Dictiornary-Farsi | هلال یا دوبند گذاشتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
bracket	هلال یا دوبند گذاشتن


Other Matches

roundel	هلال
festooned	هلال گل
crescent	هلال
festoons	هلال گل
crescents	هلال
roundle	هلال
festooning	هلال گل
meniscus	هلال
mikazuki	هلال کف پا
festoon	هلال گل
hemicycle	نیم هلال
mikazuki geri	ضربه با هلال کف پا
crescent	هلال ماه
vaults	هلال طاق
crescents	هلال ماه
newmoon	هلال ماه نو
lunate	بشکل هلال
lunula	هلال ته ناخن
lunule	هلال ته ناخن
vault	هلال طاق
arc	هلال جرقه
arcs	هلال جرقه
Red Crescent	هلال احمر
gibbous phase	هلال فزاینده
falcate	هلال وار
false arch	هلال دروغین
festoon	با هلال یازینت گل اراستن
festooned	با هلال یازینت گل اراستن
festoons	با هلال یازینت گل اراستن
festooning	با هلال یازینت گل اراستن
lunule	هر عضو هلالی هلال
lunulate	شبیه هلال هلالی
falcate	بشکل داس هلال ماه
cusp	نوک هلال غره برج
mooned	دارای نشان هلال ماه مانند
lay off <idiom>	به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
encarpus	[در معماری کلاسیک آراستن تمثیل ها بوسیله هلال گل، میوه و برگ]
lids	کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid	کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into <idiom>	اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
To leave behinde.	جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch	کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
infiltrate	گذاشتن
to pickle a rod for	گذاشتن
infiltrates	گذاشتن
take in	تو گذاشتن
To be gettingh on in years.	پا به سن گذاشتن
infiltrated	گذاشتن
infiltrating	گذاشتن
ti turn in	تو گذاشتن
getting on in years	پا به سن گذاشتن
inculcated	پا گذاشتن
lay	گذاشتن
inculcates	پا گذاشتن
lays	گذاشتن
to lay it on with a trowel	گذاشتن
question answer	در صف گذاشتن
inculcate	پا گذاشتن
go on <idiom>	گذاشتن
placing	گذاشتن
places	گذاشتن
place	گذاشتن
run home	جا گذاشتن
teasing	سر به سر گذاشتن
apostrophize	گذاشتن
inculcating	پا گذاشتن
misplace	جا گذاشتن
placements	گذاشتن
loads	گذاشتن
load	گذاشتن
to run in	تو گذاشتن
puts	گذاشتن
letting	گذاشتن
to trample on	گذاشتن
lets	گذاشتن
let	گذاشتن
putting	گذاشتن
put	گذاشتن
to take in	تو گذاشتن
leave	گذاشتن
mislays	جا گذاشتن
mislaying	جا گذاشتن
placement	گذاشتن
leaving	گذاشتن
mislay	جا گذاشتن
mislaid	جا گذاشتن
to lay anegg	تخم گذاشتن
juxtaposed	پهلوی هم گذاشتن
to lay aside	کنار گذاشتن
juxtaposed	پیش هم گذاشتن
to lay it on with a trowel	کار گذاشتن
exposes	بی پناه گذاشتن
juxtaposes	پهلوی هم گذاشتن
invests	سرمایه گذاشتن
juxtaposes	پیش هم گذاشتن
to hand down	بارث گذاشتن
juxtapose	پهلوی هم گذاشتن
expose	بی پناه گذاشتن
respects	احترام گذاشتن به
to leave off	کنار گذاشتن
respect	احترام گذاشتن به
underact	از کار کم گذاشتن
Welsh	کلاه گذاشتن
to grow in years	پابسن گذاشتن
trig	علامت گذاشتن
trepass	پافرا گذاشتن
to take ship	درکشتی گذاشتن
to take in a reef	بادبان را تو گذاشتن
to hang up	معوق گذاشتن
to have the heels of any one	کسیرادردوعقب گذاشتن
juxtapose	پیش هم گذاشتن
to keep in d.	امانت گذاشتن
badgers	:سربسر گذاشتن
exposing	بی پناه گذاشتن
juxtaposing	پیش هم گذاشتن
juxtaposing	پهلوی هم گذاشتن
cloisters	درصومعه گذاشتن
to set down	بزمین گذاشتن
to set a trap	تله گذاشتن
to sell by a	بمزایده گذاشتن
to put up to a	بمزایده گذاشتن
to put up forsale	بمزایده گذاشتن
leather	چرم گذاشتن به
to put a way	کنار گذاشتن
to put by	کنار گذاشتن
to put in pledge	گرو گذاشتن
embarks	درکشتی گذاشتن
embarking	درکشتی گذاشتن
embark	درکشتی گذاشتن
cloister	درصومعه گذاشتن
to make a for	دردسترس گذاشتن
hypothecate	گرو گذاشتن
plight	گرو گذاشتن
embeds	کار گذاشتن
embed	کار گذاشتن
badgering	:سربسر گذاشتن
badgered	:سربسر گذاشتن
badger	:سربسر گذاشتن
to leave a margin	حاشیه گذاشتن
to stand sentinel	نگهبان گذاشتن در
to sow mines	مین گذاشتن
investing	سرمایه گذاشتن
invested	سرمایه گذاشتن
invest	سرمایه گذاشتن
to set one's seal to	صحه گذاشتن
embarked	درکشتی گذاشتن
salve	ضماد گذاشتن
hang up	معوق گذاشتن
fixes	کار گذاشتن
incase etc	در لفاف گذاشتن
bench	نیمکت گذاشتن
benches	نیمکت گذاشتن
incase etc	در جعبه گذاشتن
impignorate	گرو گذاشتن
impignorate	رهن گذاشتن
impawn	گرو گذاشتن
imbark	در کشتی گذاشتن
inshrine	درمزار گذاشتن
fix	کار گذاشتن
instal	کار گذاشتن
hang-up	معوق گذاشتن
hang-ups	معوق گذاشتن
overtop	عقب گذاشتن
over run	زیر پا گذاشتن
emplace	کار گذاشتن
lay away	کنار گذاشتن
lagvt	سرپوش گذاشتن
lacevi	یراق گذاشتن
intube	در لوله گذاشتن
hypothecate	به رهن گذاشتن
salute	احترام گذاشتن
flyblow	تخم گذاشتن
cleck	تخم گذاشتن
coop	درقید گذاشتن
enshrine	درزیارتگاه گذاشتن
cupel	در بوته گذاشتن
cuple	در بوته گذاشتن
enframe	درقاب گذاشتن
encradle	درگهواره گذاشتن
enchase	در نگین گذاشتن
four horsemen	جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
bilk	گذاشتن از پرداخت
begueath	به ارث گذاشتن
saluted	احترام گذاشتن
salutes	احترام گذاشتن
saluting	احترام گذاشتن
hold in respect	احترام گذاشتن به
high tender	به مزایده گذاشتن
hand down	به ارث گذاشتن
grow a beard	ریش گذاشتن
put in pledge	گرو گذاشتن
give as a pledge	گرو گذاشتن
dew ret	زیرشبنم گذاشتن
strands	تنها گذاشتن
to put to contract	بمناقصه گذاشتن
regulater	قاعده گذاشتن
bank	در بانک گذاشتن
banks	در بانک گذاشتن
suspend	مسکوت گذاشتن
suspending	مسکوت گذاشتن