English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 218 (3 milliseconds)
English Persian
active هدف فعال خط مشی فعال
Search result with all words
focus پنجرهای در CUI که فعال است و ورودی کاربر را می پذیرد یا توسط یک برنامه کنترل میشود و از برنامه دستورات را می پذیرد
focused پنجرهای در CUI که فعال است و ورودی کاربر را می پذیرد یا توسط یک برنامه کنترل میشود و از برنامه دستورات را می پذیرد
focuses پنجرهای در CUI که فعال است و ورودی کاربر را می پذیرد یا توسط یک برنامه کنترل میشود و از برنامه دستورات را می پذیرد
focussed پنجرهای در CUI که فعال است و ورودی کاربر را می پذیرد یا توسط یک برنامه کنترل میشود و از برنامه دستورات را می پذیرد
focusses پنجرهای در CUI که فعال است و ورودی کاربر را می پذیرد یا توسط یک برنامه کنترل میشود و از برنامه دستورات را می پذیرد
focussing پنجرهای در CUI که فعال است و ورودی کاربر را می پذیرد یا توسط یک برنامه کنترل میشود و از برنامه دستورات را می پذیرد
activate فعال کردن
activate فعال کردن
activated فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activated فعال کردن
activated فعال کردن تخلیص کردن
activates فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activates فعال کردن
activates فعال کردن تخلیص کردن
activating فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activating فعال کردن
activating فعال کردن تخلیص کردن
active فعال
active فعال کنشی
inactive غیر فعال
session 1-زمان یک کار. 2-مدت زمانی که برنامه یا فرآیند اجرا میشود یا فعال است
sessions 1-زمان یک کار. 2-مدت زمانی که برنامه یا فرآیند اجرا میشود یا فعال است
standby سیستم پشتیبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
standby قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
standbys سیستم پشتیبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
standbys قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
operational فعال
up فعال
upped فعال
upping فعال
passive غیر فعال مطیع وتسلیم
passive غیر فعال
passives غیر فعال مطیع وتسلیم
passives غیر فعال
edit ترتیبی از حروف یا کلیدها که باید انتخاب شوند تا تابعی یا ویرایشگری فعال شود
edited ترتیبی از حروف یا کلیدها که باید انتخاب شوند تا تابعی یا ویرایشگری فعال شود
strenuous فعال
mask کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند
masks کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند
go-ahead فعال
key کلید خاص یا ترکیب کلیدها که فرآیندی را آغاز میکند یا برنامه ای را فعال میکند
arm خط وط وقفه فعال شده .
arm 1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
smacking فعال
go getter شخص فعال و زرنگ
go-getter شخص فعال و زرنگ
go-getters شخص فعال و زرنگ
text حالت فعال کامپیوتر یا صفحه نمایش که فقط حروف از پیش تعیین شده را نمایش میدهد و امکان نمایش تصاویر گرافیکی را فراهم نمیکند
texts حالت فعال کامپیوتر یا صفحه نمایش که فقط حروف از پیش تعیین شده را نمایش میدهد و امکان نمایش تصاویر گرافیکی را فراهم نمیکند
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
deactivate غیر فعال کردن
deactivated غیر فعال کردن
deactivates غیر فعال کردن
deactivating غیر فعال کردن
kinetic energy نیروی فعال
energetic فعال
attribute مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
attributes مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
attributing مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
handle شمارهای که فایل فعال را مشخص میکند در برنامهای که به فایل دستیابی دارد
handles شمارهای که فایل فعال را مشخص میکند در برنامهای که به فایل دستیابی دارد
microchip مداری ه تمام قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک قطعه نیمه هادی قرار دارند با روشهای حکاکی و فرآیندهای شیمیایی
microchips مداری ه تمام قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک قطعه نیمه هادی قرار دارند با روشهای حکاکی و فرآیندهای شیمیایی
pragmatic فعال واقع بین
acting فعال کاری
reactivate دوباره فعال کردن
reactivated دوباره فعال کردن
reactivates دوباره فعال کردن
reactivating دوباره فعال کردن
hot کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
hot سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
hotter کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
hotter سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
hottest کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
hottest سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
activities فعال یا مشغول بودن
activity فعال یا مشغول بودن
interrupt اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
interrupt خط وقفه که فعال شده است
interrupting اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
interrupting خط وقفه که فعال شده است
interrupts اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
interrupts خط وقفه که فعال شده است
apparatus شعبه زیرزمینی و مخفی فعال دستگاه وسیله
absorbo cel سلولوز فعال شده
actinic rays اشعه فعال
activated carbon کربن فعال شده
activated carbon ذغال فعال شده
activated charcoal کربن فعال شده
activated charcoal ذغال فعال شده
activated cathode کاتد فعال شده
activated complex کمپلکس فعال شده
activated diffusion پخش فعال شده
activated methylene group گروه متیلن فعال شده
activated sludge لجن فعال شده
activating effect of functional group گروه فعال ساز
activation فعال سازی
activation فعال شدن کنش وری
activation فعال کردن
activation barrier سد فعال سازی
Other Matches
snell فعال
efective فعال
sthenic فعال
smacker فعال
active cell سل فعال
astir فعال
light footed فعال
light foot فعال
commissioned <adj.> فعال
active absorption جذب فعال
active installation تاسیسات فعال
operating personnel پرسنل فعال
active aircraft هواپیمای فعال
hot money پول فعال
cycle stock موجودی فعال
active vocabulary واژگان فعال
enthalpy حرارت فعال
activator فعال ساز
active analysis تحلیل فعال
active area ناحیه فعال
active lines خطهای فعال
active mine مین فعال
active program برنامه فعال
active site محل فعال
active site موضع فعال
active sonar سونار فعال
active sonar ردیاب فعال
active stock موجودی فعال
active therapy درمان فعال
active window پنجره فعال
actual output بازداده فعال
actuator فعال کننده
active installation قسمت فعال
active index شاخص فعال
active avoidance اجتناب فعال
active carbon کربن فعال
active cell سلول فعال
active center مرکز فعال
active hydrogen هیدروژن فعال
active centers مراکز فعال
active device دستگاه فعال
active element عنصر فعال
active file پرونده فعال
active file فایل فعال
active index ایندکس فعال
adrenergic فعال شونده
optically active فعال نوری
spiritous فعال زنده
activate فعال کردن
whip up <idiom> فعال کردن
active balance مانده فعال
come alive <idiom> فعال ماندن
trig فعال سرحال
semiactive نیمه فعال
spirituous فعال سرزنده
out of action غیر فعال
active force نیروی فعال
active sonar رادار دریایی فعال
active zone of well حوزه فعال چاه
ce تراشه فعال کننده
blocked <adj.> <past-p.> غیر فعال شده
disabled <adj.> <past-p.> غیر فعال شده
active labor force نیروی کار فعال
locked <adj.> <past-p.> غیر فعال شده
active database پایگاه دادههای فعال
active status خط مشی فعال توپخانه
cationic دارای کاتیون فعال
active fiscal policy سیاست مالی فعال
surface active agents مواد فعال در سطح
idle money پول غیر فعال
euchromatin بخش فعال کروماتین
inactivate غیر فعال کردن
overactive فوق العاده فعال
passive element یکان غیر فعال
nonoperating strength پرسنل غیر فعال
passive sonar ردیاب غیر فعال
surfactants مواد فعال در سطح
commissioning the ship فعال کردن کشتی
reactive current جریان غیر فعال
reactive power توان غیر فعال
activation energy انرژی فعال سازی
pragmatics فعال واقع بین
man about town مرد فعال اجتماعی وجهانی
passive fiscal policy سیاست مالی غیر فعال
field operating فعال درصحرا رده صحرایی
psychoactive drug داروی فعال کننده روان
reticular activating system دستگاه فعال ساز شبکهای
lie by غیر فعال باقی ماندن
to lie dormant غیر فعال بودن [اصطلاح مجازی]
nonstriker یازیگری که در لحظاتی ازبازی فعال نیست
operating force نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
membrane keyboard احساس کننده فشار را فعال میکند
anaerobic زنده و فعال بدون هوا واکسیژن
paper fed که وقتی فعال میشود که کاغذ وارد آن شود
to be out of action [because of injury] غیر فعال شدن [بخاطر آسیب] [ورزش]
epo Off Power Emergency مدار و دکمههای فعال کننده ان
ascending reticular activating system دستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
coacher مامور علامت دادن ازمربی به توپزن فعال بیس بال
maskable وقفهای که توسط ماسک وقفه قابل فعال شدن است
aras system reticularactivating ascendingدستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
viscosity valve شیر کنترل در سیستم مایعات که توسط ویسکوزیته سیال فعال میشود
direct coupled transistor logic سیستم منطقی که منحصرا" ازترانزیستورها به عنوان عناصر فعال استفاده میکند
unmount برای آگاه کردن سیستم عامل از اینکه دیسک درایو فعال نیست
child process تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
autoexec bat در DOS یک فایل دستهای است که هنگام روشن شدن کامپیوتر یا شروع مجدد کاردستگاه فعال میشود
child program تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
sense probe مکانیسم ورودی که نقاط حساس روی یک صفحه نمایش را فعال کرده و درنتیجه برای یک کامپیوترورودی تهیه کند
mesfet دستگاه فعال اصلی که مدارهای مجتمع ارسنیک گالیم به منظورتقویت جریان و معکوس نمودن ان بکار می رودEffect SemiconductorField etal
head switching فعال کردن نوک خواندن ونوشتن به هنگام خوانده ونوشته شدن اطلاعات توسط دستگاه ذخیره با دستیابی تصادفی
integrated circuit مداری که همه قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک نیمه هادی کوچک قرار دارند به وسیله روشهای حکاکی و شیمیایی
inactivate غیر فعال کردن ناو از رده خارج کردن یکان
turnaround time زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
active status وضعیت خدمتی پرسنل کادرارتش وضعیت فعال
cross hairs دو خط متقاطع روی یک دستگاه ورودی که محل تقاطع انها مکان فعال مکان نمای یک سیستم گرافیکی رامشخص میکند
uptime پریود زمانی که در طول ان یک سیستم کامپیوتر فعال است یا صحیح عمل میکندیک دوره زمانی که تجهیزات بدون خرابی کار می کنند
dynamic data exchange در ویندوز ماکروسافت و OS/2 روشی که در آن دو برنامه فعال می توانند دادههای خود را رد و بدل کنند یک برنامه از سیستم عامل می خواهد تا بین دو برنامه اتصال برقرار کند
foreground program برنامهای که تقدم بالایی داشته و بنابر این بر برنامههای فعال جاری در یک سیستم کامپیوتری که ازروش چند برنامهای استفاده میکند تقدم دارد
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com