English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English Persian
bloodhound نوعی سگ شکاری که شامه بسیارتیزی دارد
bloodhounds نوعی سگ شکاری که شامه بسیارتیزی دارد
Other Matches
sleuth hound یکجور سگ شکاری که شامه بسیارتیزی دارد
gazehound نوعی سگ شکاری
gordon setter نوعی سگ شکاری سیاه رنگ
basset نوعی سگ شکاری پا کوتاه برون زد
matral وابسته به نرم شامه یا سخت شامه
asteroids نوعی اتشبازی که شکل ستاره دارد
girgerbread نوعی نان شیرینی که زنجبیل دارد
lymphocyte نوعی از گویچههای سفیدخون که یک هسته دارد
asteroid نوعی اتشبازی که شکل ستاره دارد
griesen نوعی سنگ گرافیتی که کوارتز و میکا دارد
mince pie نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
mince pies نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
hereford نوعی گوساله گوشت قرمز ازنژاد انگلیسی که صورت سفیدی دارد
bear's foot نوعی گیاه خریق که برگ هایی به شکل پا و پنجه ها خرس دارد.
rhythm-and-blues نام نوعی موسیقی مردمی امریکایی که ریتم تند دارد و از آن مشتق شده
long shot شانس کمی برای برنده شدن دارد نوعی شرط که احتمال بردن ان کم است
galbanum نوعی صمغ زرد رنگ که از گیاهی شبیه انقوزه گرفته میشود و مصرف طبی دارد
lotus [نوعی گل نیلوفر آبی مصری که در فرش های چینی بیشتر بکار رفته و نشانه مذهب، تکامل، خلوص و زیبائی بوده و شباهتی با گل ختائی دارد.]
scalar متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
NiMH نوعی باتری قابل شارژ در laptop که امکان شارژ شدن بهتر از باتری Nicad دارد. شارژ آن سریع تر است و نگران حافظه نیست
smelled شامه
pellicle شامه
membrance شامه
patagium شامه
velum شامه
pleura شش شامه
smelling شامه
membranes شامه
meninx شامه مخ
smell شامه
smells شامه
membrane شامه
flair شامه سگ
rhinencephalon مرکز شامه
pleurotomy برش شامه شش
piamater نرم شامه
anosmia فقدان حس شامه
pleural وابسته به شامه شش
pia mater نرم شامه
olfactory nerve عصب شامه
dura mater سخت شامه
olfaction حس شامه بویایی
evening pragen نماز شامه
synovial membrane شامه یاغشازلالی
mucosa شامه مخاطی
mucous membrance شامه مخاطی
pericardium برون شامه دل
membran شامه دار
serous membrane شامه ابکی
mater سخت شامه
endocardium درون شامه دل
mater نرم شامه
keen scented دارای شامه تیز
quick scented دارای شامه تیزیاتند
peritoneum برون شامه روده ها
pleurisy اماس شامه ریه
pericardial وابسته به برون شامه دل
meningeal وابسته به شامه مخ پاشامی
perichondrium شامه غضروف پوش
pericardiac وابسته به برون شامه دل
nosier دارای شامه تیز فضول
nosiest دارای شامه تیز فضول
nosey دارای شامه تیز فضول
nosy دارای شامه تیز فضول
pericarditis اماس برون شامه قلب
pens نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
penning نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
penned نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
pen نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
fire bee نوعی هدف کش کنترل شونده از روی زمین نوعی هواپیمای بی خلبان توربوجتی
pleurohepatitis اماس شامه شش وجگر التهاب غشاریه وکبد
endocranium سطح داخلی جمجمعه و سخت شامه مغز
bittersweet نوعی تاجریزی نوعی سیب تلخ
hounds سگ شکاری
ratch سگ شکاری
raptatory شکاری
hunters سگ شکاری
hound سگ شکاری
raptatorial شکاری
hunter سگ شکاری
hounded سگ شکاری
hounding سگ شکاری
buckhound سگ شکاری
gundogs سگ شکاری
raptorail شکاری
sporting dog سگ شکاری
gun dog سگ شکاری
gundog سگ شکاری
accipital شکاری
feral شکاری
hunting dog سگ شکاری
deer hound سگ شکاری
bow کمان شکاری
dogcarts کالسکهی شکاری
bowed کمان شکاری
shotguns تفنگ شکاری
dogcart کالسکهی شکاری
bows کمان شکاری
blood سگ شکاری و بوی خن
shotgun تفنگ شکاری
killer submarine زیردریایی شکاری
hunter اسب یا سگ شکاری
birds of prey مرغان شکاری
birds of prey پرندگان شکاری
hunters اسب یا سگ شکاری
deer dog تازی سگ شکاری
capped watch ساعت شکاری
ravin طعمه شکاری
ravening شکاری غاصب
sports car اتومبیل شکاری
sports cars اتومبیل شکاری
game fowl مرغ شکاری
game bag خرجین شکاری
game جانور شکاری
Afghan Hound سگ شکاری افغان
accipiter مرغ شکاری
terrier سگ بویی شکاری
canes venatici سگان شکاری
sport car اتومبیل شکاری
terriers سگ بویی شکاری
shot gun تفنگ شکاری
canum venaticorum سگان شکاری
staghound تازی شکاری
bowing کمان شکاری
psilosis یکجور ناخوشی گرمسیری که نشانه ان زخم شدن شامه مخاطی دهان است
pointer سگ شکاری یابنده شکار
marlin ماهی شکاری بزرگ
beagles تازی شکاری پاکوتاه
chaser مفتش هواپیمای شکاری
bird of prey مرغ شکاری گوشتخوار
chasers مفتش هواپیمای شکاری
pointers سگ شکاری یابنده شکار
accipitrine ازجنس باز شکاری
high power تفنگ شکاری بزرگ
fighter bomber شکاری- بمب افکن
huntsmen مدیر تازیهای شکاری
field trial مسابقه تازیهای شکاری
feral حیوان شکاری وحشی
venatic وابسته بشکار شکاری
venatical وابسته بشکار شکاری
raven شکار طعمه شکاری
ravens شکار طعمه شکاری
beagle تازی شکاری پاکوتاه
fighter cover پوشش با هواپیماهای شکاری
doublcd barrcled shot تفنگ شکاری دو لول
huntsman مدیر تازیهای شکاری
asses' ears نوعی گوشه [نوعی شاخه]
. The car is gathering momentum. اتوموبیل دارد دور بر می دارد
gamekeeper متصدی جانوران شکاری قرقچی
predaceous شکاری تغذیه کننده از شکار
sporterize تبدیل تفنگ نظامی به شکاری
golden retriever سگ شکاری طلایی رنگ دورگه
accipitrine متعلق به مرغان شکاری بازمانند
predacious شکاری تغذیه کننده از شکار
goshawk باز بال کوتاه شکاری
gamekeepers متصدی جانوران شکاری قرقچی
saker باز شکاری در اروپای قدیم
irish wolfhound سگ شکاری بزرگ وقوی هیکل
salmi خورش باگوشت مرغ شکاری
small game پرندگان وپستانداران شکاری کوچک
upland game پرندگان و حیوانات کوچم شکاری در ارتفاعات
setters توله شکاری وپشمالوی بویی اهنگساز
setter توله شکاری وپشمالوی بویی اهنگساز
glede انواع پرندگان یامرغان شکاری مخصوصازغن یا چالاقان
wing shooting شکار یا نشانه روی مرغان شکاری در حال پرواز
to hark back برگشتن) درگفتگوی ازتوله شکاری که اندکی برمیگرددتاردشکار رادوب
Walls have ears <idiom> دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
hunter killer نیروهای شکاری و انهدامی دریایی یکان مامور جستجو وانهدام زیردریایی دشمن
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
enclave economices اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
yoicks علامت تعجب درهیجان و خشم و خوشی ووجد.فریاد تحریک و تشویق برای تازی شکاری مخصوص
walls here ears دیوار موش دارد موش گوش دارد
pelliculate پوسته پوسته شامه دار
fighter direction هدایت کردن هواپیماهای شکاری هدایت جنگنده ها ازروی ناو
big game صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
hot rod اتومبیل شکاری وسریع السیر اتومبیل مسابقهای
fowling piece تفنگ پرنده زنی تفنگ شکاری
saluke سگ شکاری بویی تازی بویی
fighters هواپیمای شکاری هواپیمای جنگنده
fighter هواپیمای شکاری هواپیمای جنگنده
fowling piece تفنگ شکاری تفنگ ساچمهای
a kind [of] نوعی [از]
fellow feeling حس هم نوعی
some kind [of] یک نوعی [از]
typical نوعی
generic نوعی
he is ill with fever تب دارد
are there any remarks? دارد
hast او دارد
heavy fighting is in progress دارد
has دارد
there is a time for everything دارد
chains دارد.
he has worms دارد
chain دارد.
he has a rage for money دارد
fox terrier نوعی سگ اهلی
tipping نوعی اسکی
bodkin نوعی جوالدوز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com