English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
fixed costs هزینههای ثابت
Search result with all words
constant cost industry صنعت هزینههای ثابت
Other Matches
tangible costs هزینههای محسوس هزینههای مرئی هزینههای عینی
differential cost analysis تحلیل هزینههای تفاضلی سیستمی که در ان هزینههای روشهای مختلف برسی میگردد
business expenses هزینههای کار و کسب هزینههای شرکت
production overheads هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
capital outlays هزینههای تاسیساتی هزینههای سرمایهای
ordering costs هزینههای سفارش هزینههای مربوط به سفارش
static employment کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
fixed capital سپرده ثابت اموال ثابت یکان
static test ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
standing order دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing orders دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
aggregate expenditures هزینههای کل
incidental expenses هزینههای واقعی
supplementary costs هزینههای مکمل
supplementary costs هزینههای اضافی
implicit costs هزینههای نامرئی
implicit costs هزینههای ضمنی
freight charges هزینههای حمل
fixed costs هزینههای سرمایهای
transaction costs هزینههای معاملاتی
overhead costs هزینههای بالاسری
overheads هزینههای عمومی
overheads هزینههای بالاسری
government expenditures هزینههای دولت
sunk cost هزینههای اضافی
storage costs هزینههای انبارداری
overhead costs هزینههای عمومی
personal outlays هزینههای شخصی
pilot charges هزینههای راهنما
preliminary expenses هزینههای مقدماتی
preliminary expenses هزینههای ابتدائی
prime costs هزینههای اولیه
real costs هزینههای واقعی
selling costs هزینههای فروش
overhead costs هزینههای حاشیهای
overhead costs هزینههای اضافی
increasing cost هزینههای فزاینده
increasing cost هزینههای صعودی
joint costs هزینههای مشترک
material costs هزینههای مواد
on costs هزینههای غیرمستقیم
operational costs هزینههای عملیاتی
standard costs هزینههای نرمال
standard costs هزینههای استاندارد
spillover costs هزینههای خارجی
national expenditures هزینههای ملی
capital charges هزینههای سرمایه
deferred charges هزینههای انتقالی
competition cost هزینههای رقابتی
capital expenditure هزینههای سرمایهای
capital expenditures هزینههای سرمایهای
financial expenses هزینههای مالی
capital outlays هزینههای تاسیساتی
design costs هزینههای طراحی
anchor dues هزینههای لنگر
dock dues هزینههای لنگرگاه
bank charge هزینههای بانکی
bank charges هزینههای بانکی
comparative costs هزینههای نسبی
building costs هزینههای ساختمان
consumption expenditures هزینههای مصرفی
handling charges هزینههای جابجایی کالا
surcharges درصد هزینههای اضافی
stevedoring charges هزینههای بارگیری وباراندازی
increasing cost industry صنایع با هزینههای افزایشی
outlays هزینههای سرمایهای مخارج
surcharge درصد هزینههای اضافی
loading participation in profits هزینههای مشارکت در سود
avoidable costs هزینههای قابل اجتناب
selling costs هزینههای فروش کالا
opportunity cost هزینههای کالای تولیدی
unliquidated obligation هزینههای پرداخت نشده
taxation of costs ارزیابی هزینههای دعوی
recurring costs هزینههای تکرار شونده
cost category هزینههای انجام شده
sampled مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sample مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
secondary costs هزینههای غیر مستقیم یاثانوی
privy purse اعتبارمخصوص هزینههای خصوصی پادشاه
contango هزینههای دیرکرد خرید سهم
cost analysis تجزیه تحلیل هزینههای کار
analysis یات هزینههای محصول جدید
ordering costs هزینههای مربوط به سفارش کالا
life cycle costs هزینههای دوره عمر یک محصول
average cost میانگین هزینههای تولیدی هر واحد
unforeseen expenses هزینههای پیش بینی نشده
pad the bill <idiom> اضافه شدن هزینههای کاذب
discounted cash flow ارزش فعلی پرداختها و هزینههای اتی
fixed costs هزینههای که وابسته به حجم تولید نمیباشد
dock charges هزینههای حوض dock-dues : syn
correlation جدول نسبت بین هزینههای متغیر تولید
standing ثابت دستورالعمل ثابت
contingent fund اعتبار هزینههای پیش بینی نشده ذخیره احتیاطی
loading for contingencies کارمزدی که بابت هزینههای احتمالی به حق بیمه اضافه میشود
direct materials costs هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
docl pass گواهی که پس از پرداخت هزینههای لنگرگاه به صاحب کشتی داده میشود
steadying مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steady مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
deferred expense هزینههای پیش بینی شدهای که هنوز موعد پرداختشان نرسیده است
crowding out effect نرخ بهره را بالامیبرد و سبب کاهش هزینههای سرمایه گذاری خصوصی در اقتصاد میشود
fix ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fixes ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
demurrage هزینه معطلی در حمل با قطار یا کشتی هزینههای معطلی
engels law ارتباط بین درامدو هزینههای مصرفی که اولین بار بوسیله امارشناس المانی قرن نوزدهم ارنست انگل مورد بررسی قرار گرفت
cost fraction نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
constant ثابت
fixing ثابت
disputeless ثابت
incommutable ثابت
fixed bridge پل ثابت
changeless ثابت
fixes ثابت
inalterable ثابت
sustains ثابت
sustained ثابت
fiducial ثابت
stables ثابت
resolute ثابت
leger or ledger ثابت
constants ثابت
settled ثابت
sustain ثابت
fix ثابت
firms ثابت
rugged ثابت
standstill ثابت
solid ثابت
solids ثابت
patting ثابت
patted ثابت
pats ثابت
pat ثابت
equable ثابت
steadier ثابت تر
steadying ثابت
pegged ثابت
firmest ثابت
firmer ثابت
thetical ثابت
firm ثابت
truer ثابت
thetic ثابت
unswerving <adj.> ثابت
static ثابت
undeviating <adj.> ثابت
permanent ثابت
established ثابت
truest ثابت
stable ثابت
immovable ثابت
loyal ثابت
indelible ثابت
steadies ثابت
true ثابت
steadied ثابت
steadiest ثابت
invariable ثابت
specific ثابت
unshaken ثابت
steady ثابت
hard and fast ثابت
specifics ثابت
stationary ثابت
fixed ثابت
fixed income درامد ثابت
fixed asset دارائی ثابت
fixed beam تیر ثابت
fixed inputs نهادههای ثابت
fixed budget بودجه ثابت
fixed assets داراییهای ثابت
sitting duck <idiom> هدف ثابت
fixed format قابل ثابت
fixed head با نوک ثابت
fixed assets دارائیهای ثابت
fixed ersistor مقاومت ثابت
universal gas constant ثابت گازها
unset ثابت نشده
fixed davit جرثقیل ثابت
frozen wages مزدهای ثابت
velocity constant ثابت سرعت
velocity factor ثابت سرعت
fixed casement قاب ثابت
vindicatory ثابت کردنی
fixed capital سرمایه ثابت
weiss constant ثابت وایس
fixed condenser خازن ثابت
fixed capacitor خازن ثابت
fixed jaw اهرم ثابت
fixed field میدان ثابت
fixed disk دیسک ثابت
fixed area ناحیه ثابت
constant cost قیمت ثابت
costant load بار ثابت
curie constant ثابت کوری
decay constant ثابت تباهی
dielectric constant ثابت دی الکتریک
constatnt مقدار ثابت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com