Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
English
Persian
to relieve guard
نگهبان راعوض کردن
Other Matches
denature
طبیعت یا ماهیت چیزی راعوض کردن
I'll eat my hat if I dont do it .
اگر اینکار رانکردم اسمم راعوض می کنم
copied
پست به گوش نگهبان به گوش نسخه برداری کردن نسخه دوم
copies
پست به گوش نگهبان به گوش نسخه برداری کردن نسخه دوم
copying
پست به گوش نگهبان به گوش نسخه برداری کردن نسخه دوم
copy
پست به گوش نگهبان به گوش نسخه برداری کردن نسخه دوم
guarding
نگهبان
guard
نگهبان
police dog
سگ نگهبان
watch
نگهبان
sentry
نگهبان
custodial
نگهبان
guards
نگهبان
guardian
نگهبان
guardians
نگهبان
on guard
نگهبان
body guard
نگهبان
out post
نگهبان
ward
نگهبان
wards
نگهبان
sentries
نگهبان
warden
نگهبان
wardens
نگهبان
gallant
نگهبان
duty
نگهبان
watchman
نگهبان
watchmen
نگهبان
escort
نگهبان
watched
نگهبان
escorted
نگهبان
lifeguard
نگهبان
lifeguards
نگهبان
watch man
نگهبان
watching
نگهبان
watch dog
سگ نگهبان
escorts
نگهبان
watches
نگهبان
escorting
نگهبان
keeper
نگهبان
chaser
نگهبان
chasers
نگهبان
watchdog
سگ نگهبان
guardsman
نگهبان
watchdogs
سگ نگهبان
guardsmen
نگهبان
inspectors
نگهبان
keepers
نگهبان
enntinel
نگهبان
sentinels
نگهبان
sentinel
نگهبان
inspector
نگهبان
custos
نگهبان
custodier
نگهبان
custodian
نگهبان
conservator
نگهبان
custodians
نگهبان
life guard
نگهبان
look out
نگهبان
K9
[canine]
سگ نگهبان
guard dog
سگ نگهبان
left half back
نگهبان چپ
guard band
باند نگهبان
tricking
سکانی نگهبان
tricked
سکانی نگهبان
gangway staff
نگهبان پله
trick
سکانی نگهبان
officer of the day
افسر نگهبان
watch officer
افسر نگهبان
factionary
نگهبان قراول
flag guard
نگهبان پرچم
air sentinel
نگهبان هوایی
wardens
نافر نگهبان
copies
نگهبان مخابراتی
guardian council
شورای نگهبان
curators
نگهبان متصدی
copied
نگهبان مخابراتی
cover
نگهبان بگوش
copy
نگهبان مخابراتی
curator
نگهبان متصدی
guard post
پایه نگهبان
coverings
نگهبان بگوش
to stand sentinel
نگهبان گذاشتن در
copying
نگهبان مخابراتی
guard signal
علامت نگهبان
covers
نگهبان بگوش
officer of the watch
افسر نگهبان
beach patrol
نگهبان ساحلی
watchdog
سگ پاسبان نگهبان
radio guard
نگهبان بی سیم
guardian angel
فرشته نگهبان
churchman
نگهبان کلیسا
right half back
نگهبان راست
relief of sentry
عوض نگهبان
watchdogs
سگ پاسبان نگهبان
churchmen
نگهبان کلیسا
warden
نافر نگهبان
memory guard
نگهبان حافظه
beach patrol
نگهبان اسکله
port watch
نگهبان بندر
interior guard
نگهبان داخلی
anchor watch
نگهبان لنگر
boat gang
نگهبان قایق
sergeant of the guard
گروهبان نگهبان
bailiff
نگهبان دژ سلطنتی
arcturus
نگهبان شمال
curing membrane
پوسته نگهبان
bailiffs
نگهبان دژ سلطنتی
guardsmen
سرباز هنگ نگهبان
watch dog
ناو نگهبان ناوگان
sentry box
سایبان چوبی نگهبان
warders
نگهبان دروازه یا قصر
guardsman
سرباز هنگ نگهبان
warder
نگهبان دروازه یا قصر
sentry boxes
سایبان چوبی نگهبان
wardress
نگهبان و محافظ زن در زندان
time orderly
نگهبان اعلام ساعت
cryptoguard
نگهبان اطاق رمز
service officer
افسر ارشد نگهبان
am i the keep of my brother?
ایامن نگهبان برادرخودهستم
armorer
نگهبان اسلحه زراد
air controlman
نگهبان کنترل هوایی
duty officer
افسر نگهبان ستاد
earth retaining wall
دیوار نگهبان خاک
attendant
همراه نگهبان کشیک
attendants
همراه نگهبان کشیک
Beefeater
نگهبان برج لندن
Beefeaters
نگهبان برج لندن
rangeguard
نگهبان میدان تیر
officer of the deck
افسر نگهبان عرشه ناو
watchdogs
نگهبانی دادن نگهبان بودن
posted
گماردن نگهبان قرار دادن
posts
گماردن نگهبان قرار دادن
rangeguard
نگهبان قرق میدان تیر
curatorial
نگهبان یامتصدی کتابخانه یاموزه
chaperon
نگهبان یاملازم خانمهای جوان
post-
گماردن نگهبان قرار دادن
post
گماردن نگهبان قرار دادن
chaperones
نگهبان یاملازم خانمهای جوان
chaperons
نگهبان یاملازم خانمهای جوان
sounding patrol
نگهبان عمق سنج ناو
chaperone
نگهبان یاملازم خانمهای جوان
watchdog
نگهبانی دادن نگهبان بودن
sentry box
سایبان چوبی نگهبان سرپناه نگهبانی
coverings
دریچه نگهبان مخابراتی پست بگوش
sentry boxes
سایبان چوبی نگهبان سرپناه نگهبانی
cover
دریچه نگهبان مخابراتی پست بگوش
watch fire
اتشی که پاسدار یا نگهبان روشن میکند
dog watch
پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
covers
دریچه نگهبان مخابراتی پست بگوش
raid clerk
نگهبان یا متصدی مرکزاطلاعات سیستم اعلام خطرهوایی
guardship
ناو یا کشتی نگهبان یا مسئول گشت زنی دریایی
radio guard
نگهبان اطاق بی سیم کشتی یا هواپیمای مامور استراق سمع
arcturus
نگهبان شمال الفا- گاوران الفا- عوا ارکتوروس
air sentinel
گارد هوایی نگهبان مخصوص اعلام خطرتک هوایی
anchor watch
گروه نگهبانی لنگر نگهبان لنگر
retaining wall
دیوار نگهبان دیوار محافظ
on guard
مراقب بودن نگهبان بودن
custodial guard
گروه محافظین ندامتگاه نگهبان ندامتگاه مسئول ندامتگاه
march outpost
نگهبان ستون راهپیمایی پاسدار ستون طلایه یا جلودارستون راهپیمایی
horse guards
گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
demolition guard
نگهبان منطقه تخریب مسئول حفافت منطقه تخریب
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com