Total search result: 201 (5 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
misbeseem |
نیامدن به نبودن برای |
|
|
Other Matches |
|
miscast |
برای نقش خودمناسب نبودن |
misbecome |
زیبنده نبودن ناجوربودن برای |
to be [look] somewhat [the] worse for wear [person, thing] |
مناسب نبودن برای پوشیدن [جامه ای] |
gibberish |
اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود |
nonneutralities of income taxation |
خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد |
misbecome |
نیامدن به |
to be incapable |
از عهده بر نیامدن |
go for nothing |
هیچ به حساب نیامدن |
to dislike somebody [something] |
خوشش نیامدن از کسی [چیزی] |
not my cup of tea <idiom> |
به مذاق کسی خوش نیامدن |
to be [look] somewhat [the] worse for wear [person, thing] |
خوب و مناسب به نظر نیامدن کسی |
absence |
نبودن |
absences |
نبودن |
lack |
نبودن |
lacked |
نبودن |
lacks |
نبودن |
to be out of heart |
سرخلق نبودن |
to be no more |
دیگر نبودن |
misbeseem |
زیبنده نبودن |
stand off |
محشور نبودن |
eccentrics |
هم مرکز نبودن |
to go out of fashion |
دیگرمتداول نبودن |
disagree |
موافق نبودن |
disagreed |
موافق نبودن |
no new is good new |
نبودن خبر |
eccentric |
هم مرکز نبودن |
unconditionality |
معلق نبودن |
to retire in to oneself |
معاشر نبودن |
disagreeing |
موافق نبودن |
disagrees |
موافق نبودن |
stand-offs |
محشور نبودن |
stand-off |
محشور نبودن |
inedibility |
ماکول نبودن |
be off one's duty |
سر خدمت نبودن |
bush |
در فرم نبودن |
twiddle one's thumbs <idiom> |
مشغول نبودن |
run short <idiom> |
کافی نبودن |
haze |
روشن نبودن مه |
bushes |
در فرم نبودن |
to be at ease |
راحت نبودن |
inapplicability |
عملی نبودن |
dishonors |
قابل پرداخت نبودن |
no great shakes <idiom> |
حدوسط ،مهم نبودن |
displeases |
خوش ایند نبودن |
displease |
خوش ایند نبودن |
no cigar <idiom> |
موافق نبودن ،رد کردن |
[be] no chicken |
دیگر جوان نبودن |
dishonored |
قابل پرداخت نبودن |
to be left in disbelief <idiom> |
قابل فهم نبودن |
dishonour |
قابل پرداخت نبودن |
inapprehensibility |
قابل درک نبودن |
dishonoring |
قابل پرداخت نبودن |
out of kilter <idiom> |
دربالانس خوبی نبودن |
to be under a person p |
زیرحمایت کسی نبودن |
unanswered |
همردیف نبودن حریف |
out of step <idiom> |
دریک گام نبودن |
dishonours |
قابل پرداخت نبودن |
dishonouring |
قابل پرداخت نبودن |
dishonoured |
قابل پرداخت نبودن |
no deal <idiom> |
موافق نبودن ،رد کردن |
run-of-the-mill |
برجسته نبودن در جنس متوسط |
forlackof shoes |
بواسطه نداشتن یا نبودن کفش |
run of the mill |
برجسته نبودن در جنس متوسط |
goof off <idiom> |
کار نکردن یاجدی نبودن |
indulges |
مخالف نبودن رها ساختن |
indulged |
مخالف نبودن رها ساختن |
indulge |
مخالف نبودن رها ساختن |
sell out <idiom> |
صادق نبودن ،فرختن راز |
throw together <idiom> |
عجله داشتن ومراقب نبودن |
let the chips fall where they may <idiom> |
نگران نتیجه یک کشف نبودن |
indulging |
مخالف نبودن رها ساختن |
fluctuate |
ثابت نبودن موج زدن |
not my cup of tea <idiom> |
باب طبع کسی نبودن |
fluctuated |
ثابت نبودن موج زدن |
fluctuates |
ثابت نبودن موج زدن |
inexpressiveness |
زیان دار نبودن گنگی |
differing |
شبیه چیز دیگر نبودن |
time out |
معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی |
acatamathesia |
قادر بدرک سخن نبودن |
to have no say [in that matter] |
پاسخگو نبودن [در این قضیه] |
differs |
شبیه چیز دیگر نبودن |
differ |
شبیه چیز دیگر نبودن |
mismatch |
متناسب نبودن ناجور بودن |
differed |
شبیه چیز دیگر نبودن |
write off <idiom> |
پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن |
bark is worse than one's bite <idiom> |
به بدی چیزی که به نظر میرسه،نبودن |
to sit heavy on the stomach |
گوارا نبودن دیر هضم بودن |
stand pat <idiom> |
ازموقعیت راضی بودن وخواستار تغییرات نبودن |
asleep at the switch <idiom> |
متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن |
off balance <idiom> |
فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن |
don't give up the day job <idiom> |
[در مورد کاری خبره نبودن و ناتوانی انجام آن با مهارت] |
drown out <idiom> |
سروصدای زیاد براه انداختن وقادر به شنیدن نبودن |
to go easy on somebody [something] |
خیلی ایراد نگرفتن [انتقادی نبودن] از کسی [در مورد چیزی] |
kiosk |
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم |
kiosks |
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم |
badminton |
بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان |
disclaimers |
عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد |
disclaimer |
عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد |
Beginner's All Purpose Symbolic Instruction Code |
زبان برنامه سازی مط ح بالا برای توسعه برنامه به صورت محاورهای برای ایجاد یک مقدمه ساده برای برنامه نویسی کامپیوتری |
plug compatible |
دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال |
heir presumptive |
وارث درجه دوم که درصورت نبودن حخاجبی وارث میشوند وارث مقدر |
microsoft |
بزرگترین طراحی و ناشر نرم افزار برای PC و Macintosh. ماکروسافت سیستم عامل را برای IBM PC سافت و پس برای ماکروسافت با مجموعهای از نرم افزارهای کاربردی |
drive |
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر |
drives |
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر |
presumption hominis |
قرینه ضعیفه که به فرض وجود ان طرف مجبور به ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرت اثباتی ندارد |
strategies |
طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی |
strategy |
طرح نقشه برای جنگ یا علم طراحی نقشه برای جنگ یاطرح نقشه برای نقل وانتقالات جنگی |
infra red link |
روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد |
IrDA |
روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند |
narratives |
یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم |
narrative |
یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم |
recalls |
برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش |
recall |
برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش |
recalled |
برگرداندن متن یا فایل از محل برای ذخیره سازی برای ویرایش |
c |
استفاده از کامپیوتر برای کمک به دانش آموزان برای یادگیری یک موضوع |
Ackerman's function |
تابع بازگشتی برای بررسی توانایی کامپیوتر برای اجرای بازگشت |
revenue tax |
مالیاتی که برای افزایش درامد کشور است نه برای تاثیردربازرگانی |
teacloth |
رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها |
teacloths |
رومیزی برای میز چای دستمال برای خشکاندن فنجانها |
no show |
مسافری که جا برای خودمحفوظ کرده ولی برای سفرحاضر نمیشود |
bins |
محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند |
bin |
محلی برای کاغذهایی که باید آماده برای چاپ شوند |
iil |
دستگاه کنترل برای برای تولیدات صنعتی و سیستمهای کامپیوتر |
permanent |
آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند |
personal |
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر |
cat |
استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود |
gather shot |
ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول |
doubled |
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن |
intubation |
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان |
double |
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن |
FDDI |
اختصاری برای استاندارد FDD1 برای ارسال داده آنالوگ به صورت دیجیتال |
opened |
سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد |
opens |
سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد |
open |
سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد |
potatoes and point |
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است |
feedback |
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد |
autos |
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط |
HTTP |
دستوری که جستجوگر برای درخواست وب سرور اینترنت برای اطلاعات صفحه وب میدهد |
doubled up |
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن |
auto |
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط |
scratches |
حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر |
cats |
استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود |
cold test |
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال |
liberal education |
اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای |
cold thrust |
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال |
scratch |
حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر |
scratched |
حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر |
bread and point |
سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است |
redundancies |
بررسی داده دریافتی برای کدهای افزوده صحیح برای تشخیص خطا |
grammar |
امکان نرم افزاری برای بررسی متن یا حرف برای صحت گزاری آن |
scratching |
حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر |
redundancy |
بررسی داده دریافتی برای کدهای افزوده صحیح برای تشخیص خطا |
grammars |
امکان نرم افزاری برای بررسی متن یا حرف برای صحت گزاری آن |
pork barrel |
برنامه دولتی دارای منافع مادی برای اشخاص تصویب کننده ان یا برای دولت |
precision |
استفاده از بیش از یک بایت داده برای ذخیره سازی عدد برای افزایش دقت |
straight line coding |
برنامه نوشته شده برای جلوگیری از استفاده حلقه و انشعاب برای اجرای سریع تر |
invitations |
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام |
diagnostics |
اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن |
haze |
تاثیر گرافیکی برای شبیه سازی مه طبیعی برای ایجاد فضای سه بعدی حقیقی تر |
turnaround time |
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است |
invitation |
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام |
wiring |
ساختار فلزی برای پشتیبانی کابلهای ورودی و ایجاد اتصال برای وصل کابل ها |
VidCap |
برنامه کاربردی در ویدیوی ماکروسافت برای سیستم ویندوز برای نگهداری یک رشته ویدیویی |
Kaleida Labs |
شرکت فروش واسط بین Apple و IBM برای تولید از برای نوشتاری چندرسانهای |
executive information system |
نرم افزار ساده برای استفاده حاوی اطلاعاتی برای مدیر یا خصوصیاتی از شرکت |
beta range |
حدود تغییر گام ملخ در موتورتوربوپراپ برای تولید نیروی برای صفر یا منفی |
labor of love <idiom> |
انجام کار برای خشنودی شخص نه برای پول |
people who live in glass houses should not throw stones <idiom> |
هرچه را برای خود میپسندی برای دیگران هم ب"سند |
multiple |
استفاده از بیش از یک بایت داده برای ذخیره سازی عدد برای افزایش دقت ممکن |
hybrid circuit |
ترکیب کامپیوترهای آنالوگ و دیجیتال و قط عات برای تامین سیستم بهینه برای کار مشخص |
compiler |
اسمبلر یا کامپایلری که یک برنامه را برای یک کامپیوتر کامپایل و در همان زمان برای دیگری اجرا میکند |
phoneme |
برای بررسی صدای ورودی برای تشخیص کلمات یا تولید صحبت با تکرار چندین صدا |
cue |
پیام ارسالی روی صفحه نمایش برای یاد آوری به کاربر برای درخواست یک ورودی |
cues |
پیام ارسالی روی صفحه نمایش برای یاد آوری به کاربر برای درخواست یک ورودی |
writes |
حافظه موقت برای نگهداری داده برای وسیله ذخیره سازی و وقتی که نوشته میشود. |
write |
حافظه موقت برای نگهداری داده برای وسیله ذخیره سازی و وقتی که نوشته میشود. |
weight belt |
کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر |
keystroke |
برسی هر کلید انتخاب شده برای اطمینان یافتن از اینکه برای عملی مناسب است |
billiard point |
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن |
board |
BCP که شامل مسیرهای هدایت برای سیگنالهای کامپیوتری است . برای آدرس و داده و باس کنترل |
electronic |
سیستمی که از ترمینال کامپیوتری برای سایت فروش برای امور الکترونیکی یا کنترل مثل مشخصات محصول و... |
conferencing |
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن |
boarded |
BCP که شامل مسیرهای هدایت برای سیگنالهای کامپیوتری است . برای آدرس و داده و باس کنترل |
z buffer |
محل از حافظه برای ذخیره اطلاعات بردار Z برای شی گرافیکی نمایش داده شده روی صفحه |
literacy |
اصط لاحات مربوطه و قادر بودن برای استفاده از کامپیوتر برای برنامه نویسی و برنامههای کاربردی |
I am here for a language course |
من برای برای یک دوره زبان به اینجا آمدم. |
pc file iii |
یک سیستم ارزان و همه منظوره برای مدیریت پایگاه داده که برای سهولت بکارگیری طراحی شده است |
monitored |
صفحه نمایشی که قنل امنیتی برای فرکانس دید مورد نظر برای هر نوع کارت گرافیکی دارد |
eight ball billiard |
تقسیمی از1 تا 7 برای یک نفر و از 9 تا51 برای نفردیگر و شماره 8برای بازیگری که شمارههای خود را بکیسه انداخته |
warm up |
اجازه داده به یک ماشین برای بیکار ماندن برای مدتی پس از روشن شدن تا به وضعیت عملیات مط لوب برسد |
monitors |
صفحه نمایشی که قنل امنیتی برای فرکانس دید مورد نظر برای هر نوع کارت گرافیکی دارد |
monitor |
صفحه نمایشی که قنل امنیتی برای فرکانس دید مورد نظر برای هر نوع کارت گرافیکی دارد |
rule |
نرم افزاری که قوانین و دانش خبره را در یک موضوع مشخص برای داده کاربر برای حل مشکل اعمال میکند |
skimming |
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش |
busiest |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
busy |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
busying |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
busies |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
point of presence |
شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود |
busier |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |