Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
subsaturated
نیمه اشباع شده
Other Matches
overlaps
نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlap
نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlapped
نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
seahorse
رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
seahorses
رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
interlap
چگونگی چند چیز که نیمه نیمه روی هم قرار میگیرند
pmos
ترانزیستور نیمه هادی اکسید آهن که از طریق ناحیه کوچکی از نیمه هادی P هدایت میشود
cmos
روشی برای ساخت تراشههای نیمه هادی نیمه هادی اکسید فلزی تکمیلی osentary
imbricate
نیمه نیمه روی هم گذاشتن
semipublic
نیمه عمومی نیمه دولتی
splicing
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
semilustrous
نیمه درخشان نیمه مجلل
splice
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
spliced
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splices
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
semi naufragium
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
half life
نیمه عمر تشعشعی موادرادیواکتیو نیمه عمر
satiation
اشباع
suffusion
اشباع
impregnation
اشباع
saturation
اشباع
concentration
اشباع
concentrations
اشباع
saturated
اشباع
beneficial occupancy
اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
degree of saturation
درجه اشباع
anode saturation
اشباع اند
color saturation
اشباع رنگ
saturating
اشباع شدن
current saturation
اشباع اند
plate saturation
اشباع اند
imbibing
اشباع کردن
imbibes
اشباع کردن
saturate
اشباع کردن
saturate
اشباع شدن
saturates
اشباع کردن
saturates
اشباع شدن
saturating
اشباع کردن
imbuing
اشباع کردن
imbues
اشباع کردن
imbibed
اشباع کردن
imbibe
اشباع کردن
satiating
اشباع شدن
satiates
اشباع شدن
satiated
اشباع شدن
satiate
اشباع شدن
imbue
اشباع کردن
imbued
اشباع کردن
temperature saturation
اشباع دمایی
steepest
اشباع کردن
saturation current
جریان اشباع
overfull employment
اشباع اشتغال
magnetic saturation
اشباع مغناطیسی
voltage saturation
اشباع اند
saturation capacity
گنجایش اشباع
zine of saturation
منطقه اشباع
saturated zone
منطقه اشباع
magnetic saturation
اشباع اهن
satiable
اشباع شدنی
ingraft
اشباع کردن
saturant
اشباع شده
saturable
اشباع شدنی
satiable
قابل اشباع
voltage saturation
اشباع ولتاژی
unsaturated
اشباع نشده
saturated
اشباع شده
filament saturation
اشباع افروزه
waterlogged
ازاب اشباع
pervasivenness
قوه اشباع
filament saturation
اشباع دمایی
subsaturated
نزدیک به اشباع
subsaturation
شبه اشباع
sodden
اشباع شده
saturation factor
ضریب اشباع
unsaturate
اشباع نشده
saturation state
رژیم اشباع
impregnant
اشباع شده
steep
اشباع کردن
neural satiation
اشباع عصبی
saturator
اشباع کننده
from mid may to mid june
از نیمه ماه تا نیمه ماه جون
collector saturation voltage
ولتاژ اشباع کلکتور
saturant
بحد اشباع رسیده
saturated fats
چربی اشباع شده
saturated fat
چربی اشباع شده
indoctrinates
اغشتن اشباع کردن
indoctrinated
اغشتن اشباع کردن
indoctrinate
اغشتن اشباع کردن
indoctrinating
اغشتن اشباع کردن
saturated transistor
ترانزیستور اشباع شده
saturated soil paste
خمیر خاک اشباع
saturated air
هوای اشباع شده
chroma
درجه اشباع رنگ
unsaturate
ترکیب اشباع نشده
chalk-line
[ریسمان اشباع شده با گچ]
unsaturated
ترکیب اشباع نشده
unsaturated fat
چربی اشباع نشده
suffuse
پوشاندن اشباع کردن
suffused
پوشاندن اشباع کردن
suffuses
پوشاندن اشباع کردن
suffusing
پوشاندن اشباع کردن
pervasiveness
قوه سرایت یا اشباع
under szturated rock
سنگ زیر اشباع
soaks
بوسیله مایع اشباع شدن
polyunsaturated
دارای حلقههای اشباع نشده
poly unsaturated fat
پلی چربی اشباع نشده
soak
بوسیله مایع اشباع شدن
ethylene
هیدرو کربن اشباع نشده
inundated
زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundates
زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
inundating
زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
acetylene
هیدروکربور اشباع نشدهای بفرمول 2H2C
geraniol
الکل اشباع شده مایع و معطر
inundate
زیر سیل پوشاندن اشباع کردن
semifinal
مربوط به دوره نیمه نهایی دوره نیمه نهایی
oilite bushing
بوش مخصوصی از جنس برنز اشباع شده با روغن
condensation shock
چگالش ناگهانی هوای فوق اشباع در حین عبور از حالت شوک
age hardening
سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
moiety
نیمه
part way
نیمه
midnight
نیمه شب
division line
خط نیمه
mid-
نیمه
mid
نیمه
stiffish
نیمه شق
half deck
نیمه پل
in noon of night
در نیمه شب
semi
نیمه
semis
نیمه
semiarboreal
نیمه درختی
subovate
نیمه بیضی
semiaquatic
نیمه ابزی
semiactive
نیمه فعال
partial fixing
نیمه گیرداری
semi trailer
نیمه یدک
partially hearing
نیمه شنوا
semi skilled
نیمه ماهر
semi official
نیمه رسمی
second half
نیمه دوم
semi-precious
نیمه بهادار
semicinductor
نیمه رسانا
semicinductor
نیمه هادی
half-column
نیمه ستون
semiautomatic
نیمه خودکار
semiarid
نیمه خشک
half-bat
آجر نیمه
semidome
نیمه گنبد
subfossil
نیمه سنگواره
partially sighted
نیمه بینا
subsaline
نیمه شور
dwarf wall
دیوار نیمه
semi-final
نیمه نهایی
aileron
نیمه لچکی
quasi convex
نیمه محدب
aileron
نیمه سنتوری
semi-precious
نیمه گرانبها
sub-tropical
نیمه حاره
underemployed
نیمه کار
semi-conscious
در حال نیمه غش
quasi concave
نیمه مقعر
semi-conscious
نیمه بیهوش
nocturn
عبادت نیمه شب
preconscious
نیمه هشیار
quasi private
نیمه خصوصی
half-timbered
نیمه چوبی
quasi public
نیمه دولتی
quasi public
نیمه عمومی
quasi commercial
نیمه بازرگانی
semi-conscious
نیمه هشیار
semicivilized
نیمه متمدن
semiprivate
نیمه خصوصی
semiliquid
نیمه مایع
semilate
نیمه دیررس
semihard
نیمه محکم
semihard
نیمه سخت
semigloss
نیمه شفاف
semigloss
نیمه درخشان
semiofficial
نیمه رسمی
semiformal
نیمه رسمی
semifluid
نیمه ابکی
semifixed
نیمه ثابت
semisolid
نیمه جامد
semisynthetic
نیمه مصنوعی
semisynthetic
نیمه ترکیبی
semilog
نیمه لگاریتمی
semilogarithmic
نیمه لگاریتمی
semipermeable
نیمه تراوا
semipermanent
نیمه جاودان
semiparasitic
نیمه انگلی
semiopaque
نیمه کدر
semiopaque
نیمه شفاف
semipro
نیمه حرفهای
semipublic
نیمه همگانی
semireligious
نیمه مذهبی
semirigid
نیمه سخت
semimobile
نیمه متحرک
semiskilled
نیمه ماهر
semilustrous
نیمه درخشنده
semifinal
نیمه نهایی
semiconscious
نیمه اگاه
Recent search history
Search history is
off
.
Activate
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com
Close
Previous
Next
Loading...