English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
semi independent نیمه مستقل
Other Matches
overlaps نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlapped نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlap نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
multi window editor برنامه ایجاد و ویرایش تعدادی برنامه کاربردی مستقل هر یک در یک پنجره مستقل در صفحه نمایش در یک زمان
seahorses رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
seahorse رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
interlap چگونگی چند چیز که نیمه نیمه روی هم قرار میگیرند
cmos روشی برای ساخت تراشههای نیمه هادی نیمه هادی اکسید فلزی تکمیلی osentary
pmos ترانزیستور نیمه هادی اکسید آهن که از طریق ناحیه کوچکی از نیمه هادی P هدایت میشود
splicing نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splices نیمه نیمه رویهم گذاشتن
spliced نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splice نیمه نیمه رویهم گذاشتن
imbricate نیمه نیمه روی هم گذاشتن
semilustrous نیمه درخشان نیمه مجلل
semipublic نیمه عمومی نیمه دولتی
semi naufragium نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
half life نیمه عمر تشعشعی موادرادیواکتیو نیمه عمر
beneficial occupancy اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
from mid may to mid june از نیمه ماه تا نیمه ماه جون
separate مستقل
independent مستقل
mavericks مستقل
realty مستقل
landed a مستقل
separates مستقل
separated مستقل
free-standing مستقل
solos مستقل
freelance مستقل
solo مستقل
sovereigns مستقل
maverick مستقل
sovereign مستقل
absolute مستقل
exogenous مستقل
autocratic مستقل
absolutes مستقل
frees مستقل
autonomic مستقل
freeing مستقل
freed مستقل
free مستقل
stand alone مستقل
independent state دولت مستقل
separate battery اتشبار مستقل
independent variable متغیر مستقل
absolutes مستقل استبدادی
separate brigade تیپ مستقل
individual units یکانهای مستقل
self goverment حکومت مستقل
autonomous consumption مصرف مستقل
autonomous operation عملیات مستقل
garrison house ساخلو مستقل
stand alone computer کامپیوتر مستقل
separates یکان مستقل
single unit یکان مستقل
separated یکان مستقل
separate company گروهان مستقل
independency کشور مستقل
separate یکان مستقل
autocracy حکومت مستقل
separate battalion گردان مستقل
explanatory variable متغیر مستقل
device independence مستقل از دستگاه
independent equations معادلات مستقل
context free مستقل از متن
autonomous variable متغیر مستقل
arguments متغیر مستقل
a stand-alone company یک شرکت مستقل
a stand-alone computer یک رایانه مستقل
entities موجودیت مستقل
entities موسسه مستقل
entity موجودیت مستقل
entity موسسه مستقل
detached ستون مستقل
independent consultant مشاور مستقل
stand on one's own two feet <idiom> مستقل بودن
machine independent مستقل از ماشین
to stand by oneself مستقل بودن
argument متغیر مستقل
monarchism اصول سلطنت مستقل
independent variable متغیر مستقل [ریاضی]
dependency کشور غیر مستقل
argument [of a function] متغیر مستقل [ریاضی]
monocracy حکومت مستقل یا انفرادی
separation مستقل شدن یکانها
separations مستقل شدن یکانها
dependent state دولت غیر مستقل
autonomous دارای زندگی مستقل
dependencies کشور غیر مستقل
computer independent language زبان مستقل کامپیوتری
autonomous investment سرمایه گذاری مستقل
free standing columns ستونهای مستقل یا مجزا
temperature independent paranagnetism پارامغناطیس گرما مستقل
number of componentes تعداد سازندههای مستقل
semifinal مربوط به دوره نیمه نهایی دوره نیمه نهایی
standalone سیستمی که مستقل کار میکند
stand-alone <adj.> خود کفا [به تنهایی] [مستقل ]
autonomous investment سرمایه مستقل از درامد ملی
multicollinearity هم خطی بین متغیرهای مستقل
territoriality ایجاد حکومت مستقل ناحیهای
on an arm's length basis بر اساس مستقل و برابر بودن [در]
icca انجمن مستقل مشاورین کامپیوتر
post town شهری که پستخانه مستقل دارد
pica سیستم عامل مستقل از ماشین
autonomous دارای حکومت مستقل داخلی
autonomous دارای حکومت مستقل خودمختار
territorialism ایجاد حکومت مستقل ناحیهای
monarchic مربوط به سلطان یا سلطنت مستقل
argument [of a function] متغیر مستقل تابعی [ریاضی]
unit assembly یک قسمت مجزا و مستقل از یک دستگاه یا وسیله
biont واحد مستقل موجود زنده سلول
defacto recognition به عنوان یک کشورموجود و مستقل عمل کند
sovereigns دولت مستقل و دارای اعتبار والامرتبه
dominion قلمرو ملک وابستگان مستقل یک کشور
sovereign دولت مستقل و دارای اعتبار والامرتبه
orthogonal ساخته شده از پارامترها یا بخشهای مستقل
diarchy سیستم حکومت متشکل از دو رکن مستقل
independent association computerconsulatans انجمن مستقل مشاورین کامپیوتر
the 28 year-old nurse-turned-independent insurance consultant پرستار ۲۸ ساله که مشاور مستقل بیمه شده است
arm's length مستقل و برابر بودن طرفها [یا شرکتها] در معامله ای [اقتصاد]
planing یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
planes یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
powered جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
powering جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
powers جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
power جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
plane یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
planed یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
building blocks واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
building block واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
microcontroller ریز کامپیوتر کوچک و مستقل برای استفاده در برنامههای کاربردی خاص
variable delivery pump پمپ سیالی که برونده ان میتواند مستقل از سرعت چرخش تغییر کند
duplication check بررسی ای که لازمه اش یکسان بودن نتایج دو اجرای مستقل یک عملیات میباشد
reentrant روالی که میتواند توسط چندین برنامه مستقل بطورهمزمان بکار برده شوددرون رو
moiety نیمه
half deck نیمه پل
in noon of night در نیمه شب
midnight نیمه شب
semi نیمه
semis نیمه
division line خط نیمه
stiffish نیمه شق
mid نیمه
part way نیمه
mid- نیمه
portable کامپیوتر فشرده و مستقل که میتواند توسط بسته باری یا منبع تغذیه اجرا شود
library تعدا دتوابع مفید و مستقل که وارد هر برنامهای میشود تا مانع نوشتن برنامه شود
libraries تعدا دتوابع مفید و مستقل که وارد هر برنامهای میشود تا مانع نوشتن برنامه شود
separates استفاده از کانالهای ارتباطی مستقل در سیستمهای چندی کاناله برای ارسال داده کنترل وپیام ها
modules وسیله سخت افزاری مستقل که به بخشهای دیگر وصل شود تا سیستم مدید را ایجاد کند
separated استفاده از کانالهای ارتباطی مستقل در سیستمهای چندی کاناله برای ارسال داده کنترل وپیام ها
module وسیله سخت افزاری مستقل که به بخشهای دیگر وصل شود تا سیستم مدید را ایجاد کند
separate استفاده از کانالهای ارتباطی مستقل در سیستمهای چندی کاناله برای ارسال داده کنترل وپیام ها
third party lease توافقنامهای که بوسیله ان یک شرکت مستقل تجهیزاتی رااز سازنده خریده و به استفاده کننده کرایه میدهد
semiskilled نیمه ماهر
semi literate نیمه نویسا
half-timbered نیمه چوبی
subfossil نیمه سنگواره
quasi public نیمه عمومی
semi official نیمه رسمی
semicinductor نیمه رسانا
semi conductor نیمه هادی
semicinductor نیمه هادی
semiautomatic نیمه خودکار
semiarid نیمه خشک
subovate نیمه بیضی
semiarboreal نیمه درختی
semiaquatic نیمه ابزی
semiactive نیمه فعال
semi trailer نیمه یدک
semi skilled نیمه ماهر
subsaline نیمه شور
semicivilized نیمه متمدن
semiparasitic نیمه انگلی
underemployed نیمه کار
partially sighted نیمه بینا
partially hearing نیمه شنوا
partial fixing نیمه گیرداری
nocturn عبادت نیمه شب
aileron نیمه سنتوری
aileron نیمه لچکی
dwarf wall دیوار نیمه
half-bat آجر نیمه
half-column نیمه ستون
sub-tropical نیمه حاره
semilogarithmic نیمه لگاریتمی
semi-conscious نیمه هشیار
second half نیمه دوم
semi-conscious نیمه بیهوش
semi-conscious در حال نیمه غش
semi-final نیمه نهایی
semi-precious نیمه بهادار
quasi convex نیمه محدب
quasi concave نیمه مقعر
quasi commercial نیمه بازرگانی
semi-precious نیمه گرانبها
quasi public نیمه دولتی
quasi private نیمه خصوصی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com