English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
English Persian
reorder cost هزینه سفارش مجدد
Other Matches
reorder point نقطه سفارش مجدد
reorder level سطح سفارش مجدد
feasibility بررسی هزینه ها و مزیت برای بررسی شروع مجدد پروژه
economic order quantity کمیت سفارش اقتصادی اقتصادی ترین مقدار سفارش
charge ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charges ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
re endorsement پشت نویسی مجدد فهرنویسی مجدد
regenerate 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerated 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
ordering costs هزینههای سفارش هزینههای مربوط به سفارش
cost center قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
lighterage هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
economic of scale کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
cost contract قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
indenting سفارش
indent سفارش
indents سفارش
order سفارش
reference سفارش
enjoinment سفارش
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
marginal cost pricing قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
call the shots <idiom> سفارش دادن
economic order quantity حد مطلوب سفارش
send away for سفارش دادن
indents سفارش دادن
Put in a good word for me. سفارش من رابکن
indenting سفارش دادن
back order سفارش معوق
conditional order سفارش مشروط
indent سفارش دادن
processing of the order انجام سفارش
order سفارش دادن
blanket order سفارش کلی
enjoin سفارش کردن به
order دستور سفارش
enjoined سفارش کردن به
purchase order سفارش خرید
I asked for ... من سفارش ... را دادم.
engaged سفارش شده
factory order سفارش ساخت
enjoining سفارش کردن به
trial order سفارش ازمایشی
acknowledgement of order تایید سفارش
acknowledgement of order تصدیق سفارش
letter of recommendation سفارش نامه
modification order سفارش اصلاحی
order format قالب سفارش
commendation سفارش تقدیر
ordering سفارش دهی
asking and ordering درخواست و سفارش
place an order سفارش دادن
outwork سفارش به بیرون
order for goods سفارش کالا
enjoins سفارش کردن به
capacity cost هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
ordered سفارش داده شده
order دستور دادن سفارش
bespeak ازپیش سفارش دادن
order [placed with somebody] سفارش [ازطرف کسی]
open indent سفارش خرید باز
reorder interval زمان بین دو سفارش
reorder دوباره سفارش دادن
engages از پیش سفارش دادن
custom made سفارش داده شده
indents سفارش رسیده از خارج
outwork سفارش به خارج از شرکت
indents سفارش درخواست کردن
indent سفارش درخواست کردن
indenting سفارش رسیده از خارج
To place an order for some goods. کالائی را سفارش دادن
indenting سفارش درخواست کردن
indent سفارش رسیده از خارج
custom-made سفارش داده شده
to countermand goods سفارش کالا را پس گرفتن
engage از پیش سفارش دادن
re order سفارش دوم باره
to book something چیزی را سفارش دادن
dispatch order سفارش حمل سریع
lead time زمان انجام سفارش
order processing time زمان انجام سفارش
order processing time مدت انجام سفارش
order time زمان سفارش کالا
the goods are on order کالا را سفارش داده ایم
mail order سفارش کالا بوسیله پست
I asked for a small portion. من یک پرس کوچک سفارش دادم.
I asked for the child. من یک برای بچه سفارش دادم.
That's not what I ordered. آن چیزی نیست که من سفارش دادم.
indenting سفارش خرید از کشور بیگانه
order سفارش دادن کالا یا جنس
order سفارش دادن تنظیم کردن
testimonial سفارش وتوصیه رضایت نامه
testimonials سفارش وتوصیه رضایت نامه
order form نمونه سفارش نامه پر نکرده
ordering costs هزینههای مربوط به سفارش کالا
indents سفارش خرید از کشور بیگانه
indent سفارش خرید از کشور بیگانه
a la carte جداجدا سفارش داده شده.
batch costing تعیین قیمت سفارش کالا
To order a meal. سفارش غذا دادن ( درهتل ؟رستوران )
open indent سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد
reorder level مقدارموجودی که حاکی از نیاز به سفارش میباشد
To speake in recommendation of someone . To recommend somebody. سفارش کسی را کردن ( توصیه ومعرفی )
indent upon a person for goods درخواست یا سفارش کالا به کسی دادن
mail order سفارش از طریق پست فروش مکاتبهای
canvassing مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvasses مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvassed مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
canvass مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
procurement lead time زمان بین دادن سفارش و دریافت کالا
cash with order پول نقد همراه سفارش پرداخت به موقع
lead time مدت زمان بین دادن سفارش و دریافت کالای مربوطه
May I use your name as a reference? اجازه میدهید شما را بعنوان سفارش کننده نام ببرم؟
furthermore مجدد
further on مجدد
further مجدد
second مجدد
seconds مجدد
furthers مجدد
furthering مجدد
furthered مجدد
seconding مجدد
reflorescence مجدد
renewed مجدد
seconded مجدد
recounting شمارش مجدد
re establishment تاسیس مجدد
retransmission ارسال مجدد
restart شروع مجدد
recounts شمارش مجدد
comebacks دستیابی مجدد
reactivation فعالیت مجدد
comeback دستیابی مجدد
remand بازداشت مجدد
remanded بازداشت مجدد
reshipment حمل مجدد
reapparition فهور مجدد
recounted شمارش مجدد
recount شمارش مجدد
revisit ملاقات مجدد
revisited ملاقات مجدد
re claim تقاضای مجدد
retread process تعمیر مجدد
reissuing چاپ مجدد
reissues چاپ مجدد
reissued چاپ مجدد
reissue چاپ مجدد
reinsurance بیمه مجدد
retransmission مخابره مجدد
rededication تقدیم مجدد
crossecheck مقابله مجدد
revisits ملاقات مجدد
resurvey بررسی مجدد
resupply اماد مجدد
revisiting ملاقات مجدد
re attachment توقیف مجدد
resorption مکیدن مجدد
recaption توقیف مجدد
reinforcement وضع مجدد
reassurance اطمینان مجدد
recreations خلق مجدد
recreation خلق مجدد
remotion حرکت مجدد
renascence زندگی مجدد
renegotiation مذاکره مجدد
reoccur فهور مجدد
reentrance دخول مجدد
reenlistment سربازگیری مجدد
reconditioning تعمیر مجدد
after shrinkage انقباض مجدد
reallocation تخصیص مجدد
reassurances اطمینان مجدد
reinterpretation تفسیر مجدد
reproduction تولید مجدد
reexport صادرات مجدد
recurrences رویدادن مجدد
recurrence رویدادن مجدد
restatements بیان مجدد
restatement بیان مجدد
reproductions تولید مجدد
reformat فرمت مجدد
regelation انجماد مجدد
regeneracy تولید مجدد
reinfection عفونت مجدد
reintegration استقرار مجدد
reeducation تربیت مجدد
reebtry تملک مجدد
subdivisions تقسیم مجدد
subdivision تقسیم مجدد
rerun اجرای مجدد
recrystallization تبلور مجدد
recoupment کسب مجدد
reconviction محکومیت مجدد
reconveyance اعاده مجدد
resale فروس مجدد
resale حراج مجدد
reconversion گرایش مجدد
recompile کامپایل مجدد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com