English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
gamodeme نژاد دور افتاده یا منزوی موجود زنده
Other Matches
polymorph عضو یا موجود چند شکلی موجود زنده ایکه چندین مرحله تغییر ودگردیسی داشته باشد
wight موجود زنده
being موجود زنده شخصیت
organism ترکیب موجود زنده
organisms ترکیب موجود زنده
biogenic موجد موجود زنده
vivisect موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
hydrotaxis واکنش موجود زنده نسبت به اب
taxis واکنش موجود زنده در برابرگرایش
symbiont موجود زنده اجتمای یا همزی
biont واحد مستقل موجود زنده سلول
abiogenesis ایجاد موجود زنده از موادبی جان
metabolism تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
metabolisms تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
transmigration حلول روح مرده در بدن موجود زنده دیگری تبعید
proprioceptive تحریک شده در اثر تحریکات درونی عضو موجود زنده
aquatic organism زیوسته ابزی موجود زنده ابزی
epistasis اختفای اثرات یک نژاد بوسیله نژاد دیگری
epistasy اختفای اثرات یک نژاد بوسیله نژاد دیگری
adaptable organism موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
vivisectional زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisection زنده شکافی تشریح جانور زنده
current ratio نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
behind the times <idiom> از مد افتاده عقب افتاده فرهنگی
implied malice سوء نیتی است که به موجب نشانههای موجود در قانون درصورت سرزدن اعمال خاص از فرد و یا به وجود امدن شرایط خاص در موضوع موجود فرض میشود
closed system منزوی
indrawn منزوی
isolated منزوی
offish منزوی
solitudinarian منزوی
seclusive منزوی
solitary منزوی
secluded منزوی
god-forsaken منزوی
to seclude oneself منزوی شدن
insular جزیرهای منزوی
seclude منزوی کردن
closets منزوی شدن
closet منزوی شدن
closeted منزوی شدن
seclude منزوی شدن
closeting منزوی شدن
marginalising منزوی کردن
marginalize منزوی کردن
marginalized منزوی کردن
marginalizes منزوی کردن
marginalizing منزوی کردن
marginalises منزوی کردن
isolated system سیستم منزوی
isolated ion یون منزوی
marginalised منزوی کردن
aback منزوی پرت
geezer ادم عجیب و منزوی
sequestering agent عامل منزوی کننده
dissociable گوشه گیر منزوی
recluses منزوی گوشه نشین
hermit تارک دنیا منزوی
hermits تارک دنیا منزوی
geezers ادم عجیب و منزوی
recluse منزوی گوشه نشین
solitary گوشه نشین منزوی
thermally isolated system سیستم منزوی از نظر گرمایی
to retire from [to] a place از [به] جایی کناره گیری کردن [یا منزوی شدن]
stirps نژاد
strain نژاد
descent نژاد
descents نژاد
issues نژاد
issued نژاد
issue نژاد
strains نژاد
race نژاد
sibling هم نژاد
siblings هم نژاد
phylum نژاد
phylon نژاد
blood نژاد
raced نژاد
races نژاد
origins نژاد
congenerous هم نژاد
origin نژاد
Lurs نژاد لر
full blooded از نژاد اصیل
purebred پاک نژاد
ethnology نژاد شناسی
full blood نژاد خالص
genocide نژاد زدایی
half breed از نژاد مختلف
ethnocentrism نژاد پرستی
ethnocentric نژاد پرست
Normans از نژاد نرمان
pedigree ریشه نژاد
pedigrees ریشه نژاد
master race نژاد برتر
anglian مربوط به نژاد
racism نژاد پرستی
Slav از نژاد اسلاو
biotype جانداران هم نژاد
Slavs از نژاد اسلاو
outcrossing پیوند دو نژاد
ethnography نژاد پرستی
Norman از نژاد نرمان
genocide نژاد ستیزی
racist نژاد پرست
full-blooded پاک نژاد
the black race نژاد سیاه
Celts نژاد سلت
Adegenerate ( decadent ) race . نژاد فاسد
underbred از نژاد غیراصیل
mutt سگ پست نژاد
mongrels پست نژاد
racists نژاد پرست
eugenics اصلاح نژاد
Celt نژاد سلت
mongrel پست نژاد
highborn نیک نژاد
mutts سگ پست نژاد
negrophobe بیمناک از نژاد سیاه
hamito semitic از نژاد حامی وسامی
hamitic مربوط به نژاد حام
gerontomorphosis پیر شدگی نژاد
heaven born خدایی اسمانی نژاد
white civilization تمدن نژاد سفید
anti-Semitic مخالف نژاد سامی
improvement in stock breading اصلاح نژاد چارپایان
humankind بشریت نژاد انسان
inbreed از یک نژاد ایجاد کردن
interbreed اصلاح نژاد کردن
creoles دارای نژاد مخلوط
Celtic وابسته به نژاد سلت
of alow parentage فرومایه پست نژاد
skinhead رذل نژاد پرست
semitics نژاد شناسی سامی
creole دارای نژاد مخلوط
top dog نژاد یا شخص غالب
schnauzer سگ " تری یر "المانی نژاد
quadroon از نژاد سفید وسیاه
anglo saxon نژاد انگلیسی وساکنسونی
bon ton خوش نژاد اشرافی
African American نژاد آفریقایی آمریکایی
akkadian نژاد اکد یا اکاد
euthenics اصلاح نژاد محیطی
game fowl نژاد خروس جنگی
africander افریقایی فرنگی نژاد
paleface نژاد سفید پوست
skinheads رذل نژاد پرست
non human غیر متعلق به نژاد انسان
jersey giant نژاد ماکیان خانگی بزرگ
broodmare مادیان برای تولید نژاد
a racist attack حمله ای با غرض نژاد پرستی
non-human غیر متعلق به نژاد انسان
Eurasian از نژاد مختلط اروپایی واسیایی
Eurasians از نژاد مختلط اروپایی واسیایی
hamp shire نژاد خوک سیاه امریکایی
wiltshire نژاد گوسفند سفیدرنگ انگلیسی
purebred جانور یا گیاه خوش نژاد
turanian مردمی از نژاد التایی اورال
cross fertile اصلاح نژاد از راه لقاح متقابل
Afro-American نژاد آفریقایی آمریکایی [عبارت قدیمی]
orthogenesis اصلاح و پرورش نژاد درطی زمان
Semitic از نژاد سام بن نوح زبان سامی
eugenic از نژاد یانسب خوب اصلاح نژادی
segregationist طرفدار جدایی نژاد سفید وسیاه
anti-Semitic مقرون به دشمنی با نژاد سامی یایهود
selected breed [گوسفند یا چهارپای اصلاح نژاد شده]
mixed marriage پیوند مرمانی که از دو نژاد یادو کیش باشند
amerind نژاد مختلط امریکایی و سرخ پوست یا اسکیمو
amphimictic مناسب برای تولید و تناسل واختلاط نژاد
cacogenics رشتهای از علم درباره فسادو خرابی نژاد
slovak نژاد اسلواک ساکن قسمت مرکزی چکوسلواکی
studhorse اسب مخصوص تخم کشی واصلاح نژاد
whacked از پا افتاده
fallen افتاده
riper جا افتاده
footworn از پا افتاده
crest fallen افتاده
downfallen افتاده
whacked <adj.> از پا افتاده
out of date از مد افتاده
mellowed جا افتاده
archaic <adj.> از مد افتاده
the meshes of a sieve mesh در هم افتاده
ripest جا افتاده
ripe جا افتاده
elliptic افتاده
old fashioned از مد افتاده
unassuming افتاده
low افتاده
mellows جا افتاده
mellowing جا افتاده
meek افتاده
modest افتاده
old hat از مد افتاده
flagging افتاده
mellow جا افتاده
kaffir کافر نام قبیله ای درافریقای جنوبی از نژاد بانتو
melanochroi سیه مویان نژاد سیاه موی سبزه روی
linebreeding پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
kafir کافر نام قبیله ای درافریقای جنوبی از نژاد بانتو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com