English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
aperitif نوشابهء الکلی که بعنوان محرک اشتها قبل از غذامی نوشند
Other Matches
chaser آب میوه یا آبجو [ یا نوشیدنی کم الکلی] که پشت مشروب قوی و پر الکل می نوشند
tax incentive مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی
We wI'll eat out tonight. امشب می رویم بیرون غذامی خوریم
reaganomics اقتصادطرفدار عرضه است که اساس ان بر خلاف اقتصاد کینزی برروی مدیریت عرضه قراردارد . در این اقتصاد کاهش مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی که باعث افزایش تولید و عرضه خواهد شد معرفی میشود
drive shafts میله محرک محور محرک
drive shaft میله محرک محور محرک
s r s model الگوی محرک- پاسخ- محرک
stimulus stimulus model الگوی محرک- محرک
s s model الگوی محرک- محرک
orexis اشتها
relish اشتها
relished اشتها
relishes اشتها
relishing اشتها
appetite [for] اشتها [به]
jadish بی اشتها
appetites اشتها
appetite اشتها
jaded بی اشتها
anorexic کم اشتها
anorexic بی اشتها
heartily از روی اشتها
appetites اشتها ارزو
anorexic داروی اشتها کم کن
appetite اشتها ارزو
starters اشتها آورها
appetitive اشتها اور
appetize به اشتها اوردن
to not feel hungry [to not like having anything] اصلا اشتها نداشتن
What do you feel like having today? امروز تو به چه اشتها داری؟
stomachs اشتها تحمل کردن
to sharpen one's appetite اشتها صاف کردن
stomach اشتها تحمل کردن
stomached اشتها تحمل کردن
to whet appetite اشتها صاف کردن
stomaching اشتها تحمل کردن
to give somebody an appetite کسی را به اشتها آوردن
to have an appetite for something اشتها به چیزی داشتن
Onions stimulate the appetite. پیاز اشتها راتحریک می کند
starters پیش غذاها. اشتها آورها
stomachic اشتها اور شربت اشتهااور
suppressant داروی جلوگیر [مثال اشتها]
ghrelin [hunger hormone] گرلین [هورمون اشتها آور] [بیوشیمی]
He hasn't had much of an appetite lately. به تازگی او [مرد] هیچ اشتها ندارد.
alcoholics الکلی
alcoholic الکلی
lush الکلی
lusher الکلی
lushes الکلی
lushest الکلی
booze مشروب الکلی
spirits مشروبات الکلی
boozing مشروب الکلی
boozes مشروب الکلی
boozed مشروب الکلی
delirium tremens جنون الکلی
liquors مشروب الکلی
non-alcoholic <adj.> غیر الکلی
liquor مشروب الکلی
alcohol burner چراغ الکلی
alcohol lamp چراغ الکلی
alcoholic fermentation تخمیر الکلی
spiriting مشروبات الکلی
spirit lamp چراغ الکلی
dt's هذیان الکلی
alcohol thermometer دماسنج الکلی
spirit thermometer دماسنج الکلی
alcoholic intoxication مسمومیت الکلی
jimjams هذیان الکلی
alcoholic paranoid پارانوئید الکلی
dipsomania جنون الکلی
an alcoholic liquor نوشابه الکلی
spirit مشروبات الکلی
alcoholic dementia زوال عقل الکلی
alcoholic hallucinosis توهم زدگی الکلی
firewater نوشابه الکلی قوی
soft drinks نوشیدنی غیر الکلی
soft drink نوشیدنی غیر الکلی
off-licences فروشگاه نوشابههای الکلی
alcoholic psychosis روان پریشی الکلی
off-licence فروشگاه نوشابههای الکلی
alcoholic blackout یاد زدودگی الکلی
delirium tremens روان اشفتگی الکلی
stimulant مشروب الکلی انگیزه
alcohol هرنوع مشروبات الکلی
soft drink نوشابه غیر الکلی
soda pop نوشیدنی غیر الکلی
acute alcoholic intoxication مسمومیت حاد الکلی
frutex شراب شربت الکلی
john barleycorn مشروب الکلی خانگی
stimulants مشروب الکلی انگیزه
boozer's nose آدم الکلی [اصطلاح روزمره]
bone dry کسی که لب به مشروب الکلی نمیزند
dipsomania میل مفرط به نوشابههای الکلی
nonalcoholic drinks نوشیدنی های غیر الکلی
red-nose آدم الکلی [اصطلاح روزمره]
drinker’s nose آدم الکلی [اصطلاح روزمره]
ratafee مشروب الکلی مخلوط با بادام تلخ
swats ابجو تازه انگلیسی مشروب الکلی
teetotallers طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
eye water خلط چشم یکجورنوشابه الکلی که انرامیگویند
swizzle انواع مشروبات الکلی محتوی یخ وشکر
teetotaller طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
teetotaler طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
speakeasy محل فروش مشروبات الکلی قاچاق
boozing مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
boozed مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
booze مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
abstinence ریاضت پرهیز از استعمال مشروبات الکلی
boozes مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
ginger ale نوعی نوشابه غیر الکلی گازدار
temperance طرفداری از منع نوشابههای الکلی خودداری
abstemious مخالف استعمال مشروبات الکلی پرهیزکار
ratafia مشروب الکلی مخلوط با بادام تلخ
ginger ales نوعی نوشابه غیر الکلی گازدار
acrasy بی اعتدالی در مصرف مشروبات الکلی و غیره شدت
bone dry جایی که نوشیدن مواد الکلی در آن قدغن است
dipsomaniac کسیکه میل مفرط بنوشابههای الکلی دارد
rosolio یکجور شربت الکلی یانوشابه نیرو بخش
apTritif نوشیدنی الکلی که قبل از غذا نوشیده میشود
soda water مشروب غیر الکلی گاز دار لیموناد
tom collins نوعی مشروب الکلی مرکب ازجین واب وغیره
jake leg فلجی که به علت استعمال مشروبات الکلی ایجاد میشود
by way of بعنوان
undwe the t. of بعنوان
under cover of frind ship بعنوان دوستی
under the plea of بعنوان به بهانه
preparatorily بعنوان تهیه
acnerosacea ورم و سرخی صورت وبینی در اثر افراط در صرف مشروبات الکلی
mead نوشابه الکلی مرکب از عسل واب ومالت وماده مخمر شهد اب
patterns بعنوان الگو بکاربردن
co-opts بعنوان همقطار پذیرفتن
supervisory بعنوان بررسی کننده
under the notion of بعقیده بفکر بعنوان
co optation پذیرفتن بعنوان همکار
pattern بعنوان الگو بکاربردن
co-opted بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opt بعنوان همقطار پذیرفتن
surcharges بعنوان جریمه گرفتن
surcharge بعنوان جریمه گرفتن
co-opting بعنوان همقطار پذیرفتن
co opt بعنوان همقطار پذیرفتن
co option پذیرفتن بعنوان همکار
armlet بازوبند [بعنوان جواهر]
etna فرف کوچکی که اندک ابی رادران بوسیله چراغ الکلی گرم میکنند
historicize بعنوان تاریخ نشان دادن
parent بعنوان والدین عمل کردن
bait fish ماهی کوچک بعنوان طعمه
instance بعنوان مثال ذکر کردن
instances بعنوان مثال ذکر کردن
as بهمان اندازه بعنوان مثال
to take something as a joke چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
to present oneself [as] خود را اهداء کردن [بعنوان]
sit-in حضور درمحلی بعنوان اعتراض
record as target ثبت کردن بعنوان هدف
sit-ins حضور درمحلی بعنوان اعتراض
mark بعنوان سیگنال استفاده میکند
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink . قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
marks بعنوان سیگنال استفاده میکند
I pulled him by the ears. گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
under the guize of بعنوان به بهانه درهیئت درزی
Mountaineering . Mountain - climbing . کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
on the score of neglect بعنوان غفلت ازاین بابت
sit in حضور درمحلی بعنوان اعتراض
It doesn't matter where you get your appetite as long as you eat at home. <proverb> بیرون ما را به اشتها می آورند اما در خانه غذا می خوریم. [ضرب المثل بیشتر مربوط به سکس تا غذا]
excitant محرک
stimulus trace رد محرک
stimulative محرک
incitation محرک
fomenter محرک
motorial محرک
line driver محرک خط
exciter محرک
appetizing محرک
motory محرک
irritative محرک
instigator محرک
agitators محرک
agitator محرک
actuator محرک
triggers محرک
triggered محرک
trigger محرک
stimulus محرک
stimuli محرک
stimulating محرک
instigators محرک
driver محرک
provocative محرک
stimulant محرک
irritating محرک
exciting محرک
irritant محرک
irritants محرک
motivation محرک
motive محرک
motives محرک
driving محرک
drivers محرک
excitative محرک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com