English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 189 (10 milliseconds)
English Persian
tootle نی یا فلوت ملایم زدن
tootled نی یا فلوت ملایم زدن
tootles نی یا فلوت ملایم زدن
tootling نی یا فلوت ملایم زدن
Other Matches
piping فلوت
fifer فلوت زن
pipers فلوت زن
piper فلوت زن
flute فلوت
oboeist فلوت زن
whistler فلوت زن
flautist فلوت زن
flautists فلوت زن
oboist فلوت زن
flutists فلوت زن
oboists فلوت زن
flutist فلوت زن
piped فلوت زدن
fluty مثل فلوت
flute فلوت زدن
pipe فلوت زدن
pipe نای فلوت
piped نای فلوت
tootle صدای سوت یا فلوت
tootling صدای سوت یا فلوت
tootles صدای سوت یا فلوت
tootled صدای سوت یا فلوت
piccolos فلوت دارای صدای زیر
piccolo فلوت دارای صدای زیر
The Pied Piper of Hamelin فلوت زن رنگارنگ هاملن [با نوازش موشها را تلسم میکرد و به رودخانه میبرد غرق شوند]
softer ملایم
soft ملایم
sedated ملایم
sedate ملایم
emolliate ملایم
smooth <adj.> ملایم
soft <adj.> ملایم
good-natured ملایم
temperate ملایم
softest ملایم
self-possessed ملایم
restrained ملایم
sedates ملایم
sedating ملایم
moderate ملایم
smoothe ملایم
selfpossessed ملایم
good natured ملایم
good tempered ملایم
lamblkin ملایم
lambent ملایم
pigeon livered ملایم
lenitive ملایم
lentamente ملایم
sottovoce ملایم
lenis ملایم
fair spoken ملایم
moderated ملایم
moderates ملایم
moderating ملایم
bland ملایم
blander ملایم
blandest ملایم
clement ملایم
debonnaire ملایم
dolce ملایم
mild flavoured ملایم
benign ملایم
mild ملایم
easiest ملایم
agreeable ملایم
easy ملایم
good-tempered ملایم
meek ملایم
mildest ملایم
milder ملایم
equable ملایم
smooths ملایم
easier ملایم
benignly ملایم
gentlest ملایم
smooth ملایم
smoothed ملایم
gentler ملایم
smoothest ملایم
gentle ملایم
breezy ملایم
kindly climate اب وهوای ملایم
odder :سوگند ملایم
kindlity بطور ملایم
hand gallop تاخت ملایم
fail soft با خرابی ملایم
fail softly با خرابی ملایم
gar سوگند ملایم
genial heat گرمای ملایم
genialize ملایم کردن
gentle slope شیب ملایم
glacis سرازیری ملایم
glacis شیب ملایم
oddest :سوگند ملایم
lambencyr با روشنائی ملایم
odd :سوگند ملایم
od سوگند ملایم
peanoforte اهنگ ملایم
temper ملایم کردن
kindly دلپذیر ملایم
temperate climate اقلیم ملایم
to tone down ملایم کردن
to tone down ملایم شدن
approximations محاسبه ملایم
tempered ملایم کردن
milden ملایم کردن
lambently با تابندگی ملایم
larghetto اهنگ ملایم
larghetto موزیک ملایم
larghetto حرکت ملایم
qualifiers ملایم سازنده
qualifier ملایم سازنده
lento بطور ملایم
light breeze نسیم ملایم
approximation محاسبه ملایم
soften ملایم کردن
benedict خوشحال ملایم
attemper ملایم کردن
ash tire اتش ملایم
downy ملایم نرم
shelving شیب ملایم
tempers ملایم کردن
mildly بطور ملایم
lenient ملایم باگذشت
softened ملایم کردن
andante نسبتا ملایم
cooling off ملایم شدن
suave ملایم مودب
softens ملایم کردن
lentissimo خیلی ملایم واهسته
braise با اتش ملایم پختن
braised با اتش ملایم پختن
ruggedly بطور ناهموار یا ملایم
braises با اتش ملایم پختن
braising با اتش ملایم پختن
gentle اهسته ملایم کردن
gentler اهسته ملایم کردن
lambent دارای روشنایی ملایم
reproof ملامت توبیخ ملایم
benignant خوش خیم ملایم
reproofs ملامت توبیخ ملایم
gentlest اهسته ملایم کردن
sweetened شیرین شدن ملایم کردن
lambency ملایمت در گفتگو روشنایی ملایم
basks باگرمای ملایم گرم کردن
basking باگرمای ملایم گرم کردن
sweetening شیرین شدن ملایم کردن
cholerine اسهال وبایی وبای ملایم
bask باگرمای ملایم گرم کردن
sweeten شیرین شدن ملایم کردن
recessions کسادی یا ورشکستگی نسبی و ملایم
basked باگرمای ملایم گرم کردن
recession کسادی یا ورشکستگی نسبی و ملایم
milden نرم کردن ملایم شدن
sweetens شیرین شدن ملایم کردن
espianade قطعه زمین هموار شیب ملایم
Today's weather is mild by comparison. در مقایسه هوای امروز ملایم است.
adagio آهسته و ملایم [اجرای آهنگ باهستگی]
to go easy on somebody [something] با کسی [چیزی] مهربان [آهسته] [ملایم] رفتار کردن
fail safe system سیستمی که برای جلوگیری ازخرابی طراحی شده است سیستم با خرابی ملایم
playback rate scale factor نقط های که اجرای ویدیو در آن ملایم نیست و به علت فریمهای گم شده نامناسب به نظر می رسد
plenum chamber محفظه اب بندی شده درتوربینهای گاز که سبب ملایم کردن و گرفتن نوسانات جریان هوا میگردد
fife نی زدن فلوت زدن
fifes نی زدن فلوت زدن
pans حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan- حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
aliasing افزودن سیگنالهای صوتی بین الگوهای صوتی برای ایجاد صدای ملایم تر
animations این تصاویر به سرعت نمایش داده می شوند تا حرکت ملایم آنها به نمایش درآید
animation این تصاویر به سرعت نمایش داده می شوند تا حرکت ملایم آنها به نمایش درآید
scroll متنی که روی صفحه پیکسل به پیکسل ونه خط به خط بالا می رود و حرکت ملایم تری ایجاد میکند
scrolls متنی که روی صفحه پیکسل به پیکسل ونه خط به خط بالا می رود و حرکت ملایم تری ایجاد میکند
tempered مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
tempers مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
temper مرطوب کردن بازپختن ملایم کردن
chemical wash کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
smooth صاف شدن ملایم شدن
smoothed صاف شدن ملایم شدن
smoothest صاف شدن ملایم شدن
smooths صاف شدن ملایم شدن
dulcify ملایم کردن اصلاح کردن
Susurrus صدای آرام و ملایم، مثل خش خش یا صدای آرام باد
crude حالت طبیعی رنگ [حالت ملایم و اصیل رنگ]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com