Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (14 milliseconds)
English
Persian
to bring off
نیک انجام ساختن
Search result with all words
notification
عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
Other Matches
scareup
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
failed
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water
[Idiom]
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
automate
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failures
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
gurantee
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robot
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
scratch one's back
<idiom>
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
upward compatible
اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
retention money
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
querying
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
continue
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues
ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
shed
خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds
خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding
خون جاری ساختن جاری ساختن
mission , oriented
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
put up
ساختن
carbonize
کک ساختن
put-up
ساختن
unify
تک ساختن
to t. up
ساختن
dree
ساختن با
to go in with
ساختن با
to get along
ساختن
mints
ساختن
invents
ساختن
inventing
ساختن
unifies
تک ساختن
to make a shift
ساختن
unifying
تک ساختن
invent
ساختن
invented
ساختن
confect
ساختن
manufacture
ساختن
to make away
ساختن
manufactures
ساختن
manufactured
ساختن
minting
ساختن
compose
ساختن
generate
ساختن
generated
ساختن
generates
ساختن
generating
ساختن
produced
ساختن
produces
ساختن
composes
ساختن
idolised
بت ساختن
idolises
بت ساختن
idolising
بت ساختن
idolize
بت ساختن
idolized
بت ساختن
idolizes
بت ساختن
idolizing
بت ساختن
produce
ساختن
remakes
از نو ساختن
remake
از نو ساختن
constructs
ساختن
minted
ساختن
constructing
ساختن
upbuild
ساختن
constructed
ساختن
construct
ساختن
mint
ساختن
indite
ساختن
fabricated
ساختن
upgraded
ساختن
builds
ساختن
upgrades
ساختن
fashioning
مد ساختن
upgrading
ساختن
fabricate
ساختن
makes
ساختن
make
ساختن
miscreate
بد ساختن
fabricating
ساختن
fabricates
ساختن
fashions
مد ساختن
create
ساختن
upgrade
ساختن
pill
حب ساختن
pills
حب ساختن
bridged
پل ساختن
bridge
پل ساختن
set up
ساختن
creates
ساختن
creating
ساختن
fabrication
ساختن
bulid
ساختن
build
ساختن
pellet
حب ساختن
fashioned
مد ساختن
fashion
مد ساختن
buildings
ساختن
forborne
ساختن با
bridges
پل ساختن
minimizes
کمینه ساختن
minimize
کمینه ساختن
relieves
بر جسته ساختن
tone down
<idiom>
آرام ساختن
minimized
کمینه ساختن
minimising
کمینه ساختن
relieving
بر جسته ساختن
minimised
کمینه ساختن
mason up
ساختن دیوار
humidified
مرطوب ساختن
humidifies
مرطوب ساختن
accustoms
معتاد ساختن
enthraling
مفتون ساختن
humidify
مرطوب ساختن
minimises
کمینه ساختن
rhyming
قافیه ساختن
rhymes
قافیه ساختن
turn
دگرگون ساختن
intimate
محرم ساختن
minify
خرد ساختن
clinching
قاطع ساختن
intimated
محرم ساختن
turns
دگرگون ساختن
intimates
محرم ساختن
intimating
محرم ساختن
rhyme
قافیه ساختن
accustoming
معتاد ساختن
clinched
قاطع ساختن
pictures
روشن ساختن
substantiates
مستند ساختن
substantiating
مستند ساختن
necessitating
ناگزیر ساختن
picturing
روشن ساختن
identified
همسان ساختن
identifies
همسان ساختن
identify
همسان ساختن
identifying
همسان ساختن
pictured
روشن ساختن
picture
روشن ساختن
snarls
خشمگین ساختن
clinch
قاطع ساختن
clinches
قاطع ساختن
mutualize
دوسره ساختن
denuding
عاری ساختن
denudes
عاری ساختن
denuded
عاری ساختن
substantiate
مستند ساختن
substantiated
مستند ساختن
denude
عاری ساختن
snarling
خشمگین ساختن
snarled
خشمگین ساختن
discourages
بی جرات ساختن
necessitated
ناگزیر ساختن
to spin yarns
دروغ ساختن
rescind
باطل ساختن
rescinding
باطل ساختن
rescinds
باطل ساختن
relieve
بر جسته ساختن
disturbs
مضطرب ساختن
disturb
مضطرب ساختن
discourage
بی جرات ساختن
to invent stories
دروغ ساختن
snarl
خشمگین ساختن
neologize
واژههای نو ساختن
nidify
لانه ساختن
necessitates
ناگزیر ساختن
necessitate
ناگزیر ساختن
to invent stories
داستان ساختن
to spin yarns
داستان ساختن
minimizing
کمینه ساختن
accustom
معتاد ساختن
to let off
روان ساختن
to carry forward
منقول ساختن
vanquishes
مغلوب ساختن
vanquished
مغلوب ساختن
vanquish
مغلوب ساختن
to bind
متعهد ساختن
optimize
بهین ساختن
optimize
بهینه ساختن
overset
واژگون ساختن
repeat
دوباره ساختن
symmetrize
متقارن ساختن
repeats
دوباره ساختن
perfuse
جاری ساختن
potentiate
نیرومند ساختن
subtilize
متعال ساختن
potentiate
مقتدر ساختن
vanquishing
مغلوب ساختن
to carry over
منقول ساختن
solemnify
موقر ساختن
go
روانه ساختن
goes
روانه ساختن
pattern
نقشه ساختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com