Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
instinct with force
نیرو یافته
Other Matches
service peculiar
امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
transducer
دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
structured programming
برنامه نویسی ساختار یافته برنامه نویسی ساختاری برنامه نویسی ساخت یافته
findings
یافته
finding
یافته
generalized
تعمیم یافته
allocated
اختصاص یافته
nee
تولد یافته
porrect
بسط یافته
endrgized
انرژی یافته
due out
خاتمه یافته
abroad
گسترش یافته
mature economy
تکامل یافته
transmissive
انتقال یافته
done
وقوع یافته
extended
تمدید یافته
waney
کاهش یافته
wany
کاهش یافته
awakened
اگاهی یافته
deployed
گسترش یافته
instinct with life
روح یافته
structured
ساخت یافته
past
پایان یافته
downfallen
زوال یافته
full-fledged
تکامل یافته
full fledged
تکامل یافته
glorified
تجلیل یافته
applied
<adj.>
<past-p.>
گسترش یافته
appointed
<adj.>
<past-p.>
گسترش یافته
deployed
<adj.>
<past-p.>
گسترش یافته
inserted
<adj.>
<past-p.>
گسترش یافته
installed
<adj.>
<past-p.>
گسترش یافته
matched
تطبیق یافته
nascent
پیدایش یافته
expanded
بسط یافته
transferred
انتقال یافته
organized
سازمان یافته
depauperate
تقلیل یافته
linked
پیوند یافته
tuned
وفق یافته
sort merge program
پردازش تعمیم یافته
systematized delusions
هذیانهای نظام یافته
inning
زمین باز یافته
structured walkthroughs
بررسیهای ساخت یافته
finds
چیز یافته مکشوف
generalized routine
روال تعمیم یافته
mature soil
خاک تکامل یافته
redivivus
تولد تازه یافته
structured design
طراحی ساختار یافته
structured english
انگلیسی ساخت یافته
reduced form
فرم تقلیل یافته
reduced mass
جرم کاهش یافته
organizing
بازار سازمان یافته
organize
بازار سازمان یافته
organising
بازار سازمان یافته
mature economy
اقتصاد رشد یافته
organises
بازار سازمان یافته
linked subroutine
زیربرنامه پیوند یافته
organized market
بازار سازمان یافته
find
چیز یافته مکشوف
allopatric
بتنهایی وقوع یافته
extended memory
حافظه توسعه یافته
endarch
از مرکزبخارج امتداد یافته
diminished
[قوس تقلیل یافته]
development system
سیستم توسعه یافته
developed contries
ممالک توسعه یافته
generalized force
نیروی تعمیم یافته
diminished
: تقلیل یافته کاسته
centralized design
طراحی تمرکز یافته
bimanual
بادودست انجام یافته
extended precision
دقت توسعه یافته
formatted display
نمایش شکل یافته
elaborated code
رمز بسط یافته
generalized coordinates
مختصات تعمیم یافته
twice born
تولدتازه روحانی یافته
organizes
بازار سازمان یافته
contd
مخفف ادامه یافته
reborn
تولد تازه یافته
crumblings
فاسد شده زوال یافته
reborn
تغییر حالت روحانی یافته
generalized planning
برنامه ریزی تعمیم یافته
content addressed
نشامی یافته از روی محتوی
human oriented language
زبان ارایش یافته بشری
salvaging
اموال نجات یافته از خطر
ranker
افسر ترفیع یافته افسرصفی
generalized inhibitory potential
پتانسیل بازداشتی تعمیم یافته
less developed countries
کشورهای کمتر توسعه یافته
salvage
اموال نجات یافته از خطر
extended character set
مجمگعه کاراکترهای توسعه یافته
salvaged
اموال نجات یافته از خطر
fully formed character
کاراکتر تمام شکل یافته
salvages
اموال نجات یافته از خطر
extendeo core
حافظه چنبرهای توسعه یافته
ramus
قسمت بر امده واطاله یافته
generalized reinforcer
تقویت کننده تعمیم یافته
generalized function
تابع تعمیم یافته
[ریاضی]
the developed world
جهان توسعه یافته
[پیشرفته]
regenerate
زندگی تازه و روحانی یافته
structures coding
برنامه نویسی ساخت یافته
regenerated
زندگی تازه و روحانی یافته
structured programming
برنامه نویسی ساخت یافته
regenerates
زندگی تازه و روحانی یافته
regenerating
زندگی تازه و روحانی یافته
completing
خاتمه یافته یا کامل شده
complete
خاتمه یافته یا کامل شده
completes
خاتمه یافته یا کامل شده
completed
خاتمه یافته یا کامل شده
well ordered
بنحو اکمل انجام یافته
Distribution
تابع تعمیم یافته
[ریاضی]
That is despised which is cheaply obtained.
<proverb>
ارزان یافته خوار است .
generations
توسعه یافته که هنوز هم استفاده می شوند
generation
توسعه یافته که هنوز هم استفاده می شوند
ox man
کسیکه در دانشگاه OXFORDپرورش یافته است
new born
زاییده شده تازه تولد یافته
newton
محدوده PDAتوسعه یافته توسط Apple
deployed
مستقر گسترش یافته در روی زمین
structured flowchart
نمودار گردش کار ساخت یافته
abended
خاتمه یافته بطور غیر عادی
substantiative
بادلیل اثبات شده تجسم یافته
airborne
بوسیله هوا نقل وانتقال یافته
after image
یک کپی از داده که تغییر یافته است.
blasetocyst
جنین تکامل یافته حیوانات پستاندار
developed market economy countries
کشورهای توسعه یافته ازنظر اقتصادی
extending
قوانین دستیابی برنامه به حافظه گسترش یافته در pc
extend
قوانین دستیابی برنامه به حافظه گسترش یافته در pc
deformed reinforcing steel
فولاد تقویت شده تغییر شکل یافته
alma mater
مدرسه یا دانشگاهی که شخص در آن پرورش یافته است
ebcdic
کدمبادله اطلاعات اعشاری با کددودوئی توسعه یافته
extends
قوانین دستیابی برنامه به حافظه گسترش یافته در pc
troop carrier
نیرو بر
vigor
نیرو
line of force
خط نیرو
life blood
نیرو
material
نیرو
letter of attorney
نیرو
vigour
نیرو
thrusts
نیرو
materials
نیرو
thrusting
نیرو
thrust
نیرو
tonus
نیرو
vim
نیرو
tucks
نیرو
powers
نیرو
powering
نیرو
equipotential
هم نیرو
equipollent
هم نیرو
powered
نیرو
power
نیرو
tucking
نیرو
tuck
نیرو
leverage
نیرو
high-powered
پر نیرو
zips
نیرو
energies
نیرو
energy
نیرو
zipping
نیرو
zipped
نیرو
zip
نیرو
PR
نیرو
fibreless
بی نیرو
sapless
بی نیرو
sinewless
بی نیرو
forces
نیرو
puissance
نیرو
gut
نیرو
guts
نیرو
gutting
نیرو
forcing
نیرو
vis
نیرو
loads
نیرو
load
نیرو
force
نیرو
pep
نیرو
blood
نیرو
strength
نیرو
strengths
نیرو
NetView
معماری مدیریت شبکه توسعه یافته توسط IBM
arrays
ساختار مرتب که اعضایشان در یک جدول ساخت یافته اند.
aeolian soil
خاکی که از مواد متشکله باد تشکیل یافته است
array
ساختار مرتب که اعضایشان در یک جدول ساخت یافته اند.
acoustic
حافظه ترمیم یافته که از خط تاخیر صوتی استفاده میکند
gametophore
سلول تغییر یافته و منشعب جنسی قابل لقاح
basic plus
نوعی زبان برنامه نویسی گسترش یافته BASIC
coextensive
باهم دریک زمان ویک مکان بسط یافته
bandeung ryouic
نیرو- واکنش
lines of force
خطوط نیرو
nervine
نیرو بخش پی
moment of force
گشتاور نیرو
load factor
ضریب نیرو
load spread
انتشار نیرو
mecanical advantage
نیرو دهی
juice up
نیرو و جان به
invigorate
نیرو دادن
application of a force
فرود نیرو
moment of a force
گشتاور یک نیرو
life force
زیست نیرو
on one's/its last legs
<idiom>
نیرو وسودمندی
power down
قطع نیرو
power mains
شبکه نیرو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com