Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
trail
هدف رادر سمت ... تعقیب کنید
trailed
هدف رادر سمت ... تعقیب کنید
trailing
هدف رادر سمت ... تعقیب کنید
trails
هدف رادر سمت ... تعقیب کنید
Other Matches
trail
هدف را تعقیب کنید
drop track
تعقیب را قطع کنید
trailed
هدف را تعقیب کنید
trailing
هدف را تعقیب کنید
trails
هدف را تعقیب کنید
guide on me
فرمان پشت سر من پیش مرا تعقیب کنید فرمان پشت سر من
neutralize track
هدف را تعقیب نکنید دررهگیری هوایی تعقیب موقوف
repeats
بازگو کنید عناصر تیر را تکرار کنید یا ازنو
repeat
بازگو کنید عناصر تیر را تکرار کنید یا ازنو
witch hunt
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch-hunt
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch-hunts
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
adds
اضافه کنید زیاد کنید
adding
اضافه کنید زیاد کنید
add
اضافه کنید زیاد کنید
elevation tracking
دستگاه تعقیب صعود هواپیما تعقیب صعود یا بالا رفتن
To bottle up a sentiment.
احساسی رادر دل خود جمع کردن
sententiously
چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
prescan
خصوصیت بیشتر اسکنرهای مسط ح که اسکن سریع و با realution کم انجام می دهند تا نمونه اصلی را مجدد بررسی کنید یا ناحیهای که باید بهتر اسکن شود مشخص کنید
to cut brake or beat a r
گوی سبقت رادر رشتهای ازپیشینیان ربودن
hysterectomize
بوسیله عمل جراحی زهدان رادر اوردن
cork jacket
جامه چوب پنبهای که ادم رادر روی اب شناورمیسازد
coma
پوشش گازی که هسته یک ستاره دنباله دار یا کومت رادر بر میگیرد
comas
پوشش گازی که هسته یک ستاره دنباله دار یا کومت رادر بر میگیرد
geodetical
کوتاه ترین خطی که دونقطه رادر روی سطحی بهم میپوند د
geodeticline
کوتاه ترین خطی که دونقطه رادر روی سطحی بهم میپوند د
CD quality
اغلب به وسایلی گفته میشود که می توانند الگوهای بیتی رادر ثانیه ذخیره کنند
totaliarian state
دولتی که دران یک نفر یا یک هیات حاکمه اختیار و تصدی همه امور رادر دست دارند
hierarchy plus input process output
یک روش طراحی و مستندسازی برنامه که ساختارعملیاتی و گردش اطلاعات رادر سه نوع نمودار نشان میدهد
neoclassical school
مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
EMM
امکانی که حافظه جانبی رادر IBM PC مدیریت میکند و آن را برای برنامه آماده استفاده میکند
pursuit
تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
pursuits
تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
accelerators
ماده معینی که به بتن اضافه میشود تا مقاوم شدن بتن رادر مراحل اولیه تسریع نماید. کلرور کلسیم تا دو درصدیکی از معمولترین این مواداست
prosecutions
تعقیب
follow-up
تعقیب
further to
در تعقیب
following
تعقیب
follow-ups
تعقیب
continuation
تعقیب
prosecution
تعقیب
pursuance
تعقیب
pursuits
تعقیب
clampdowns
تعقیب
chases
تعقیب
right to sue
حق تعقیب
venery
تعقیب
persecution
تعقیب
pursuant to
در تعقیب
chased
تعقیب
chase
تعقیب
clampdown
تعقیب
pursuit
تعقیب
chace
تعقیب
in continuation of
در تعقیب
in pursuance of
در تعقیب
chasing
تعقیب
litigation
تعقیب
say no more
بس کنید
ease off
شل کنید
pursuing
تعقیب کردن
chivvies
تعقیب کردن
chivies
تعقیب کردن
chivied
تعقیب کردن
trace
تعقیب کردن
pursues
تعقیب کردن
ensued
تعقیب کردن
chasing
تعقیب کردن
ensue
تعقیب کردن
pursue
تعقیب کردن
chases
تعقیب کردن
pursued
تعقیب کردن
chased
تعقیب کردن
chivvied
تعقیب کردن
chase
تعقیب کردن
chivying
تعقیب کردن
chivvying
تعقیب کردن
chivvy
تعقیب کردن
ensues
تعقیب کردن
traced
تعقیب کردن
hue and cry
تعقیب قاتل
indicter
تعقیب کننده
indictor
تعقیب کننده
prosecutors
تعقیب قانونی
lay by the heels
تعقیب کردن
lay fast by the heels
تعقیب کردن
legal suit
تعقیب قضایی
liable to prosecution
مورد تعقیب
nolle proseequi
منع تعقیب
nonsequitur
عدم تعقیب
nonsuit
عدم تعقیب
prosecutable
قابل تعقیب
pursuable
قابل تعقیب
suability
قابلیت تعقیب
to follow up
تعقیب کردن
traceable
قابل تعقیب
follow up
تعقیب کردن
drop track
تعقیب موقوف
traces
تعقیب کردن
manhunt
تعقیب جنایتکاران
manhunts
تعقیب جنایتکاران
trailer
تعقیب کننده
trailers
تعقیب کننده
track
تعقیب کردن
tracked
تعقیب کردن
tracks
تعقیب کردن
prosecutor
تعقیب قانونی
automatic aiming
تعقیب خودکار
automatic tracking
تعقیب خودکار
autotrack
تعقیب خودکار
chace
تعقیب کردن
pursuit course
مسیر تعقیب
chive
تعقیب کردن
criminal prosecution
تعقیب جزایی
chasers
تعقیب کننده
pursuers
تعقیب کننده
practicing
تعقیب کردن
practise
تعقیب کردن
practises
تعقیب کردن
practising
تعقیب کردن
prosecute
تعقیب کردن
prosecuted
تعقیب کردن
prosecutes
تعقیب کردن
tailing
دنباله تعقیب
pursuer
تعقیب کننده
chaser
تعقیب کننده
tail
تعقیب کردن
indifferent
بی طرف بی تعقیب
tailed
تعقیب کردن
tails
تعقیب کردن
prosecutions
تعقیب کننده
prosecution
تعقیب کننده
suit
تعقیب انطباق
prosecuting
تعقیب کردن
suited
تعقیب انطباق
sued
تعقیب کردن
sue
تعقیب کردن
suits
تعقیب انطباق
indictable
قابل تعقیب
sues
تعقیب کردن
impeachable
قابل تعقیب
suing
تعقیب کردن
supposes
فرض کنید
hurry up
عجله کنید
i say
نگاه کنید
into a ball
نخ راگلوله کنید
vide infara
را نگاه کنید
have patience with me
با من حوصله کنید
repeats
تکرار کنید
dele
پاک کنید
suppose
فرض کنید
caution
توجه کنید
cautioned
توجه کنید
cautioning
توجه کنید
attention to orders
توجه کنید
keep at it
مداومت کنید
supposing
فرض کنید
repeat
تکرار کنید
deleted
حذف کنید
cautions
توجه کنید
give it a wipe
انراخشک کنید
push the door to
در راپیش کنید
delete
حذف کنید
Turn (let) the dog loose.
سگ راباز کنید
wait a second
تامل کنید
recive
مصرف کنید
deletes
حذف کنید
oyez
توجه کنید
oyez
گوش کنید
leontief table
نگاه کنید به :
make a hurry
عجله کنید
move out
حرکت کنید
accelerando
کم کم تند کنید
hold hard
صبر کنید
deleting
حذف کنید
indictable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
chargeable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
penal
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
culpable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
punishable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
arraignment
احضار به محکمه تعقیب
astro tracker
تعقیب کننده نجومی
actionable
<adj.>
قابل تعقیب
[حقوقی]
give chase
<idiom>
تعقیب چیزی یا کسی
pursuance of a plan
تعقیب اندیشه یا نقشهای
pointer chasing
تعقیب اشاره گرها
violation will be prosecuted
متخلفین تعقیب خواهند شد
track mode
روش تعقیب هدف
not liable to prosecution
غیر قابل تعقیب
nolle prosequi
قرار موقوفی تعقیب
track production
شروع تعقیب هدف
suable
قابل تعقیب قانونی
prosecution
تعقیب قانونی پیگرد
follwer
مقلد تعقیب کننده
prosecutions
تعقیب قانونی پیگرد
follow
تعقیب کردن فهمیدن
followed
تعقیب کردن فهمیدن
follows
تعقیب کردن فهمیدن
verdict for staying the proceeding
قرار منع تعقیب
merged
اعلام مسیر تعقیب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com