Dictiornary-Farsi | نورشی قابل دید | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (8 milliseconds)

English	Persian
brightness	نورشی قابل دید


Other Matches

friendly front end	طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item	وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
archival quality	مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow	سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
presumable	قابل استنباط قابل استفاده
exigible	قابل مطالبه قابل پرداخت
changeable	قابل تعویض قابل تبدیل
combustible	قابل سوزش قابل تراکم
presentable	قابل معرفی قابل ارائه
exigible	قابل تقاضا قابل ادعا
tenable	قابل مدافعه قابل تصرف
elastic	قابل کش امدن قابل انعطاف
sensible	قابل درک قابل رویت
observable	قابل مشاهده قابل گفتن
flexile	قابل تغییر قابل تطبیق
adducible	قابل اضهار قابل ارائه
achievable	قابل وصول قابل تفریق
presentable	قابل نمایش قابل تقدیم
bilable	قابل رهایی قابل ضمانت
transferable	قابل واگذاری قابل انتقال
thankworthy	قابل تشکر قابل شکر
capacity	حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities	حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal	ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit	ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
indiscoverable	غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
inconvertible	غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
floatable	قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indemonstrable	غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
irrefrangible	غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
adobe type manager	استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
inexplicably	بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
vendable	قابل فروش جنس قابل فروش
vendible	قابل فروش جنس قابل فروش
cleavable	قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar	سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
good	قابل
dissoluble	قابل حل
ablest	قابل
apt	قابل
capable	قابل
soluble	قابل حل
qualified	قابل
abler	قابل
able	قابل
solvable	قابل حل
incapable	نا قابل
thorough paced	قابل
sensible	قابل حس
acceptor	قابل
determinable	قابل تعیین
extensile	قابل کشش
describable	قابل توصیف
extensile	قابل بسط
recommendable	قابل توصیف
expansile	قابل انبساط
detachable bottom	کف قابل تفکیک
extensible	قابل تمدید
explainable	قابل شرح
expessible	قابل فهماندن
expellable	قابل اخراج
despisable	قابل استحقار
extensile	قابل تعمیم
descendible	قابل انتقال
exterminable	قابل انقراض
fiduciary	قابل اعتماد
fertilizable	قابل باروری
fermentable	قابل تخمیر
fencible	قابل دفاع
fathomable	قابل پیمایش
farmeble	قابل کشتکاری
deprivable	قابل محرومیت
farmeble	قابل اجاره
derivable	قابل اشتقاق
farmable	قابل اجاره
farmable	قابل کشتکاری
faithworthy	قابل اعتماد
extractive	قابل کشیدن
extractible	قابل استخراج
erodible	قابل سایش
extractable	قابل کشیدن
descendible	قابل نزول
expessible	قابل بیان
expandable	قابل انبساط
detonable	قابل انفجار
dubitable	قابل تردید
effaceable	قابل زدودن
eludible	قابل گریز
enforcible	قابل اجرا
cogitable	قابل تفکر
discountable	قابل کسر
discussible	قابل بحث
dividable	قابل تقسیم
distributable	قابل توزیع
dislikeable	قابل تنفر
discussable	قابل بحث
discriminable	قابل تمیز
displaceable	قابل تغییر
disputable	قابل بحث
exepandable	قابل توسعه
discoverable	قابل کشف
distillable	قابل تقطیر
eradicable	قابل استیصال
erectile	قابل نعوظ
executory	قابل اجرا
exercisable	قابل تمرین
diminishable	قابل کاستن
dilatable	قابل اتساع
effable	قابل تغییر
diffusible	قابل انتشار
exhalable	قابل تبخیر
detonatable	قابل انفجار
executable	قابل اجرا
excludable	قابل استثناء
erodible	قابل فرسایش
dirigible	قابل هدایت
evaporable	قابل تبخیر
evocable	قابل احضار
exactable	قابل تحمیل
exactable	قابل مطالبه
examinable	قابل امتحان
exchangeable	قابل مبادله
dislikable	قابل تنفر
interconvertible	قابل تبدیل
limpsey	قابل انحناء
limpsy	قابل انحناء
limsy	قابل انحناء
livable	قابل زیستن
livable	قابل معاشرت
livable	قابل زندگی
liveable	قابل زیستن
liveable	قابل معاشرت
liveable	قابل زندگی
limit of inflammability	حد قابل اشتعال
licensable	قابل اجازه
operable	قابل درمان
investigable	قابل رسیدگی
inventible	قابل اختراع
inventible	قابل جعل
irrecusable	غیر قابل رد
irrigable	قابل ابیاری
judicable	قابل قضاوت
justiciable	قابل دادرسی
kenspeckle	قابل شناسایی
leviable	قابل تحمیل
machinable	قابل تراش
macroscopic	قابل رویت
moot	قابل بحث
moveable	قابل تغییر
multipliable	قابل تکثیر
multiplicable	قابل تکثیر
namable	قابل ذکر
nota bene	قابل توجه
numerable	قابل شمارش
omissible	قابل حذف
open cheque	چک قابل انتقال
mobilizable	قابل تجهیز
mistakable	قابل اشتباه
minable	قابل استخراج
maintainable	قابل نگاهداری
medicable	قابل معالجه
meltable	قابل ذوب
mentionable	قابل ذکر
merchantable	قابل معامله
merchantable	قابل فروش
mibeable	قابل استخراج
operable	قابل علاج
insurable	قابل بیمه
fishable	قابل ماهیگیری
fortifiable	قابل استحکام
fracturable	قابل شکست
fracturable	قابل انکسار
fungible	قابل تعویض
fusil	قابل ذوب
fusile	قابل ذوب
gasifiable	قابل تبخیرgasworks
generable	قابل تعمیم
generable	قابل تولید
forgeable	قابل اهنگری
forfeitable	قابل مجازات
fordable	قابل عبور
fissile	قابل انشقاق
fissionable	قابل شکافت
fit for use	قابل استفاده
fit to eat	قابل خوردن
fixed format	قابل ثابت
fleeceable	قابل چیدن
flege	قابل پرواز
flightworthy	قابل پرواز
flyable	قابل پرواز
get at able	قابل حصول
governable	قابل حکومت
increasable	قابل ازدیاد
inferable	قابل استنباط
inferible	قابل استنباط
inflamable	قابل اشتعال
inflective	قابل صرف
inflexional	قابل صرف
inhabitable	قابل سکنی
inheritable	قابل توارث