English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
somebody's days are numbered <idiom> نومید بودن کسی در موقعیتی
Other Matches
to walk on eggshells <idiom> در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
brokenhearted نومید
hopeless نومید
dishearten نومید کردن
despairing نومید کننده
lorn متروک نومید
unpromising نومید کننده
where درچه موقعیتی
situational tests ازمونهای موقعیتی
to turn the scales سرنوشت ساختن [موقعیتی]
to go wrong خراب شدن [موقعیتی]
to be the clincher سرنوشت ساختن [موقعیتی]
to have a knock back عقب نشینی کردن [در موقعیتی]
combinatorial explosion موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
to get a general idea of something فهمیدن موقعیتی [موضوعی] به طور کلی
to let it get to that point اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
flags فرآیند یا وضعیت یا موقعیتی که یک پرچم را تنظیم میکند
flag فرآیند یا وضعیت یا موقعیتی که یک پرچم را تنظیم میکند
initialed موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialing موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialled موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
go-getter <idiom> شخصی کار میکند برایبدست آوردن موقعیتی بهتر
initialling موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initials موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initial موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
entry موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
environment موقعیتی در سیستم کامپیوتر مربوط به همه ثباتها و محلهای حافظه
That's the end of our holiday. این هم از تعطیلاتمان. [یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
environments موقعیتی در سیستم کامپیوتر مربوط به همه ثباتها و محلهای حافظه
So much for our holiday. این هم از تعطیلاتمان. [یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
faulted موقعیتی که در آن سخت افزار یانرم افزار مشکلی پیدا کرده اند و خوب کار نمیکنند. مراجعه شود به ERROR/BUG
fault موقعیتی که در آن سخت افزار یانرم افزار مشکلی پیدا کرده اند و خوب کار نمیکنند. مراجعه شود به ERROR/BUG
faults موقعیتی که در آن سخت افزار یانرم افزار مشکلی پیدا کرده اند و خوب کار نمیکنند. مراجعه شود به ERROR/BUG
deadlock موقعیتی که دو کاربر می خواهند به دو منبع در یک زمان دستیابی داشته باشند به هر کار یک منبع اخصای داده میشود ولی نمیتوانند ازمنابع همدیگر استفاده کنند
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
corresponds بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job <idiom> مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
correspond بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumber از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
belonged مال کسی بودن وابسته بودن
reasonableness موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
look out منتظر بودن گوش به زنگ بودن
belongs مال کسی بودن وابسته بودن
belong مال کسی بودن وابسته بودن
lurk در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be in a habit دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
lurks در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be hard put to it درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
fit شایسته بودن برای مناسب بودن
To be on top of ones job . بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
fittest شایسته بودن برای مناسب بودن
fits شایسته بودن برای مناسب بودن
to look out اماده بودن گوش بزنگ بودن
monitors رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
depend مربوط بودن منوط بودن
to be due مقرر بودن [موعد بودن]
includes شامل بودن متضمن بودن
appertained مربوط بودن متعلق بودن
appertains مربوط بودن متعلق بودن
consists شامل بودن عبارت بودن از
appertain مربوط بودن متعلق بودن
appertaining مربوط بودن متعلق بودن
depended مربوط بودن منوط بودن
agreeing متفق بودن همرای بودن
precedes جلوتر بودن از اسبق بودن بر
agree متفق بودن همرای بودن
wanted فاقد بودن محتاج بودن
conditionality شرطی بودن مشروط بودن
want فاقد بودن محتاج بودن
discord ناجور بودن ناسازگار بودن
consist شامل بودن عبارت بودن از
urgency فوتی بودن اضطراری بودن
consisted شامل بودن عبارت بودن از
consisting شامل بودن عبارت بودن از
include شامل بودن متضمن بودن
agrees متفق بودن همرای بودن
resides ساکن بودن مقیم بودن
stravaig سرگردان بودن بی هدف بودن
abut مماس بودن مجاور بودن
to stand for نامزد بودن هواخواه بودن
on guard مراقب بودن نگهبان بودن
abuts مماس بودن مجاور بودن
look for منتظر بودن درجستجو بودن
pertains مربوط بودن متعلق بودن
pertained مربوط بودن متعلق بودن
abutted مماس بودن مجاور بودن
precede جلوتر بودن از اسبق بودن بر
stravage سرگردان بودن بی هدف بودن
pend معوق بودن بی تکلیف بودن
disagrees مخالف بودن ناسازگار بودن
resided ساکن بودن مقیم بودن
pertain مربوط بودن متعلق بودن
reside ساکن بودن مقیم بودن
disagree مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreed مخالف بودن ناسازگار بودن
slouching خمیده بودن اویخته بودن
slouches خمیده بودن اویخته بودن
slouched خمیده بودن اویخته بودن
slouch خمیده بودن اویخته بودن
disagreeing مخالف بودن ناسازگار بودن
haze گرفته بودن مغموم بودن
having مالک بودن ناگزیر بودن
moon سرگردان بودن اواره بودن
governed نافذ بودن نافر بودن بر
abler لایق بودن مناسب بودن
governs نافذ بودن نافر بودن بر
govern نافذ بودن نافر بودن بر
have مالک بودن ناگزیر بودن
owe مدیون بودن مرهون بودن
owes مدیون بودن مرهون بودن
depends مربوط بودن منوط بودن
owed مدیون بودن مرهون بودن
ablest لایق بودن مناسب بودن
inhere جبلی بودن ماندگار بودن
moons سرگردان بودن اواره بودن
Being a junior clerk is a far cry from being a manager . کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
stand بودن واقع بودن
interdepend بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
profiteers استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteer استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
stink بد بودن
intends بر ان بودن
to chop and change دو دل بودن
intending بر ان بودن
exist بودن
to be in two minds دو دل بودن
stinks بد بودن
existed بودن
exists بودن
to be proper for به جا بودن
to bargain for بودن
to be بودن
juddering لق بودن
judders لق بودن
To be in two minds about something . To be undecided. To waver and vacI'llate. دو دل بودن
To be all adrift. سر در گم بودن
lackvt کم بودن
justness حق بودن
put one's cards on the table <idiom> رک بودن
incompactness ول بودن
wobbling لق بودن
wobbles لق بودن
wobbled لق بودن
juddered لق بودن
judder لق بودن
intend بر ان بودن
to find oneself بودن
concentricity بودن
consecutiveness پی در پی بودن
to kick the beam کم بودن
dubiosity در شک بودن
sufficing بس بودن
suffices بس بودن
to think ill of any one بودن
ween بودن
suffice بس بودن
wobble لق بودن
teem پر بودن
to hold water ضد آب بودن
to be in a bad [foul] temper بد خو بودن
suffice بس بودن
reach بس بودن
last [be enough] بس بودن
be sufficient بس بودن
be enough بس بودن
be adequate بس بودن
sufficed بس بودن
teemed پر بودن
teeming پر بودن
teems پر بودن
literality لفظی بودن
logicality منطقی بودن
mutuality دوسره بودن
misknow بی اطلاع بودن از
look after مراقب بودن
linearity خطی بودن
lineality خطی بودن
negativeness منفی بودن
nothingness هیچ بودن
neologize مذهبی بودن
nill بی میل بودن
nonplus بی تصمیم بودن
lethality کشنده بودن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com