English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (45 milliseconds)
English Persian
cone هرچیزمخروطی یاکله قندی مخروطی شکل کردن قیف
cones هرچیزمخروطی یاکله قندی مخروطی شکل کردن قیف
Other Matches
conical کله قندی مخروطی
normal slump درازمایش افت مخروطی بتن حالتی است که بتن پس ازنشست شکل مخروطی ناقص خود را حفظ کند
sugars ماده قندی با شکر مخلوط کردن
sugar ماده قندی با شکر مخلوط کردن
polyconic grid سیستم شبکه بندی مخروطی سیستم مختصات مخروطی
countersink خزینه مخروطی کردن
countersink خزینه دار کردن مخروطی
dimpling پخدار کردن مخروطی ورقات نازک فلزی
sugary قندی
sugared قندی
candied قندی
sugar maple افرای قندی
sugarloaf کله قندی
sugar loaf کله قندی
conic کله قندی
conical کله قندی
chamfered end کله قندی
saccharinity حالت قندی
glycosuria ماده قندی درادرار
door stop دکمه کله قندی
saccharine قندی محتوی قند
maltose ماده قندی سمنوی جو
levulose قندی بفرمول 6O 21H6C
suckers خروس قندی اب نبات مکیدنی
hard maple افرای قندی قند افرا
fructose ماده قندی میوه ماینه رو
sirup محلول غلیظ قندی دارویی
sucker خروس قندی اب نبات مکیدنی
syrups محلول غلیظ قندی دارویی
omphalos سنگ کله قندی ناف
syrup محلول غلیظ قندی دارویی
electuary معجون خمیردارو دوای قندی
malose ماده قندی سمنو 11O22H 21C
mannitol ماده قندی شیر خشت وغیره
mannite ماده قندی شیر خشت وغیره
lactosuria وجود ماده قندی شیر درپیشاب
mannose ماده قندی که ازاکسیداسیون مانیتول بدست میاید
amylose مادهء قندی که داخل ذرات نشاستهای را تشکیل میدهد
glycogenesis تشکیل مواد قندی ازمولکولهای غیر نشاسته مانند پرتئین و چربی
spiry مخروطی
conical مخروطی
fusiform مخروطی
conic مخروطی
cones مخروطی
cone مخروطی
cone shape مخروطی
conicalness شکل مخروطی
conoid شبه مخروطی
lip angle زاویه مخروطی
exhaust cone مخروطی اگزوز
conical scanning تقطیع مخروطی
double cone insulator مقره دو مخروطی
conical spring فنر مخروطی
cone antenna انتن مخروطی
spires منار مخروطی
spire منار مخروطی
cone pulley صفحه مخروطی
conic section مقطع مخروطی
conic sections مقاطع مخروطی
reduction crusher سنگشکن مخروطی
conical antenna انتن مخروطی
cone shaped مخروطی شکل
conoid مخروطی شکل
hollow cone charge خرج مخروطی
conoidal شبه مخروطی
paraboloid قطع مخروطی
taper off مخروطی شدن
cone ساختمان مخروطی
nun buoy بویه مخروطی
hyperbola طرح مخروطی
cramwheel دنده مخروطی
tail cone دنباله مخروطی
conoidal مخروطی شکل
fusion cone مخروطی اتصال
gothic arch طاق مخروطی
chamfered end راس مخروطی
chamfered end نوک مخروطی
conical مخروطی شکل
bevel gearing گیربکس دنده مخروطی
automatic lathe for taper turning ماشین تراش مخروطی
bevel gear drive جعبه دنده مخروطی
bevel gear چرخ دندانه مخروطی
metal cone tube لامپ مخروطی فلزی
spire تاجک مخروطی کلیسا
bevel gear چرخ دنده مخروطی
erlenmeyer flask تنگ مخروطی ازمایشگاه
strobilus گل اذین مخروطی شکل
timken bearing یاطاقان غلطکی مخروطی
conifers که میوه مخروطی دارند
epi [مناره مخروطی کلیسا]
conifer که میوه مخروطی دارند
sharpshooter زنجره دارای سر مخروطی
helm [تاج مخروطی کلیسا]
cone crusher سنگ شکن مخروطی
conical head lubricating nipple گریس خور مخروطی
cone type face milling cutter فرز نوع مخروطی
conical scanning انتشار مخروطی امواج
drill socket [مخروطی سه نظام مته]
spires تاجک مخروطی کلیسا
tepee خیمه مخروطی سرخ پوستان
tepees خیمه مخروطی سرخ پوستان
bevel gear planer دستگاه رنده چرخ دندانه مخروطی
helical tooth bevel gear چرخ دنده مخروطی با دندانه حلزونی
stylographic pen سرمدادی خودنویسی که نوک مخروطی دارد
bevel gear grinder دستگاه سنگ چرخ دندانه مخروطی
bevel gear generator ماشین رنده چرخ دنده مخروطی
double cone [ابزار بند رومی مخروطی شکل]
wickiup کلبه حصیری مخروطی شکل سرخ پوستان
gutta تزئینات مخروطی شکل سردیوار ساختمانهای قدیم
conoid [فرمی مخروطی شکل در طاق های گوتیک]
rods and cones [in the retina] یاخته های استوانه ای و مخروطی [در شبکیه چشم]
bevel gear hob دستگاه فرز غلطکی چرخ دندانه مخروطی
haycock کومه مخروطی که ازعلف خشک درست میشود
nose cone دماغه مخروطی شکل نوک موشک و راکت
drop [تزئینات مخروطی شکل سر دیوار ساختمان های قدیمی]
bezel حلقه لغزنده مخروطی شکل شیشه ساعت را در جای خودنگه میدارد
phyrgian cap یکجور کلاه مخروطی که اکنون انرا با کلاه ازادی یکی میدانند
policonic projection سیستم تصویر چند مخروطی سیستم تهیه نقشه چندمخروطی
cone of silence مخروط سکوت رادیویی فضای مخروطی خلاء رادیویی بالای برج مراقبت
lambert projection سیستم لامبر یا سیستم نقشه برداری مخروطی
spire نوک تیز شدن مخروطی شدن
spires نوک تیز شدن مخروطی شدن
hay cock کومه مخروطی از علف خشک علف
tapered باریک شدن مخروطی شدن
taper باریک شدن مخروطی شدن
tapers باریک شدن مخروطی شدن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com