاوردهای هر چیز
foal tooth نخستین دندان اسب
prodelision حذف نخستین حرفCanis
gross primary product تولید ناخالص نخستین
draw first blood کسب نخستین امتیاز
incipient stages مراحل نخستین یا ابتدائی
protoplast نخستین ادم افریده
primary consumers مصرف کنندگان نخستین
initiated نخستین قدم رابرداشتن
initiates نخستین قدم رابرداشتن
primordial عنصر نخستین اساسی
initiating نخستین قدم رابرداشتن
primary mental abilities تواناییهای عقلی نخستین
recoil بحال نخستین برگشتن
primary amentia نقص عقل نخستین
recoiled بحال نخستین برگشتن
recoiling بحال نخستین برگشتن
primary process thinking اندیشیدن در فرایند نخستین
initiate نخستین قدم رابرداشتن
at the earliest p moment در نخستین وهله امکان
initial inverse voltage ولتاژ معکوس نخستین
primary sensory area ناحیه حسی نخستین
fifteen نخستین امتیاز گیم
acrospire نخستین جوانهء دانه
net primary production تولید خالص نخستین
primary reinforcer تقویت کننده نخستین
on the first occasion در نخستین وهله یا فرصت
opener نخستین مسابقه از یک دورمسابقه
primary projection area ناحیه فرافکنی نخستین
recoils بحال نخستین برگشتن
hetaerism ازدواج اشتراکی درقبایل نخستین
primary mental deficiency عقب ماندگی ذهنی نخستین
relapse مرتد بحال نخستین برگشتن
relapsed مرتد بحال نخستین برگشتن
relapses مرتد بحال نخستین برگشتن
relapsing مرتد بحال نخستین برگشتن
retranslate دوباره بزبان نخستین دراوردن
prototypes اصل ماده نخستین افریده
original sin نخستین گناه ادم ابوالبشر
plough monday نخستین دوشنبه پس از خاج شویان
fleshment خوشحالی حاصله از نخستین موفقیت
primate راسته پستانداران نخستین پایه
prototype اصل ماده نخستین افریده
heptateuch هفت کتاب نخستین توریه
protasis نخستین قسمت درام قدیم رومی
premiere نخست وزیر نخستین نمایش یک نمایشنامه
first reading طرح نخستین لایحه قانونی درمجلس
stars and bars نخستین پرچم ایالات متحده امریکا
premiered نخست وزیر نخستین نمایش یک نمایشنامه
protogenic وابسته به نخستین دوره نمویا پیدایش
premieres نخست وزیر نخستین نمایش یک نمایشنامه
protogenetic وابسته به نخستین دوره نمویا پیدایش
premiering نخست وزیر نخستین نمایش یک نمایشنامه
ground بگل نشاندن اصول نخستین را یاددادن
sixth man نخستین بازیگرذخیرهای که وارد میدان میشود
imfancy عدم بلوغ نخستین دوره رشد
premiers نخست وزیر نخستین نمایش یک نمایشنامه
premier نخست وزیر نخستین نمایش یک نمایشنامه
previous examination نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
revalorization اعاده پول کشور به بهای نخستین خود
break shot نخستین ضربه برای پراکندن گویهای بیلیارد
to nip or crush in the bud در نخستین مرحله رشد کشتن یا پایمال کردن
fresher نواموزدانشکده یادانشگاه دانشجوی نخستین سال دانشکده یادانشگا
restorationism عقیده باینکه بشرسرانجام بسعادت نخستین خود خواهدرسید
grilse ماهی ازادکوچک که برای نخستین بارازدریابرودخانه امده باشد
freshers نواموزدانشکده یادانشگاه دانشجوی نخستین سال دانشکده یادانشگا
debuts نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
debut نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
the great exhibition نخستین نمایش بزرگ کالاکه درسال 1851 درلندن داده شد
pelasgic نام نخستین نژادی که دریونان و جزیرههای خاورمدیترانه ساکن شدند
romulus رمولوس برادررموس نخستین پادشاه بنیادگذار داستانی شهر روم
little go نخستین امتحانی که برای گرفتن درجه در a.b کمبریج باید داد
mural crown ناجی که به نخستین بالارونده ازدیوار شهر دشمن داده میشد
debutant نوازنده یا ناطقی که برای نخستین بار در جلو عموم فاهر میشود
platonic cycle or year مدت گردش اجرام آسمانی درهمه مدارهای خود و برگشت آنها بوضوح نخستین
outcome نتیجه
thanks to..... در نتیجه
thanks در نتیجه
result نتیجه
abortive بی نتیجه
to no purpose بی نتیجه
outcomes نتیجه
run into <idiom> نتیجه
sequitur نتیجه
product نتیجه
products نتیجه
outgrwth نتیجه
of no issue بی نتیجه
frustrated بی نتیجه
ineffectual بی نتیجه
afterclap نتیجه
issueless بی نتیجه
ineffetual بی نتیجه
inconsequent بی نتیجه
inconseqential بی نتیجه
inconsecutive بی نتیجه
in the sequel در نتیجه
educt نتیجه
eduction نتیجه
sequent نتیجه
sequela نتیجه
resulted نتیجه
resultful پر نتیجه
whereupon که در نتیجه ان
outgrowth نتیجه
affect نتیجه
affects نتیجه
consequent نتیجه
resulting نتیجه
effectless بی نتیجه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com