Total search result: 218 (3 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
active |
هدف فعال خط مشی فعال |
|
|
Search result with all words |
|
focus |
پنجرهای در CUI که فعال است و ورودی کاربر را می پذیرد یا توسط یک برنامه کنترل میشود و از برنامه دستورات را می پذیرد |
focused |
پنجرهای در CUI که فعال است و ورودی کاربر را می پذیرد یا توسط یک برنامه کنترل میشود و از برنامه دستورات را می پذیرد |
focuses |
پنجرهای در CUI که فعال است و ورودی کاربر را می پذیرد یا توسط یک برنامه کنترل میشود و از برنامه دستورات را می پذیرد |
focussed |
پنجرهای در CUI که فعال است و ورودی کاربر را می پذیرد یا توسط یک برنامه کنترل میشود و از برنامه دستورات را می پذیرد |
focusses |
پنجرهای در CUI که فعال است و ورودی کاربر را می پذیرد یا توسط یک برنامه کنترل میشود و از برنامه دستورات را می پذیرد |
focussing |
پنجرهای در CUI که فعال است و ورودی کاربر را می پذیرد یا توسط یک برنامه کنترل میشود و از برنامه دستورات را می پذیرد |
activate |
فعال کردن |
activate |
فعال کردن |
activated |
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن |
activated |
فعال کردن |
activated |
فعال کردن تخلیص کردن |
activates |
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن |
activates |
فعال کردن |
activates |
فعال کردن تخلیص کردن |
activating |
فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن |
activating |
فعال کردن |
activating |
فعال کردن تخلیص کردن |
active |
فعال |
active |
فعال کنشی |
inactive |
غیر فعال |
session |
1-زمان یک کار. 2-مدت زمانی که برنامه یا فرآیند اجرا میشود یا فعال است |
sessions |
1-زمان یک کار. 2-مدت زمانی که برنامه یا فرآیند اجرا میشود یا فعال است |
standby |
سیستم پشتیبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود |
standby |
قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود |
standbys |
سیستم پشتیبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود |
standbys |
قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود |
operational |
فعال |
up |
فعال |
upped |
فعال |
upping |
فعال |
passive |
غیر فعال مطیع وتسلیم |
passive |
غیر فعال |
passives |
غیر فعال مطیع وتسلیم |
passives |
غیر فعال |
edit |
ترتیبی از حروف یا کلیدها که باید انتخاب شوند تا تابعی یا ویرایشگری فعال شود |
edited |
ترتیبی از حروف یا کلیدها که باید انتخاب شوند تا تابعی یا ویرایشگری فعال شود |
strenuous |
فعال |
mask |
کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند |
masks |
کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند |
go-ahead |
فعال |
key |
کلید خاص یا ترکیب کلیدها که فرآیندی را آغاز میکند یا برنامه ای را فعال میکند |
arm |
خط وط وقفه فعال شده . |
arm |
1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال |
smacking |
فعال |
go getter |
شخص فعال و زرنگ |
go-getter |
شخص فعال و زرنگ |
go-getters |
شخص فعال و زرنگ |
text |
حالت فعال کامپیوتر یا صفحه نمایش که فقط حروف از پیش تعیین شده را نمایش میدهد و امکان نمایش تصاویر گرافیکی را فراهم نمیکند |
texts |
حالت فعال کامپیوتر یا صفحه نمایش که فقط حروف از پیش تعیین شده را نمایش میدهد و امکان نمایش تصاویر گرافیکی را فراهم نمیکند |
upkeep |
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال |
deactivate |
غیر فعال کردن |
deactivated |
غیر فعال کردن |
deactivates |
غیر فعال کردن |
deactivating |
غیر فعال کردن |
kinetic energy |
نیروی فعال |
energetic |
فعال |
attribute |
مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست |
attributes |
مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست |
attributing |
مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست |
handle |
شمارهای که فایل فعال را مشخص میکند در برنامهای که به فایل دستیابی دارد |
handles |
شمارهای که فایل فعال را مشخص میکند در برنامهای که به فایل دستیابی دارد |
microchip |
مداری ه تمام قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک قطعه نیمه هادی قرار دارند با روشهای حکاکی و فرآیندهای شیمیایی |
microchips |
مداری ه تمام قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک قطعه نیمه هادی قرار دارند با روشهای حکاکی و فرآیندهای شیمیایی |
pragmatic |
فعال واقع بین |
acting |
فعال کاری |
reactivate |
دوباره فعال کردن |
reactivated |
دوباره فعال کردن |
reactivates |
دوباره فعال کردن |
reactivating |
دوباره فعال کردن |
hot |
کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند |
hot |
سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود |
hotter |
کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند |
hotter |
سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود |
hottest |
کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند |
hottest |
سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود |
activities |
فعال یا مشغول بودن |
activity |
فعال یا مشغول بودن |
interrupt |
اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند |
interrupt |
خط وقفه که فعال شده است |
interrupting |
اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند |
interrupting |
خط وقفه که فعال شده است |
interrupts |
اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند |
interrupts |
خط وقفه که فعال شده است |
apparatus |
شعبه زیرزمینی و مخفی فعال دستگاه وسیله |
absorbo cel |
سلولوز فعال شده |
actinic rays |
اشعه فعال |
activated carbon |
کربن فعال شده |
activated carbon |
ذغال فعال شده |
activated charcoal |
کربن فعال شده |
activated charcoal |
ذغال فعال شده |
activated cathode |
کاتد فعال شده |
activated complex |
کمپلکس فعال شده |
activated diffusion |
پخش فعال شده |
activated methylene group |
گروه متیلن فعال شده |
activated sludge |
لجن فعال شده |
activating effect of functional group |
گروه فعال ساز |
activation |
فعال سازی |
activation |
فعال شدن کنش وری |
activation |
فعال کردن |
activation barrier |
سد فعال سازی |
Other Matches |
|
snell |
فعال |
efective |
فعال |
sthenic |
فعال |
smacker |
فعال |
active cell |
سل فعال |
astir |
فعال |
light footed |
فعال |
light foot |
فعال |
commissioned <adj.> |
فعال |
active absorption |
جذب فعال |
active installation |
تاسیسات فعال |
operating personnel |
پرسنل فعال |
active aircraft |
هواپیمای فعال |
hot money |
پول فعال |
cycle stock |
موجودی فعال |
active vocabulary |
واژگان فعال |
enthalpy |
حرارت فعال |
activator |
فعال ساز |
active analysis |
تحلیل فعال |
active area |
ناحیه فعال |
active lines |
خطهای فعال |
active mine |
مین فعال |
active program |
برنامه فعال |
active site |
محل فعال |
active site |
موضع فعال |
active sonar |
سونار فعال |
active sonar |
ردیاب فعال |
active stock |
موجودی فعال |
active therapy |
درمان فعال |
active window |
پنجره فعال |
actual output |
بازداده فعال |
actuator |
فعال کننده |
active installation |
قسمت فعال |
active index |
شاخص فعال |
active avoidance |
اجتناب فعال |
active carbon |
کربن فعال |
active cell |
سلول فعال |
active center |
مرکز فعال |
active hydrogen |
هیدروژن فعال |
active centers |
مراکز فعال |
active device |
دستگاه فعال |
active element |
عنصر فعال |
active file |
پرونده فعال |
active file |
فایل فعال |
active index |
ایندکس فعال |
adrenergic |
فعال شونده |
optically active |
فعال نوری |
spiritous |
فعال زنده |
activate |
فعال کردن |
whip up <idiom> |
فعال کردن |
active balance |
مانده فعال |
come alive <idiom> |
فعال ماندن |
trig |
فعال سرحال |
semiactive |
نیمه فعال |
spirituous |
فعال سرزنده |
out of action |
غیر فعال |
active force |
نیروی فعال |
active sonar |
رادار دریایی فعال |
active zone of well |
حوزه فعال چاه |
ce |
تراشه فعال کننده |
blocked <adj.> <past-p.> |
غیر فعال شده |
disabled <adj.> <past-p.> |
غیر فعال شده |
active labor force |
نیروی کار فعال |
locked <adj.> <past-p.> |
غیر فعال شده |
active database |
پایگاه دادههای فعال |
active status |
خط مشی فعال توپخانه |
cationic |
دارای کاتیون فعال |
active fiscal policy |
سیاست مالی فعال |
surface active agents |
مواد فعال در سطح |
idle money |
پول غیر فعال |
euchromatin |
بخش فعال کروماتین |
inactivate |
غیر فعال کردن |
overactive |
فوق العاده فعال |
passive element |
یکان غیر فعال |
nonoperating strength |
پرسنل غیر فعال |
passive sonar |
ردیاب غیر فعال |
surfactants |
مواد فعال در سطح |
commissioning the ship |
فعال کردن کشتی |
reactive current |
جریان غیر فعال |
reactive power |
توان غیر فعال |
activation energy |
انرژی فعال سازی |
pragmatics |
فعال واقع بین |
man about town |
مرد فعال اجتماعی وجهانی |
passive fiscal policy |
سیاست مالی غیر فعال |
field operating |
فعال درصحرا رده صحرایی |
psychoactive drug |
داروی فعال کننده روان |
reticular activating system |
دستگاه فعال ساز شبکهای |
lie by |
غیر فعال باقی ماندن |
to lie dormant |
غیر فعال بودن [اصطلاح مجازی] |
nonstriker |
یازیگری که در لحظاتی ازبازی فعال نیست |
operating force |
نیروهای حاضر به کار نیروی فعال |
membrane keyboard |
احساس کننده فشار را فعال میکند |
anaerobic |
زنده و فعال بدون هوا واکسیژن |
paper fed |
که وقتی فعال میشود که کاغذ وارد آن شود |
to be out of action [because of injury] |
غیر فعال شدن [بخاطر آسیب] [ورزش] |
epo |
Off Power Emergency مدار و دکمههای فعال کننده ان |
ascending reticular activating system |
دستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای |
coacher |
مامور علامت دادن ازمربی به توپزن فعال بیس بال |
maskable |
وقفهای که توسط ماسک وقفه قابل فعال شدن است |
aras |
system reticularactivating ascendingدستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای |
viscosity valve |
شیر کنترل در سیستم مایعات که توسط ویسکوزیته سیال فعال میشود |
direct coupled transistor logic |
سیستم منطقی که منحصرا" ازترانزیستورها به عنوان عناصر فعال استفاده میکند |
unmount |
برای آگاه کردن سیستم عامل از اینکه دیسک درایو فعال نیست |
child process |
تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند |
autoexec bat |
در DOS یک فایل دستهای است که هنگام روشن شدن کامپیوتر یا شروع مجدد کاردستگاه فعال میشود |
child program |
تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند |
sense probe |
مکانیسم ورودی که نقاط حساس روی یک صفحه نمایش را فعال کرده و درنتیجه برای یک کامپیوترورودی تهیه کند |
mesfet |
دستگاه فعال اصلی که مدارهای مجتمع ارسنیک گالیم به منظورتقویت جریان و معکوس نمودن ان بکار می رودEffect SemiconductorField etal |
head switching |
فعال کردن نوک خواندن ونوشتن به هنگام خوانده ونوشته شدن اطلاعات توسط دستگاه ذخیره با دستیابی تصادفی |
integrated circuit |
مداری که همه قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک نیمه هادی کوچک قرار دارند به وسیله روشهای حکاکی و شیمیایی |
inactivate |
غیر فعال کردن ناو از رده خارج کردن یکان |
turnaround time |
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است |
active status |
وضعیت خدمتی پرسنل کادرارتش وضعیت فعال |
cross hairs |
دو خط متقاطع روی یک دستگاه ورودی که محل تقاطع انها مکان فعال مکان نمای یک سیستم گرافیکی رامشخص میکند |
uptime |
پریود زمانی که در طول ان یک سیستم کامپیوتر فعال است یا صحیح عمل میکندیک دوره زمانی که تجهیزات بدون خرابی کار می کنند |
dynamic data exchange |
در ویندوز ماکروسافت و OS/2 روشی که در آن دو برنامه فعال می توانند دادههای خود را رد و بدل کنند یک برنامه از سیستم عامل می خواهد تا بین دو برنامه اتصال برقرار کند |
foreground program |
برنامهای که تقدم بالایی داشته و بنابر این بر برنامههای فعال جاری در یک سیستم کامپیوتری که ازروش چند برنامهای استفاده میکند تقدم دارد |