Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (36 milliseconds)
English
Persian
fudge
نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
fudged
نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
fudges
نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
fudging
نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
Other Matches
bungled
سرهم بندی کردن
bunlge
سرهم بندی کردن
bungling
سرهم بندی کردن
bungles
سرهم بندی کردن
jerry build
سرهم بندی کردن
to knock together
سرهم بندی کردن
bungle
سرهم بندی کردن
railroad
سرهم بندی کردن
slub
سرهم بندی کردن
railroads
سرهم بندی کردن
flimflam
سرهم بندی کردن
to patch up
خواباندن سرهم بندی کردن
foozle
بدزدن سرهم بندی کردن
slubber
نخ نیم تاب سرهم بندی کردن
revamped
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamps
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
bumbled
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
To do something slapdash.
کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
bollix
سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
bumbles
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumble
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
vamp
وصله کردن سرهم بندی کردن
grouses
نوعی رنگ قهوهای
groused
نوعی رنگ قهوهای
grouse
نوعی رنگ قهوهای
grousing
نوعی رنگ قهوهای
malacone
نوعی زرقون یازرگون قهوهای
malacon
نوعی زرقون یازرگون قهوهای
pasting
سر هم کردن سرهم بندی کردن
pastes
سر هم کردن سرهم بندی کردن
pasted
سر هم کردن سرهم بندی کردن
paste
سر هم کردن سرهم بندی کردن
to huddle up a piece of work
کاریرا سرهم بندی کردن کاریرا با شتاب انجام دادن
tinker
سرهم بندی
tinkered
سرهم بندی
botchery
سرهم بندی
tinkering
سرهم بندی
tinkers
سرهم بندی
patching
سرهم بندی
patchery
سرهم بندی
snow job
سرهم بندی
fiddle around
<idiom>
سرهم بندی
kraft
کاغذ محکم قهوهای رنگ مخصوص بسته بندی
shake-up
سرهم بندی دگرگونی
shake-ups
سرهم بندی دگرگونی
shake up
سرهم بندی دگرگونی
identikits
سرهم بندی شده
patchboard
تخته سرهم بندی
ersatz
سرهم بندی شده
patch panel
تابلوی سرهم بندی
identikit
سرهم بندی شده
patch cord
سیم سرهم بندی
what a pretty mess he made
خوب سرهم بندی کرد
pair exchange sorting algorithm
نوعی الگوریتم مرتب کردن مستلزم مقایسه دادههای زوج بندی شده
assembly line
دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
assembly lines
دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
fugal
وابسته به قطعهای موسیقی که دران چند تن پشت سرهم دنباله اواز را میگیرند نوعی ماشین پشم خشک کن
browns
قهوهای کردن
browned
قهوهای کردن
embrown
قهوهای کردن
brownest
قهوهای کردن
brown
قهوهای کردن
browner
قهوهای کردن
browning
قهوهای کردن
pontoar
نوعی کرجی برای پل بندی کلک
unified soil classification system (uscs
نوعی طبقه بندی خاک که به 51 قسمت تقسیم شده است
patches
سرهم کردن
assembled
سرهم کردن
assembles
سرهم کردن
assemble
سرهم کردن
patch
سرهم کردن
rating
طبقه بندی کردن درجه بندی
ratings
طبقه بندی کردن درجه بندی
groups
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grade
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
group
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
laggin
اب بندی کردن اب بندی ناوها
downgrade
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
gift wrap
بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
Br
قهوهای
browned
قهوهای
browns
قهوهای
browner
قهوهای
browning
قهوهای
brownest
قهوهای
furnace brown
قهوهای کوره
lignite
زغال قهوهای
lignite
ذغال قهوهای
declassification
از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
brown iron ore
سنگ اهن قهوهای
brownish
مایل به قهوهای یاخرمایی
nut brown
رنگ قهوهای فندقی
auburn
قهوهای مایل به قرمز
dun
رنگ قهوهای کمرنگ
tan
برنگ قهوهای وسبزه دراوردن
tannage
قهوهای در اثر اشعه افتاب
taupe
رنگ خاکستری مایل به قهوهای
mahogany
رنگ قهوهای مایل به قرمز
tan
مازویی قهوهای مایل به زرد
sienna
انواع خاکهای قهوهای مایل به زرد
terra cotta
گل صورت سازی قرمز مایل به قهوهای
fire bee
نوعی هدف کش کنترل شونده از روی زمین نوعی هواپیمای بی خلبان توربوجتی
suntan
قهوهای شدن پوست بدن دراثر افتاب
suntans
قهوهای شدن پوست بدن دراثر افتاب
beige
رنگ قهوهای روشن مایل بزرد و خاکستری
propolis
ماده صمغی قهوهای رنگی شبیه موم
manila paper
یک نوع کاغذ محکم برنگ زرد مایل به قهوهای
gadwall
اردک قهوهای و سیه فام شمال اروپا و امریکا
hematin
ترکیب قهوهای تیره یا ابی تیرهای بفرمول Fe6O4N23H43C
bittersweet
نوعی تاجریزی نوعی سیب تلخ
consecutive
پشت سرهم
burst
پشت سرهم
tandom
پشت سرهم
in quick succession
تندپشت سرهم
successive
پشت سرهم
tinkerer
سرهم بند
consecutive
<adj.>
پشت سرهم
successive
<adj.>
پشت سرهم
sequential
<adj.>
پشت سرهم
at a stretch
پشت سرهم
awkward
سرهم بند
flimfalmmer
سرهم بند
end to end
سرهم پیوسته
blow by blow
پشت سرهم
blow-by-blow
پشت سرهم
seriate
پشت سرهم
bursts
پشت سرهم
evaluation rating
درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
hottentot
یکی از انواع بومیهای جنوب افریقا که اندامی کوتاه ورنگ قهوهای مایل به زرددارند
tandem computers
کامپیوترهای پشت سرهم
burst mode
وجه پشت سرهم
arcade
طاقهای پشت سرهم
day and night
<idiom>
شب وروز پشت سرهم
seriate
پشت سرهم اوردن
burst mode
وضعیت پشت سرهم
rigged
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rig
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigs
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
crackback
نوعی سد کردن غیرمجاز
chain-smoker
کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
chain smoker
کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
piece part
قطعه سرهم و جدا نشدنی
chain-smokers
کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
He is a chain smoker.
پشت سرهم سیگار می کشد
asses' ears
نوعی گوشه
[نوعی شاخه]
overpacking
دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
english shepherd
سگ گلهء انگلیسی که دارای اندازهء متوسط وبرنگ سیاه براق ودارای خالهای قهوهای یاخرمایی است
i wrote letter a letter
چندین کاغذ پشت سرهم نوشتم
classifications
طبقه بندی کردن طبقه بندی
classification
طبقه بندی کردن طبقه بندی
word warp
فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
carpet classification
طبقه بندی
[درجه بندی]
فرش
type front
نوعی روش تایپ کردن نامه ها
discant
نوعی اواز به درازا بحث کردن
sealing
اب بندی کردن
to nails up
سر هم بندی کردن
batten down
اب بندی کردن
to make a mess of
سر هم بندی کردن
to pin up
بی بندی کردن
underpin
پی بندی کردن
underpinned
پی بندی کردن
underpins
پی بندی کردن
to mull a mull of
سر هم بندی کردن
caulk
اب بندی کردن
lacevi
بندی کردن
seals
اب بندی کردن
to take a snack
ته بندی کردن
seal
اب بندی کردن
to make a muddle of
سر هم بندی کردن
types
ماشین کردن طبقه بندی کردن
typed
ماشین کردن طبقه بندی کردن
to put on
شرط بندی کردن تحمیل کردن
gradate
درجه بندی کردن مخلوط کردن
segregation
جدا کردن درجه بندی کردن
type
ماشین کردن طبقه بندی کردن
grades
طبقه بندی کردن کلاسه کردن
portion
تسهیم کردن سهم بندی کردن
partition
جدا کردن جزء بندی کردن
break down
تجزیه کردن طبقه بندی کردن
partitions
جدا کردن جزء بندی کردن
gaduate
درجه بندی کردن تغلیظ کردن
sorts
دسته کردن طبقه بندی کردن
resort
جدا کردن طبقه بندی کردن
resorted
جدا کردن طبقه بندی کردن
sort
دسته کردن طبقه بندی کردن
grade
طبقه بندی کردن کلاسه کردن
resorts
جدا کردن طبقه بندی کردن
sorted
دسته کردن طبقه بندی کردن
portions
تسهیم کردن سهم بندی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com