English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
flag football نوعی فوتبال با 6 تا 9 نفر درهر تیم
Other Matches
scrummage نوعی بازی فوتبال راگبی
scrums نوعی بازی فوتبال راگبی
speedball نوعی بازی شبیه فوتبال
scrum نوعی بازی فوتبال راگبی
broomball نوعی هاکی روی یخ بدون کفش اسکیت با جارو و توپ فوتبال
touch football نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
football توپ فوتبال فوتبال بازی کردن
footballs توپ فوتبال فوتبال بازی کردن
perprep درهر
Good for you. Lucky you. There are only two possibilities(alternatives)In any event(case). At any rate. درهر حال
willy nilly درهر حال
at all events درهر صورت
in any case درهر حال
ever درهر صورت
At any rate . In any case . Anyway . درهر صورت
willy-nilly درهر حال
ever- درهر صورت
at any rate درهر صورت
biyearly دومرتبه درهر سال
In every nook and corner . درهر گوشه وکنار
bogey ضربه بیش از استاندارد درهر بخش
bogeys ضربه بیش از استاندارد درهر بخش
bogies ضربه بیش از استاندارد درهر بخش
tetrahydroxy دارای چهار هیدروکسیل درهر ملکول
dispensations وضع احکام دینی درهر دوره و عصر
dispensation وضع احکام دینی درهر دوره و عصر
lap money جایزه نقدی برای موفقیت درهر دور مسابقه اتومبیل رانی
fire bee نوعی هدف کش کنترل شونده از روی زمین نوعی هواپیمای بی خلبان توربوجتی
routine مجموعه دستورات یک تابع که درهر بخش برنامه که نیاز باشد کپی می شوند
routinely مجموعه دستورات یک تابع که درهر بخش برنامه که نیاز باشد کپی می شوند
routines مجموعه دستورات یک تابع که درهر بخش برنامه که نیاز باشد کپی می شوند
trials مسابقه مهارت موتورسواردر مسیر با مانع سه حرکت مجاز در پرشهاو پرتابها درهر دور
trial مسابقه مهارت موتورسواردر مسیر با مانع سه حرکت مجاز در پرشهاو پرتابها درهر دور
pH علامت لگاریتم منفی برای غلظت یون هیدروژن برحسب گرم اتم درهر لیتر
bittersweet نوعی تاجریزی نوعی سیب تلخ
soccer فوتبال
asses' ears نوعی گوشه [نوعی شاخه]
kick about فوتبال هردمبیل
soccer بازی فوتبال
football club [British Englisch] باشگاه فوتبال
football game بازی فوتبال
football توپ فوتبال
grid زمین فوتبال
grids زمین فوتبال
left for ward در فوتبال پیشرو چپ
canadian football فوتبال کانادایی
boot کفش فوتبال
soccer fan [soccer supporter] [American English] طرفدار فوتبال
gridition زمین فوتبال
playing field زمین فوتبال
football fan [British English] طرفدار فوتبال
footballer فوتبال بازی کن
playing fields زمین فوتبال
elevens تیم فوتبال
eleven تیم فوتبال
footballers فوتبال بازی کن
football بازی فوتبال
association football اتحادیه فوتبال
soccer field زمین فوتبال
footballs بازی فوتبال
gridiron زمین فوتبال
pigskin توپ فوتبال
rules of football قوانین یا قواعد فوتبال
American football فوتبال آمریکایی [ورزش]
kick off شروع مسابقه فوتبال
water polo بازی فوتبال ابی
to play soccer فوتبال بازی کردن
football fan [American English] طرفدار فوتبال آمریکایی
touchline خط اطراف زمین فوتبال
signal caller مدافع 3/4 در فوتبال امریکایی
six man football فوتبال دو تیم 6 نفره
goalkeepers دروازه بان فوتبال
goalkeeper دروازه بان فوتبال
to finish the ball into the net با توپ گل زدن [فوتبال]
football hooligan خرابگر پر سر و صدای فوتبال
indoor soccer فوتبال داخل سالن
soccer ball throw پرتاب توپ فوتبال
to play football فوتبال بازی کردن
Web crawler نرم افزاری که درهر صفحه وب جدید در اینترنت حرکت میکند و یک اندیس پایه روی محتوای هرصفحه ایجاد میکند
Playing football is not my idea of fun . فوتبال هم بنظر من تفریح نشد
I have lost my interest in football . دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
hockey چوگان بازی با اصول فوتبال
lateral pass پاس توپ فوتبال از پهلو
football cleats کفش گل میخ دار فوتبال آمریکایی
uprights تیرهای عمودی دروازه فوتبال امریکایی
The football field must be marked out. زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
he is a novice in football در بازی فوتبال تازه کار است
short ball شوت کردن کوتاه توپ [فوتبال]
to let the ball do the work توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
long ball [شوت کردن بلند توپ] [فوتبال]
high ball شوت کردن بالا توپ [فوتبال]
low ball شوت کردن پائین توپ [فوتبال]
to keep the ball moving توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
constant displacement pump پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
fielder بازیکن میدان فوتبال وغیره صحرا نورد
Football pool [British English] قماربازی روی نتیجه بازی تیمهای فوتبال
punted توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
punt توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
punts توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
grey cup مسابقه قهرمانی و جایزه اتحادیه فوتبال کانادایی
movement off-the-ball بازی بدون توپ [تمرین ورزش فوتبال]
team area محدوده بین دو خط 53 یاردی در هر دو طرف زمین فوتبال امریکایی
odd ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
oddest ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
odder ضربهای که تعداد ضربات رایک عدد بیش از تعداد ضربات حریف درهر بخش میکند
yardage تعداد یاردهای بدست امده بازیگر یا تیم فوتبال امریکایی
lineup اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
yard line خطوط واقعی یا فرضی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
yard marker خطوط فرضی یا واقعی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
groundhopper [British English] طرفدار فوتبال که مرتب همه بازیهای دور [از خانه] تیم خود را دیدار میکند.
I am stiff with football. بعد از بازی فوتبال بدنم چوب شده ( خشک شده )
football توپ فوتبال آمریکایی [توپ بیضوی]
generic نوعی
a kind [of] نوعی [از]
some kind [of] یک نوعی [از]
fellow feeling حس هم نوعی
typical نوعی
airedale نوعی سگ خرمایی
crap نوعی قمار
blintze نوعی شیرینی
albacore نوعی زیردریایی
bandore نوعی سه تار
blocking capacitor نوعی خازن
bandora نوعی سه تار
some kind of sickness یک نوعی از بیماری
gabbro نوعی سنگ
another guess نوعی دیگر
crapped نوعی قمار
crapping نوعی قمار
bulldogs نوعی سگ بزرگ
bulldog نوعی سگ بزرگ
fireman's carry from kneeling position نوعی یک دست و یک پا
feist نوعی سگ کوچک
acaleph نوعی صدف
fireweed نوعی کاهو
slip joint pliers نوعی انبردست
mixer نوعی خط دفاعی
aerocommander نوعی هواپیما
fox terrier نوعی سگ اهلی
blintz نوعی شیرینی
mixers نوعی خط دفاعی
cole نوعی کلم
catatonia نوعی جنون
cane brake نوعی ازعلف
bills نوعی شمشیرپهن
bill نوعی شمشیرپهن
camphor oil نوعی روغن
tweed نوعی فاستونی
greyhounds نوعی تازی
greyhound نوعی تازی
dalmatian نوعی سگ بزرگ
cutlas نوعی قمه
clove hitch نوعی گره
cornett نوعی شیپور
colts نوعی طپانچه
colt نوعی طپانچه
cutlasses نوعی قمه
cutlass نوعی قمه
cotype نوعی فرعی
crowfoot نوعی شمعدانی
calvados نوعی عرق
charade نوعی بازی
cowry نوعی کس گربه
cowries نوعی کس گربه
cowrie نوعی کس گربه
elecampane نوعی شیرینی
cocker spaniel نوعی سگ پاکوتاه
cocker spaniels نوعی سگ پاکوتاه
beaver tail نوعی کاشی
blood knot نوعی گره
eulachon نوعی ماهی
tip نوعی اسکی
tipping نوعی اسکی
charade نوعی معما
calash نوعی درشکه
drop [نوعی طاق]
bakkie نوعی ماشین
auk نوعی پنگوئن
auks نوعی پنگوئن
bodkin نوعی جوالدوز
dog rose نوعی از گل نسرین
easter lily نوعی سوسن
bowknot نوعی گره
cheddars نوعی پنیر
cowslips نوعی پامچال
cowslip نوعی پامچال
kb 0 نوعی هواپیماست
kenning نوعی استعاره
typical نمونه نوعی
poniter نوعی سگ شکار ی
lithomarge نوعی کائولین
lustring نوعی پروانه
lutestring نوعی پروانه
malvasia نوعی انگور
stout نوعی ابجو
cheddar نوعی پنیر
india paper نوعی کاغذنازک
it is of a different kind نوعی دیگراست
somehow بیک نوعی
cornets نوعی شیپور
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com